ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ولایت فقیه» ثبت شده است

قبلاً توضیح داده بودم که:

منطقی زندگی کردن، یعنی عادلانه و منطبق با نظم خلقت زندگی کردن...

یعنی انسان خوب بفهمد که در زندگی، هر موضوع و مسأله ای در چه جایگاهی دارد، کجا باید باشد، تا چه اندازه اهمیت دارد و چگونه باید با آن برخورد شود. یعنی انسان بفهمد که در هر موقعیت و شرایط خاص، دقیقا جای کدامین اصل رفتاری هست و جای کدامیک نیست. یعنی انسان یاد بگیرد زندگی اش را منطبق با  ارزشِ واقعی هر موضوعی بسازد.


قبلاً این را هم گفته بودم که:

ما آدم ها در برخی موقعیت های زندگی به چالش کشیده میشویم!

از جمله ی این چالش ها ، دو راهی هایی است که برگزیدن ِ یکی از دو راه ، از انتخاب های عادی و روزمره سخت تر است ؛ سختی ایکه میتواند به دلیل «ندانستن» باشد؛ گاهی ندانستن اینکه بر اساس چه ملاکی باید انتخاب کرد ، گاه ندانستن آخر خط هریک از دو مسیر ، گاه ندانستن راهی که قرار است با هر یک از دو مسیر طی شود ، و گاهی هم ندانستن تبعات احتمالی هریک از دو گزینه ؛ این سختی ، دلیل دیگری هم میتواند داشته باشد: «ترس» ! ترس زمانی انتخاب را مشکل میکند که دیگر ندانستن مانع نیست؛ یعنی میدانیم که بر اساس چه ملاکی کدام گزینه را به چه دلیل باید انتخاب کنیم و آخر مسیر هم چه خواهد شد ؛ اما ترس از تبعات احتمالی این انتخاب ِ صحیح را داریم. تبعاتی که ممکن است به ما ضرر بزند.


حالا میخواهم با توجه به آن دو مقدمه، مطلب سومی را بگویم:

در موقعیت های حساس زندگی که به چالش کشیده میشویم و به دلیل «جهل» یا «ترس» نمیدانیم کدام مسیر را انتخاب کنیم، انتخاب ِ صحیح آنست که عادلانه باشد. یعنی منطبق با نظام خلقت باشد. حالا معما پیچیده تر شد! از کجا بدانم نظام خلقت چگونه است و بعد از کجا بفهمم که باید با این انتخابم دقیقا در کدام نقطه ی خلقت بایستم؟!


جوابی که شخصاً برای این سوال دارم، مبتنی بر یک اصل ِ اعتقادی است:

توحید یعنی باور به اینکه «هیچکس جز " الله " نیست که در وجودش بی نیاز از غیر باشد» یکی از مظاهر اعتقاد به توحید اینست که جز همان «الله» کسی را خالق حقیقی عالَم وجود ندانیم. یعنی «توحید در خالقیت». مرحله ی بعدی اینست که وقتی فقط او خالق باشد، بنابراین فقط اوست که می تواند تدبیر حقیقی و نهایی خلقت را به دست داشته باشد. یعنی «توحید در ربوبیّت تکوینی» این بدان معناست که حتی یک برگ درخت هم بدون اذن ِ تکوینی ِ او به زمین نمی افتد. (ماتَسقُطُ مِن ورقةٍ إلا بإذن الله) وقتی اینچنین اعتقادی پیدا کردیم، طبیعتاً به این نتیجه میرسیم: حالا که آفریننده ی ما خداست و اختیار وجود ما هم به دست اوست، تدبیر زندگی ما هم استقلالاً از اوست، پس جز او کسی حق فرمان دادن و قانون وضع کردن برای روش زندگی ِ ما ندارد. این عقیده را در علم کلام میگویند «توحید در ربوبیّت تشریعی» یعنی هرکس دیگری هم که بخواهد قانونی وضع کند و برای زندگی دستوری بدهد و تعیین تکلیفی بکند، باید به گونه ای از جانب الله چنین اذنی داشته باشد. هر دستور و قانون و تعیین‌تکلیفی باید به پشتوانه ی امضای الهی باشد. و هیچکس حق ندارد بدون مجوّز از جانب او، به مخلوقات (ازجمله انسان ها) امر و نهی کند.


حالا سراغ جواب سؤال بالا میروم:

لازم نیست حتماً از همه ی نظام خلقت باخبر باشم تا بتوانیم تصمیم صحیح را بگیرم. کافی است با اعتقاد به «ربوبیّت تشریعی الهی» بایدها و نبایدهای خدا (که در قرآن بیان شده و به طور مبسوط در رساله ی عملیه و سخنان عالِمان ِ اسلام شناس منعکس شده است) را بشناسم و منطبق با آن بایدهاونبایدها تصمیم بگیرم و در دوراهی ها انتخاب کنم. در اینصورت ممکن است بازهم تفصیلاً علم به پایانِ مسیری که انتخابش کرده ام نداشته باشم. اما همینکه اجمالاً میدانم طبق «قانون خدا» عمل کرده ام، کافیست تا یقین و اطمینان داشته باشم به مقصدی روشن و خوب و خوش. وقتی چنین اطمینانی داشته باشم، دیگر ترس از عواقب این انتخاب هم معنا نخواهد داشت.

پس انتخاب ِ منطقی در دوراهی های چالش برانگیز، انتخابی است که منطبق با قانون خدا و رضایت الهی باشد. یا لااقل مخالف و متضاد با آن نباشد. حالا ممکن است این انتخاب به مذاق خیـــــلی ها خوش نیاید. یا حتی بالاتر، برای خود انسان هم تلخ باشد و دهشتناک و غیرقابل هضم.... و بسیار سخت! اما وقتی برگرفته از قانون خدا است، بنده را چاره ای از آن نیست.


پ.ن: شناخت قانون های خدا هم کار چندان ساده ای نیست. اما هرکس به اتکای قرآن و رسالۀ عملیه و کتاب های اخلاق، و با کمک عقل، میتواند تشخیص دهد. بعضی قوانین الهی هم هستند که کلیت دارند و تکلیف را در بسیاری از موارد روشن کرده اند. مثلا اینکه باید گوش به فرمان «رسول و اولی الامر» بود. یا مثلا اینکه در غیاب اولی الامر، باید گوش به فرمان «ولیّ فقیه» و «مرجع تقلید» باشیم. یا مثلا اینکه در مسایل کشوری باید تابع قانونی باشیم که مجلس و رییس جمهور وضع کرده اند. یا مثلا در مسائل خانوادگی، مرد بر زن قوامیت دارد و خانواده باید تابع این قانون باشد. و خیلی قانون های کلی دیگری که به انسان کمک می کند تا رفتار منطقی و صحیح در زندگی اش را تشخیص دهد...


رَبّنا أفرغ علینا صیراً و ثبّت أقدامَنا...


مطالب مرتبط:

حجّت

منطقی بودن

طبیعت انسان

تاریک و روشن
دین‌داری مصلحت جویانه
ملااحمدی
۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۹


اینجا مرقد رهبر بزرگی است که در دوران حیات خودش، تا سال ها دیوار حسینیه جمارانش آجر خالی بود و هیچوقت اجازه نداد آنها را گچ کنند. تا اینکه بعدها مزین شد به "گچ-خاک"!
که تمام تزیین حسینیه ی او منحصر بود به پرده ی آبی رنگی که پشت سرش نصب شده بود تا در مقابل دوربین های دنیا نامرتب نباشد!…


اینجا مرقد رهبر بزرگی است که مهمترین تفاوتش با رهبران بزرگ دیگر تاریخ، در این بود که دنیا با تمام رنگ و لعاب و هیبت و شکوهش در نگاه و اندیشه او مثل "کف روی آب" بود؛ بی ارزش و غیرحقیقی…

اینجا مرقد مرد بزرگی است که تمام رهبران تاریخ را به حیرت واداشت تا در مقابل شکوه معنوی شخصیت او گردن به خضوع خم کنند.

اینجا مرقد کسی است که هرکس از هر کیش و آیینی وقتی او را میدید، در نگاه اول محو نور مسیح گونه ی او میشد و از دنیا فارغ میگشت و یاد خدا می افتاد...

اما حالا دیگر بین مرقد او و دیگر رهبران بزرگ دنیا چندان تفاوتی نیست!
اینجا دیگر کسی یاد خدا نمی افتد. هر کسی که وارد میشود، قبل از هرچیزی چشمش بسمت سقف و ستون ها میرود و دقایقی فقط بسمت بالا و اطراف متمرکز است!…
حقیقتا زیبا و باشکوه ساخته شده است. اما شکوهی از جنس شکوه ِ مردان ِ دنیا… چیزیکه "روح الله" با آن هیچ نسبتی نداشت.


پ.ن: به آنانکه از کشورهای دیگر دنیا می آیند تا مرقد رهبر بزرگ تاریخ ایران را ببیند، بگویید که این کاخ هیچ ارتباطی به رهبر کوخ نشین ما ندارد!


ملااحمدی
۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۰

لایُغَیِّرُ اللهُ ما بقـَوم ٍ حتـّی یُغَیِّرُوا ما بـِأنفـُسِهـِم (1)

شیوه ی مبارزاتی ِ مسلحانه ، شیوه ای بود که آن شهید بزرگوار «سیدمجتبی نواب صفوی» (که رضوان الهی بر او باد) برای حرکت بسمت هدف عالیه ی تشکیل حکومت اسلامی ، به هم راه ِ همراهـانش پیش گرفته بود. اینجا در مقام قضاوت درباره ماهیت این روش نیستیم . ولی آنچه مسلم است، اینست که آن «اعدام های انقلابی» و حرکت ها - که امروزه در أفواه با عنوان حرکات رادیکالی (!) یاد میشود- همان اعدام ها، هریک بگونه ای در تسریع حرکت و پیش روی بسمت پیروزی انقلاب اسلامی نقش بسزائی داشتند.

اما از دیگر سو ، نیک روشن است که این شیوه، شیوه ای نبود که حضرت امام خمینی رضوان الله علیه ، با آن موافق باشند. البته نه از جهت حکم فقهی ِ اعدام انقلابی و نه از جهت اختلاف در مبانی آنگونه که با مجاهدین خلق مخالف میکردند ، بلکه مخالفت در روش بود.....

ملااحمدی
۱۰ دی ۹۰ ، ۰۱:۳۴ ۱ نظر

دقیقاً 22 ساال پیش...؛ البته نه دقیقاً...! بلکه 22 سال و 4 روز از آن زمان میگذرد... آن روز که آن نامه ی تاریخی میان آن دو مرد تبادل شد و چهره ای دیگر از شرافت ره بر بزرگ ما – که مطیع محض امام بود – نمایان شد.

آنگاه که آن مرد الهی و نائب امام عصر (عجل الله تعالی فرجع الشریف) و حجت او بر بشریت، نائب بر حق خود را آنگونه وصف کرد: «چونان خورشیدی روشنی میدهد!»  مگر کیست این مرد که چون خورشید – یعنی بزرگترین و جاودان ترین منبع نور در کهکشان راه نیلی- روشنی میدهد و خوب و بد از تشعشعات و برکت وجود وی بهره مندند؟!...

****

زمانیکه ماجرا آغاز شد، هیچکس تصور  نمیکرد تا به اینجا ادامه پیدا کند. و آنگاه که به میانه ی راه رسید، ماجرا از نگاه برخی اصلاً مطلوب نبود... اما وقتی 8034 روز پیش آن نامه نوشته شد، سرگذشت آن جریان بگونه ای دیگر رقم خورد تا تمام کسانی که ممکن بود در آینده ای نه چندان دور سوء استفاده هایی کرده و یا بهانه جویی بکنند، ساکت شوند و حجت بر همه تمام شود.

محتویات این پرونده هم در مورد جایگاه حقوقی "اختیارات ولیّ فقیه و حکومت اسلامی" بسیار مفید است، و هم اینکه در مورد شخصیت حقیقی مقام معظم رهبری (مدّظلّه العالی) بسیار ارزنده است... لذا بازخوانی آن پس از 22 سال و بخصوص در شرائط امروزی هم بسیار راه گشا و ضروری بوده و هم بسیار تسکین دهنده ی قلوباز جریان پیش آمده هیچ نمیگویم و فقط نامه ها و سخنان ردّ و بدل شده را با ترتیب زمانی از ابتدای ماجرا تا انتها می آوریم...

ملااحمدی
۲۷ دی ۸۸ ، ۱۷:۲۲
در دوران غیبت که انسانها مستقیماً دسترسی به «حجت خدا» ندارند، تکلیف دین خدا و خداباوران چیست؟ وظائفی که بعهده ی امام بود- بدلیل ختم نبوت – همچنان تا روز قیامت پابرجاست، مصالح غیبت هم هیچیک اقتضا نمیکنند که مردم از حداقل هدایت الهی بی نصیب بمانند. پس در این میان سرانجام این همه انسان که طی قرن ها و بلکه شاید هزاره های متمادی در دوران غیبت می زیند، چه میشود؟! با توجه به حکیم بودن خداوند، آیا پذیرفتنی است که میلیونها و بلکه میلیاردها انسان را به حال خود واگذارد؟! آیا ممکن است پس از گذشت حدود دو قرن از تولد دین «خاتم» و نازل شدن آخرین کتاب آسمانی(باتوجه به اینکه مسلماً این کتاب نیاز به تفسیر و تبیین از سوی یک منبع معصوم دارد،) ناگهان تمام درب ها به حقیقت بسته شده و وراه دین و سعادت مسدود گردد؟!
حال شاید در احکام و امور فردی بتوان گفت که باتوجه به آن توشه ی بجا مانده از امامان معصوم، همان احکام قدیمی که سنت ایشان است را اجرا میکنیم. اما در بسیاری از مسائل سیاسی و اجتماعی که سابقه ای نداشته و در ظرف زمانی خاصی پیش میآید، نظر دین اسلام چه بوده و تکلیف مسلمانان چیست؟ اگر اینگونه باشد، پس خاتمیت دین اسلام چه میشود؟ آیا میتوان فلسفه ی ختم نبوت را طی این دوران زیر سؤال برد؟!
ملااحمدی
۱۹ شهریور ۸۸ ، ۰۲:۴۸