ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

۲۸ مطلب با موضوع «الگوی دین‌داری» ثبت شده است


1.    اولین بار ، وقتی که نامه ی تاریخی شهید مطهری رضوان الله علیه را میخواندم ، متوجه شدم که دکتر شریعتی دو نفر را وصیّ محتوائی ِ آثارش قرار داده و از آنها خواسته که آثارش را تصحیح کرده و اشتباهات محتوائی آن را تصحیح و حذف و جرح و تعدیل کنند؛ مرحوم علامه محمدتقی جعفری رضوان الله علیه و استاد محمدرضا حکیمی.

 

 

این برایم خیلی جالب بود. اولین معنایش این بود که خود ایشان در اواخر عمرشان به این واقعیت پی برده اند که کتاب هایشان مشتمل بر بسیاری اشتباهات اعتقادی هست و به همین دلیل دو نفر که از فضلاء علوم دینی و از دوستانش هم بوده اند را وصیّ قرار داده و از ایشان خواسته است که اشتباهات اعتقادی ایکه در کتاب هایش هست را به صلاحدید خودشان تصحیح یا حذف کنند.

 

 

 

2.          شهید دکتر بهشتی رضوان الله علیه در صفحه 97 کتاب «شریعتی ، جستجوگری در مسیر شدن» میگویند: «در قسمتى از نوشته هاى دکتر که سال ها پیش مطالعه مى کردم در حاشیه آنها از این یادداشت ها بطور مکرر نوشته ام که دکتر در اینجا یک اندیشه اى را دوست داشته، دلش مى خواسته که این اندیشه، اندیشه مستند اسلامى باشد. بعد رفته و این آیات یا روایات را پیدا کرده و خواسته آنها را طورى معنا کند که سند اسلامى اندیشه هاى دلخواه خودش باشد . ما به طور کلى این شیوه را شیوه صحیحى نمى دانیم و معتقدیم که انسان وقتى مى خواهد دنبال اسلام شناسى برود، مى تواند با اندیشه هاى گوناگون براى فهم قرآن برود، ولى وقتى دنبال فهم قرآن رفت، اول باید تحقیق کند که قرآن کدام اندیشه را تأیید مى کند، بعد بگوید که اندیشه قرآنى این است ولو این اندیشه براى خودش اندیشه اى نباشد که از لحاظ استدلال و عقل قابل پذیرش باشد. انسان اگر بخواهد اسلام شناسى بکند ، باید بدون پیش داورى به سراغ اسلام برود  هر چند که درباره همه مکتب ها همین طور است؛ ولى این مسئله خصوصاً در مورد اسلام که مکتب وحى است دقیق تر مى باشد . در مواردی (متأسفانه سال ها فاصله شده و نمونه هایش یادم نیست، اما در آن کتاب یادداشت کرده ام) به نظر مى رسید که دکتر این طور باشد. در دیدارهاى مأنوس کننده اى که گه گاه با مرحوم دکتر شریعتى داشتیم، این نکات را با صداقت و صراحت و برادرانه با ایشان در میان گذاشتم و در ایشان هم مقاومتى ندیدیم  برعکس آنچه در مورد او مى گویند که یکدنده بود و روى آراى خود پافشارى مى کرد. یادم مى آید که یک بار مفصل با ایشان صحبت کردم و ایشان پذیرا بودند. برادر عزیزمان آقاى خامنه اى در مورد دیگرى نقل کردند که درباره موضوعى با دکتر بحث کردند و ایشان پذیرا بودند.»

 

 

همچنین در صفحه ی 118  همین کتاب میگویند « یادم مى آید در ماه رمضان سال 53 یا 54 که حسینیه ارشاد را بستند؛ قبل از بستن حسینیه و تعطیلى سخنرانیهاى دکتر و دستگیرى او، در همان بالاخانه اى که قدرى بالاتر از حسینیه به صورت حجره ی طلبگى است و دکتر در آن زندگى مى کرد قرار گذاشته بودیم. به آنجا رفته، مقدار زیادى صحبت کردیم؛ در آن دیدار من مى دیدم که دکتر صمیمانه مى گوید، من نمى گویم که در اندیشه هایم نقص نیست؛ اشتباه و لغزش نیست؛ هست !چرا شماها کمک و همکارى نمى کنید تا نقصها برطرف شود و آن چه هست خالص تر و کامل تر عرضه شود؟ گفتم خب، اشکال کار در این است که شما یک سخنرانى مى کنید و منتشر مى شود، بعد ما باید شروع کنیم روى لغزشها بحث کردن. ایشان گفت: خوب ، قبل از انتشار سخنرانى هم مى شود این تبادل نظر را داشته باشیم...»

 

 

 

3.          گذشته از این که اصلاً چه معنی دارد که شخصی (هرچند بزرگوار) در طول زندگی هرآنچه میتواند بنویسند و سخنرانی کند و کتاب تولید کند و در آخر عمر به دونفر دیگر بسپرد که به تصحیح آن همه آثارش بپردازند (!) ، این موضوع برایم سؤال شد که پس چرا آن دو بزرگوار چنین نکردند؟ با توجه به کثرت مخاطبینی که آثار مرحوم شریعتی داشت ، به جا بود وقت میگذاشتند و این کار بزرگ را انجام میدادند. اما چرا چنین نکردند؟!...

 

 

چندسال پیش کتابی  به دستم رسید از مؤسسه ی انتشاراتی مرحوم دکتر شریعتی (متأسفانه در حال حاضر در دسترس نیست تا نام و مشخصات دقیق آن را بگویم) که در آن از استاد محمد رضا حکیمی نقل کرده بود که ایشان به یکی از نزدیکان گفته بودند «دلیل اینکه بنده کتب دکتر شریعتی را تصحیح نکردم این بود که پس از مطالعه ی بخش هایی از برخی کتب ایشان به این نتیجه رسیدم که کتاب هایشان عاری از اشکال است و نیازی به تصحیح بنده ندارد.» !! حقیقت اینست که از این موضوع حیرت کردم. چراکه خود بنده شخصا در کتب مرحوم شریعتی با مطالبی برخورد کرده بودم که در تضاد با معارف و معتقدات اسلامی بود و از طرفی هم استاد حکیمی را فاضل برجسته ای میدانستم که با مبانی و معارف اسلامی آشنایی و تسلط خوبی دارند. لذا چنین سخنی از چنان شخصیتی بسیار بعید می نمود. بخصوص اینکه خود مرحوم شریعتی هم به اشتباهاتشان اعتراف داشته اند ؛ و این ، بر تعجبم می افزود!

 

 

 

4.          دو سال پیش در نمایشگاه کتاب تهران توفیق شد و استاد محمدرضا حکیمی حفظه الله را در گوشه ای نشسته ، دیدم. فرصت را غنیمت شمردم و اطراف را که خلوت دیدم خدمت شان رفتم و پس از عرض سلام و ارادت ، از ایشان سؤالی را پرسیدم که مدت ها ذهنم را درگیر کرده بود. وقتی صحت سخن ِ نقل شده از آن کتاب را از ایشان جویا شدم ، ایشان با حیرت تکذیب کردند و دلیل تصحیح نکردن را اینگونه بیان کردند که « به دلیل مشغله ی زیاد فکری و علمی و... فرصت بررسی کتاب های ایشان را نیافتم» (نقل به مضمون) بعد از این سخن ، از ایشان راهنمایی خواستم درباره ی مطالعه ی کتب مرحوم شریعتی و ایشان که فهمیدند طلبه هستم ،گفتند « تا زمانیکه مبانی اعتقادی ات محکم و قوی نشده است ، به سراغ کتاب های دکتر شریعتی نرو» و در توضیح، بیان زیبا ، قوی  و گیرای دکتر را گفتند که اگر انسان حواسش نباشد ، ناخواسته مبانی اعتقادی اش بصورت اشتباه و غلط شکل میگیرد.بعد هم خاطره ای گفتند مبنی بر اینکه خود استاد شهید مطهری رضوان الله علیه که معروف بودند به مخالفت با ایشان ، قرار بود یک هیأت علمی تشکیل دهند از مجموعه ای اندیشمندان داخل کشور برای تبیین شخصیت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و گسترش آن ؛ که در این هیأت ، مرحوم شریعتی را هم دعوت کرده بودند و وقتی من از این موضوع تعجب کردم، ایشان گفته بودند که انتقادات علمی ما به جای خودش هست ؛ ولی دلیل نمیشود که از متفکری چون آقای شریعتی استفاده نکنیم... (متأسفانه به دلیل تجربه ی تلخی که از ضبط صدایشان داشتند، اجازه ضبط کردن صدا  را به بنده ندادند و فقط اجازه دادند از سخنانشان یادداشت برداری کنم و در آخر هم خودشان یک بار یادداشت را مرور کردند تا اشتباهاً مطلبی را ننوشته باشم!)

 

 

 

 

 

5.        شهید آیت الله بهشتی – که رضوان خدا بر او - در وصف مرحوم شریعتی تعبیری دارند بسیار شعف آور:

 

 

«دکتر شریعتی چنین کسی بود ؛ که آرائش ، اندیشه هایش ، برداشت های اسلامی اش ، برداشت های اجتماعی اش ، در حال دگرگونی و در مسیر «شدن» بود. چون انسان ، موجودی در حال شدن است. و نه فقط انسان ، بلکه همه ی موجودات عالم ، واقعیت هایی شدنی هستند. ولی انسان ، در میان همه ی موجودات ، شدنش شگفت انگیز تر است ؛ ای انسان! تو سراپا «شدنی» ... » (صفحه 28 همان کتاب)

 

 

 

 

 

ملااحمدی
۲۹ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۳۷
به یاد دارم اوائل که در مراسم های امامزاده علی اکبر چیذر (رزمندگان شمیرانات) شرکت میکردم ، گاهی جمعیت شرکت کننده آنقدر کم بود که حسینیه ی اصلی ِ امامزاده یعنی محل اصلی مراسم تا نیمه هم پُر نمیشد! اما حالا بعد از گذشت سالها خداروشکر با مدیریت و نوکری خوبی که حاج محمود کریمی (که به حق میتوان عنوان پرافتخار «مداح» را برای او برگزید) داشته ، حسینیه که هیچ، دیگر در عادی ترین حالت، حیاط امامزاده هم مملوّ از جمعیت میشود و گاهی هم خیابان و...

این سالهای اخیر اما ، هرساله منتظر یک ابداع در سبک و روش سینه زنی بوده ایم.  واقعا هم این مداح به خوبی توانسته با خلاقیت خوبی که داشته ، ابداعات نو و تازه ای در سبک ها داشته باشد. سبک هایی که از طرفی هم در شأن مجالس اهلبیت علیهم السلام بوده است و هم اینکه آنچنان قابلیت داشته اند که توانسته مخاطب جوان ِ تنوع پسند را با خود همراه کند.

اما امسال ، با ابداعی که داشته اند حقیقتاً توانستند ما را غافلگیر کنند! آنچنان که اولین بار وقتی با آن روبرو شدم، برای لحظاتی فقط بی حرکت ایستادم و بُهت زده شروع کردم اطراف را نظاره کنم! در میانه ی سینه زنی که مداح «واحد» میخواند و این، حلقه ی واسط میان سبک «سنگین» و «شور» است، ناگهان دمّام ( نوعی طبل سنتی ایرانی[1] ) و سنج همراه با مداح شروع میکند به تولید کردن صدایی که شیوه ی عزاداری ِ مردم مناطق جنوبی کشور را برای انسان تداعی میکند. این نوا در کنار همراهیِ هم آهنگی که سینه زن با مداح و دمّامه زن دارد ، و ترکیب همه ی اینها با هم ، طنینی زیبا و هنرمندانه و دلنشین ایجاد میکنند که هم ذکر اباعبدالله علیه السلام و عزاداری ایشان است و هم زیبا و هنرمندانه . نکته ی مهم در اینجا ، همراهی خوبی است که سینه زنانِ عزادار با مداح و دمّامه زن دارند. قبلا با دوستان مزاح میکردم و میگفتم که میتوان این مجلس را بلاتشبیه، یک سمفونی ِ دو سه هزار نفره دانست! ازبس که مستمعین هماهنگی دارد. حالا که دیگر سخنی نمیماند!... گاهی با خودم فکر میکنم میتوان حاصل این مراسم را مصداقی برای «هنر اسلامی» دانست!

اینها همه در جای خود قابل ستایش اند. اما چه بهتر که از منظری دیگر و کمی عمیق تر به این موضوع بنگریم:

ملااحمدی
۱۶ آذر ۹۱ ، ۰۲:۰۱ ۲ نظر
این موضوعی است که معمولاً از آن غفلت شده است. شاید به خاطر عادی بودنش نسبت به یک امام معصوم و شاید هم بخاطر تکراری و کلیشه ای شدن و شاید هم توجه زیاد به دیگر ابعاد مسأله و مغفول ماندن این بُعد!

اینکه مردان ِ یک قوم جنگ کنند و در سخت ترین شرایط و تا آخرین قطره ی خون به پای آرمان شان  بایستند و به فجیع ترین وضعیت ممکن به شهادت برسند ، اینها را شاید بتوان به سادگی هضم کرد (که البته به سادگی نمیتوان، و ما فعلا از ابعاد حیرت انگیزش میگذریم) اما اینکه در حین این نبرد و در تمام مصیبت های بعدش ، اهل و عیال این مردان هم چونان مرد به پای همان آرمان ها ایستادگی کنند و ذره ای اظهار ضعف در آنها نکنند و هیچ شکایتی نکنند و برعکس ، رفتارهای عزت مندانه و مردانه ی حیرت انگیزی داشته باشند ، هضم کردن و تحلیل این بُعد ماجرا چندان ساده نیست.

این تازه زمانی است که رفتارها و فرمایشات حضرت زینب صلواةالله و سلامه علیها را لحاظ نکنیم. چون میتوان گفت ایشان در دامن پنج نور مقدس تربیت شده اند و جز آنچه تاریخ به خود دید از ایشان توقع نمیرفته است.همچنین درباره ی امام سجاد علیه السلام چون امام معصوم اند. ولی درباره ی دیگر اهل بیت اباعبدالله علیه السلام از زن و کودک ، نه تنها هیچ موردی نقل -  حتی نقل ضعیف- نشده است که یکی از زن ها و یا حتی کودکان، از تمام این فجایع و سختی ها و ... شکایتی کرده باشند یا مثلا ذره ای در آن آرمان ها تشکیک یا تزلزل یا تردید یا کوتاهی کرده باشند، بلکه برعکس، از هریک از ایشان هرچه نقل شده ، آنچنان بزرگ منشانه و غیرت مندانه و ادب محورانه و ژرف نگرانه و مردانه بوده است که جز حیرت هیچ سخنی برای انسان نمیگذارد!

گاهی آدم نسبت به برخی مسائل فقط میتواند سکوت کند و تحیّر! تصور میکنم این یکی از آن موارد است که جز تحیّر و طرح سوال کاری نمیتوان کرد. نیاز به پژوهشی عمیق و وسیع در سیره و رفتار تربیتی حضرت اباعبدالله علیه السلام دارد که انسان کمی بفهمد چگونه چنین خانواده ای تربیت شده است. اما به هرجا که برسیم ، میتوان این را به صراحت یک معجزه از معجزات اباعبدالله علیه السلام دانست که در کنار دیگر ابعاد جریان عاشورا ، بر عظمت آن می افزاید. اینکه تعداد زیادی از زن و کودک را اینگونه تربیت کند و تا مرز عصمت عصمت پیش ببرد. تازه اگر نگوییم در این جریان به عصمت اکتسابی نرسیدند.....

 

پ.ن : اینکه صفت «مردانه» را به عنوان یک نکته ی مثبت به کار بردیم ، برخی ساده اندیشان ِ ظاهرنگر نگویند که این حکایت از تفکر مردسالارانه میکند! مقصود ما ، اشاره به استقامت و استواری و محکم بودنی است که یک مرد داراست.

 

ملااحمدی
۰۹ آذر ۹۱ ، ۱۱:۱۱
یک ؛ هزار و چهارصد سال قبل

سفره ی افطار پهن شده ؛ مهمان پس از نماز مغرب ، وقتی سفره را میبیند، اشک از دیدگانش جاری میشود:

« برای من در یک طَبـق، دو نان و خورش حاضر نمودی ؟! مگر نمیدانی من متابعت از برادر و پسر عمّ خود رسول خدا میکنم؟! ... بخدا سوگند افطار نخواهم کرد تا از این دو خورش ، یکی را برداری»

و صاحبخانه مجبور میشود از میان دو خورشت یعنی « شیر و نمک» ، اولی را بردارد!! مهمان هم نمک را بهمراه کمی نان جو میخورد.

مهمان ، حاکم ِ جامعه ی اسلامی است!

 

دو ؛ هزار و چهارصد سال بعد

 وزارت فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی ایران» ، بعنوان پرچمدار ترویج ِ «فرهنگ اسلامی» و در راستای اهداف متعالی نظام اسلامی ایران (حیات طیبه) تصمیم میگیرد تا با برگزار کردن یک مراسم گردهم آئی در راستای این هدف متعالی حرکت کند. و برای گردهم آوردن ، چه کسانی بهتر از فعالان ارزشی فضای مجازی که با تقویت و نیرو دادن به آنها بتوان این فرهنگ غنی را گسترش داد و ضمنا ، جریان سازی ِ خبری قابل قبولی هم داشته باشد؟!

هنوز سه روز از سال روز ِ آن سفره ی افطار دو خورشت ِ هزاروچهارصد سال قبل نگذشته؛ سفره ی افطار پهن شده است و دوازده نوع غذا بهمراه خورشت، بر سر سفره قرار دارد تا هرکس هراندازه که میل دارد، تمایل فرماید!... زرشک پلو مرغ ؛ باقالی پلو با گوشت ؛ چلوکباب ؛ جوجه کباب ؛ ماهی ؛ قیمه ؛ فسنجون ؛ کوفته ؛ حلیم بادمجون ؛ دلمه فلفل ؛ ماکارونی؛ آش رشته و البته به همراه چند مدل دِسر ساده مثل سالاد کاهو ؛ سالاد ماکارونی ؛ سالاد کلم؛ ماست و ...!!


سه ؛ هزار و چهارصد سال قبل

سفره ی شام پهن شده است و صاحب مجلس که از سرمایه داران بزرگ منطقه هستند، استاندار را دعوت کرده است. جامعه ی اسلامی است و دعوت کننده ، متدین و اهل دین. پس استاندار دعوت را قبول میکند. خبر که به حاکم جامعه ی اسلامی میرسد، پیغام میدهد:

«به من گزارش دادند که مردی از سرمایه داران بصره ، تو را به میهمانی خویش فراخواند و تو به سرعت به سوی آن شتافتی؛ خوردنی های رنگارنگ برای تو آوردند و کاسه های پر از غذای پی در پی جلوی تو نهادند. گمان نمیکردم مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمدانشان  بر سر سفره دعوت شده اند؛ اندیشه کن در کجایی و بر سر کدامین سفره میخوری! پس آن غذائی را که حلال و حرام بودنش را نمیدانی دور بیفکن و آنچه را به پاکیزگی و حلال بودنش یقین داری مصرف کن.»

 

چهار؛ هزار و چهارصد سال بعد

جلسه تا شب ادامه پیدا میکند و صاحب خانه از مهمان دعوت میکند که برای شام بماند. مهمان هم با اشتیاق قبول میکند. سفره ی شام پهن میشود ؛ نان و پنیر بهمراه چای ، تمام خورشت ِ این سفره  است...

صاحب خانه، حاکم جامعه ی اسلامی است و مهمان، فرمانده ی بلندپایه ی نظامی!

 

پ . ن 1 : مخاطب اصلی این نوشتار ، مسئولین ِ وزارت ِ  ارشاد ِ به حساب اسلامی هستند که مثلا میخواهند فرهنگ اسلامی را ترویج کنند!! که اگر قرار باشد اینگونه فرهنگ را ترویج کنند، همان بهتر که نکنند! یعنی زحمت بکشند فقط زحمتی نکشند!... همچنین دیگر دولتمردان ِ دولت اسلامی ِ امروز و فردا ...

 

پ . ن 2 :  شخصا اذعان میکنم که اگر بودم، معلوم نبود چگونه رفتار میکردم، آیا اعتراضی میکردم یا خیر؟! اما به عنوان یک توقع ایده آل و آرمانگرایانه، آنچه که از شیعیان مولا انتظار میرفت ، این بود که لااقل اعتراضی به این سفره میکردند...

ملااحمدی
۲۴ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۳۹ ۱ نظر

فیلم سینمائی «زندگی خصوصی» در کنار تمام نقائص و مشکلاتی که داشت، بخوبی توانست طرز فکر و سیر تحول یک روشنفکرِ حزب الهی را به تصویر بکشد. البته مسلماً عقد موقت و متعه، هیچ ربطی به این مسأله ندارد. بلکه مقصود نویسنده در این مقام، دیدگاه های نظری ایست که چنین شخصی با گذشت زمان تحت تأثیر عواملی دچار آنها میشود.

یکی از ویژگی های مهم این طرزفکر (منورالفکری ِ حزب الهی)  اینست که همیشه «زمان حال» را یک ملاک برای دینداری میداند! درحالیکه دوست دارد دین داشته باشد (که انگیزه ی این دینداری هرچیزی میتواند باشد!...) درهمین حالت میخواهد به خیال خویش از زمانه عقب نیفتد و از مقتضیات زندگی امروزی نیز برخوردار باشد. صاحبان این اندیشه، فقط کسانی نیستند که با دینداری مخالف اند! بلکه هرآنکس نوعی تعارض بین دین و دنیا مشاهده کرده (که ناشی از مغالطه ای ناخودآگاه است) خودش را قانع میکند که رفتارهای دینی اش را با خواست ِ زمانه تطبیق دهد و به قول معروف : هم خر را میخواهد و هم خرما را...!


ملااحمدی
۱۶ فروردين ۹۱ ، ۱۱:۱۸
گاهی سخن گفتن سخت است و سخن نگفتن سخت تر...!

همچنانکه گاهی برخی سخن ها، گفتنش سخت است اما نگفتنش خیلی سخت تر...!

نگذار برسد وقتی که سقوط آزاد میکنی!... یا غیر آزاد!... همچون کودکی که وقتی از ـــُرـــُره  سـُر میخورد پائین، دارد ذوق میکند، سرمست است لذت میبرد؛ اما توجه ندارد که دارد از بالا به حضیض می آید!...

ملااحمدی
۱۴ اسفند ۹۰ ، ۲۲:۵۰

حس کردم چشم برزخی ام باز شده!... پرواضح بود که چیزهایی میدیدم که دیگران نمی بینند!...

حال و هوا کلاً فرق داشت! حسّ غریبی داشتم؛ نه خوابِ خواب بودم و نه بیدار ِ بیدار ، حالتی بین خواب و بیداری! حسّ خوبی نداشتم، بااینکه در میان دیگران بودم، اما احساس تنهائی خاصی میکردم؛ انگار بگونه ای حبس شده بودم، نمیدانم در چه، اما مثل اینکه اختیارم هم دست خودم نبود!... داغ بودم! اصلاًحس خوبی نبود....
ملااحمدی
۰۱ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۱۸
درس .... غذا .... خواب .... بحسب عادت نماز ... درس .... غذا .... خواب .... بحسب عادت نماز ... درس .... غذا .... خواب .... بحسب عادت نماز ... ...

همین روال برای همیشه ادامه دارد!...

غذا میخورم که بتوانم درس بخوانم ...

میخوابم تا بتوانم زود بیدار شوم و به فعالیت علمی ام بپردازم ...

درس میخوانم تا .... ...

ملااحمدی
۰۴ دی ۹۰ ، ۲۲:۳۸ ۱ نظر