ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرگ» ثبت شده است

1)

بعضی رفتارها و جرم ها را هیچ دادگاه بشری نمیتواند را در ترازو بگذارد و برایشان مجازات تعیین کند! اساساً دادگاه بشری هرقدر هم که دارای قوانین دقیق و ظریف و متقنی باشد و بر هر مبنای حقوقی که استوار باشد، به دلیل محدودیت های فهم و درک انسان و به دلیل تمام محدودیت هایی که این دنیای مادی دارد، در توانش نیست بسیاری از جرم های انسانی و اخلاقی را سنجش کرده و برای عاملان آن ها قرار مجرمیّت صادر کرده و وی را مجازات کند.گاهی به این دلیل که هیچ ترازوی بشری این قابلیت توانایی را ندارد که مقدار آسیب ِ وارد آمده بر اثر این جرم خاص را اندازه گیری کند. گاهی هم به این دلیل که آن جرم ِاخلاقی-انسانی آنقدر بزرگ است و آنقدر تأثیر ویرانگر دارد که نه تنها معیار محاسبه ای برای آن یافت نمیشود، بلکه هیچ مجازات بشری با آن برابری نمیکند. 

مثلا اگر برای شکستن ِ استخوان ِ مُچ دست انسان، فلان مبلغ به عنوان «دیه» تعیین میشود، دادگاه برای تعیین مبلغ دیه، دو موضوع را محاسبه میکند: اول هزینه های درمانی؛ و بعد هزینه ای که اگر این دست سالم بود، صاحبش در طول مدت نقاهت درمان، با دستش کار میکرده و درآمد داشته، اما حالا نمیتواند. قاضی با محاسبه ی این دو، مبلغی را تعیین کرده و حکم دیه را صادر میکند. این ها معیارهایی هستند که گرچه همیشه آسان و دقیق نیست، اما به هرحال قابل محاسبه هستند؛ ولی همین دادگاه مثلاً برای «دردی که شخص آسیب دیده تحمل کرده است» یا «غم و غصه ای که بر اثر این درد و جراحت به او وارد شده است» یا «غصه ای که بر اثر این اتفاق بر اطرافیان این شخص وارد آمده است» یا «آسیب روحی یا روانی ای که ممکن است بر اثر این جریانات بر وی وارد آید» یا دیگر آثار معنوی (غیرمادی) که همین اتفاق به ظاهر ساده عامل آنها بوده است، دادگاه برای هیچ یک از اینها ترازوی محاسبه ندارد. همچنین است بعضی جرم های اخلاقی و انسانی که کلاً برای آنها هیچ معیار قابل محاسبه ای وجود ندارد.



مثلاً اگر من حرف یا رفتاری داشته باشم که توهین آمیز بوده و حرمت یا عزت نفس یا شأن انسانی و اجتماعی شخصی را هدف گرفته باشد، این آسیبی که به شخصیت مخاطب وارد آمده را هیچ دادگاهی نمیتواند محاسبه کند. یا مثلا درباره ی رفتار آدم ها تحلیلی داشته باشم که مبتنی بر سوءظن بوده و در نهایت محبت و صمیمیتی را هدف گرفته باشد، برای این آسیب هیچ دادگاه بشری نمیتواند مجازات تعیین کند. یا اگر در مقام مشورت و خیرخواهی تدبیری بیندیشم که مثلاً باعث کشمکش و بحران در یک زندگی خانوادگی شود، آثار این بحران را هیچ بشر معمولی حتی نمیتواند محاسبه کند؛ یا مثلاً اگر دلی را بشکنم، این جرم آن قدر عظیم است که مجازاتی بشری برای آن امکانپذیر نیست. یا مثلاً باعث حسرت و افسوس انسانی بشوم، یا مثلاً اگر خبری را مثل یک راز که نباید بازگو کنم، فاش کرده و آبروی انسانی را هتک کنم؛ یا برعکس، خبر و حقیقتی که باید به صاحبش برسانم را کتمان کرده و باعث اضطراب یا سوءظن وی بشوم. و کلاً هرآنچه که به گونه ای ابعاد روحی و معنوی انسان (مثل شخصیت و عزت و محبت و غصه و...) را هدف گرفته باشد، اینها را هیچ دادگاهی نمیتواند محاسبه کند. گاهی حتی یک کلمه یا یک نگاه کار خودش را میکند...


2)

آیت الله جوادی آملی –که سایه اش مستدام- بیانی حکیمانه دارند:

«هیچ ضمانت اجرایی برای اخلاق وجود ندارد مگر ایمان به معاد»

ایمان با اعتقاد متفاوت است. اعتقاد آن حقیقتی است که همه ی ما به عنوان مسلمان با عقل پذیرفته ایم؛ حالا یا تعبّداً و یا خیلی آگاهانه باشد، تحقیقاً. اما ایمان هیچ ارتباطی با این اعتقاد ندارد. ایمان آن حقیقتی است که وارد قلب می شود. آنگاه که وارد قلب شد، تمام اعضاء و جوارح انسان را در همه ی حالات هشیاری و غیرهشیاری، خواب و بیداری، عصبانیت و آرامش، ضرر و نفع و... تحت الشعاع و تحت تأثیر خود قرار میدهد. آیت الله مجتبی تهرانی رضوان الله علیه تفصیل این بحث را در کتاب «دین و دین داری» از سلسله مباحث «سلوک عاشورایی» بیان کرده اند. ایشان آنجا مفصل توضیح میدهند که اسلام ِ زمان اباعبدالله علیه السلام ، «عقیده»بود؛ اما «ایمان» نبود.

ممکن است به معاد معتقد باشیم؛ اما «مؤمن» نباشیم. اینجاست که دقیقاً سر بزنگاه که حواسمان پرت میشود، اشتباهی میکنیم که وقتی هیچ دادگاه بشری نمیتواند آسیب های آن را محاسبه کند، لاجرم موکول میشود به دادگاه الهی که دادگاهی است برای «اخلاق» آن زمان است که «فمَن یَعمَل مثقالَ ذرّةٍ شرّاً یره» هرکس ذره ای بدی کند، نه نتیجه و مجازات عملش را؛ بلکه «خود عمل» را روز قیامت می بیند! یعنی دقیقاً همه ی کارهایی که من در این دنیا انجام داده ام، در قیامت خود عمل مجسّم می شود و من از خودش عذاب می کشم! گاهی این تجسّم عمل به صورت آتش است و گاهی مایع مذاب و... گاهی هم آنقدر عمل ِ شرّ با وجود من عجین می شود که حقیقت وجودی ام در عین انسان بودن، تبدیل میشود به حیوان! -پناه بر خدا-

اما اگر کسی به معاد «ایمان» داشته باشد، در هرلحظه و هرحالتی که باشد، حتی اگر در حال مرگ هم باشد و بزرگ ترین ضررها متوجه او باشد، حواسش را خوب جمع میکند و کلاهش را محکم میگیرد تا تندبادهای دنیا اخلاق انسانی و ایمانی اش را بر باد ندهند...

 

پ.ن: با خودم فکر میکنم دین دار بودن چقدر سخت است... با این حرف ها که کلاهم پس معرکه است!


مطالب مرتبط:

دین‌داری مصلحت جویانه

ملااحمدی
۱۷ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۰۸

حس کردم چشم برزخی ام باز شده!... پرواضح بود که چیزهایی میدیدم که دیگران نمی بینند!...

حال و هوا کلاً فرق داشت! حسّ غریبی داشتم؛ نه خوابِ خواب بودم و نه بیدار ِ بیدار ، حالتی بین خواب و بیداری! حسّ خوبی نداشتم، بااینکه در میان دیگران بودم، اما احساس تنهائی خاصی میکردم؛ انگار بگونه ای حبس شده بودم، نمیدانم در چه، اما مثل اینکه اختیارم هم دست خودم نبود!... داغ بودم! اصلاًحس خوبی نبود....
ملااحمدی
۰۱ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۱۸