ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت الله مجتبی تهرانی» ثبت شده است

کار دل، «تعلق پیدا کردن» یعنی دل ‌بستن و پیوند خوردن است. این معنا همگانی است و شامل تمام قلب ها می شود. انسان به خاطر داشتن قلب، تنهای نشانه ی اتمّ ِ بی نهایت و آیت ِ کبرای حق محسوب می شود...

ما در این زمینه آیات  و روایات بسیاری داریم؛ اما نکته ی خاصی که در آنها وجود دارد، تأکید بر این مطلب است که این ظرف محبت تنها مخصوص خود ِ خدا است. و نباید دوستی و تعلق به غیر خدا در آن راه پیدا کند. قلب ِ با ادب، مالامال از محبت به خدا و خالی از محبت به غیر است. طبق روایات اینطور فهمیده میشود که خداوند نسبت به قلب انسان، محدودیت خاصی قائل می شود که نسبت به هیچ یک از اعضاء، قوا و ابعاد وجودی او چنین حساسیتی ندارد. او از بین تمام ابعاد وجودی انسان قلب را انتخاب کرده و نسبت به آن کاملاً انحصارطلبانه می گوید: قلب باید فقط و فقط به من وابستگی داشته باشد و بس.

این بحث انحصارطلبی خدا در روایات با عنوان «صداقت در محبت» مطرح شده است. یعنی خدا محبت صادقانه را منحصراً برای خودش می خواهد؛ نه محبت غیرصادقانه و عاریتی را. توضیح اینکه ما یک «محبت کاذب» داریم و یک «محبت صادق»؛ محبت کاذب محبتی است که ریشه دار و محکم  نیست و در برخوردها و تعارضات، زائل می شود و کنار می رود. اما محبت صادق ریشه دار و محکم است و به زودی از بین نمی رود. انسان باید محبت صادقانه اش فقط و فقط مخصوص خدا باشد؛ اما اشکال ندارد که به غیر خدا نیز محبت و دلبستگی سطحی و گذرا پیدا کند؛ چون ما در بستر طبیعت قهراً  دوستی های زودگذر و کاذب پیدا میکنیم و گاهی این نوع از محبت ها، ناخودآگاه به قلب هایمان سرایت می کند؛ اما باید مراقب بود تا در دل، تنها یک محبت صادقانه و ریشه دار وجود داشته باشد و آن هم حبّ به خدا است؛ چرا که قلب تنها جای یک محبت ریشه دار است و نمی تواند چند محبت صادق را در خود جای دهد؛ زیرا محبت صادق در هیچ تعارضی زائل نمی شود و تعدد در محبت صادقانه، تعارض را به وجود خواهد آود. برای همین است که خدا نسبت به محبت صادقانه انحصارطلب است.

 

( ادب الهی ؛ دفتر اول:تأدیب نفس

آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی رضوان الله علیه )

 

پ.ن 1: وقتی در محبت ِ «ناخودآگاه» اینچنین است،  امان از وقتی که انسان کاملا ارادی و آگاهانه ریشه های محبتی را در قلبش قوام دهد!...

پ.ن 2: حقیقتاً اینگونه است که «محبت صادقانه آنچنان ریشه دار است که در تعارضات هیچ صدمه ای نمی بیند! حتی در شدیدترین تعارضات» این واقعیت، محسوس واقع شده است... عجیب است این قلب!

پ.ن 3: تازه میفهمم مشکل از کجاست! این عبارات کتاب را چونان داروی تلخی که آتش درون انسان را فوران می دهد، جرعه جرعه نوشیدم...

 

ملااحمدی
۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۴۱

1)

بعضی رفتارها و جرم ها را هیچ دادگاه بشری نمیتواند را در ترازو بگذارد و برایشان مجازات تعیین کند! اساساً دادگاه بشری هرقدر هم که دارای قوانین دقیق و ظریف و متقنی باشد و بر هر مبنای حقوقی که استوار باشد، به دلیل محدودیت های فهم و درک انسان و به دلیل تمام محدودیت هایی که این دنیای مادی دارد، در توانش نیست بسیاری از جرم های انسانی و اخلاقی را سنجش کرده و برای عاملان آن ها قرار مجرمیّت صادر کرده و وی را مجازات کند.گاهی به این دلیل که هیچ ترازوی بشری این قابلیت توانایی را ندارد که مقدار آسیب ِ وارد آمده بر اثر این جرم خاص را اندازه گیری کند. گاهی هم به این دلیل که آن جرم ِاخلاقی-انسانی آنقدر بزرگ است و آنقدر تأثیر ویرانگر دارد که نه تنها معیار محاسبه ای برای آن یافت نمیشود، بلکه هیچ مجازات بشری با آن برابری نمیکند. 

مثلا اگر برای شکستن ِ استخوان ِ مُچ دست انسان، فلان مبلغ به عنوان «دیه» تعیین میشود، دادگاه برای تعیین مبلغ دیه، دو موضوع را محاسبه میکند: اول هزینه های درمانی؛ و بعد هزینه ای که اگر این دست سالم بود، صاحبش در طول مدت نقاهت درمان، با دستش کار میکرده و درآمد داشته، اما حالا نمیتواند. قاضی با محاسبه ی این دو، مبلغی را تعیین کرده و حکم دیه را صادر میکند. این ها معیارهایی هستند که گرچه همیشه آسان و دقیق نیست، اما به هرحال قابل محاسبه هستند؛ ولی همین دادگاه مثلاً برای «دردی که شخص آسیب دیده تحمل کرده است» یا «غم و غصه ای که بر اثر این درد و جراحت به او وارد شده است» یا «غصه ای که بر اثر این اتفاق بر اطرافیان این شخص وارد آمده است» یا «آسیب روحی یا روانی ای که ممکن است بر اثر این جریانات بر وی وارد آید» یا دیگر آثار معنوی (غیرمادی) که همین اتفاق به ظاهر ساده عامل آنها بوده است، دادگاه برای هیچ یک از اینها ترازوی محاسبه ندارد. همچنین است بعضی جرم های اخلاقی و انسانی که کلاً برای آنها هیچ معیار قابل محاسبه ای وجود ندارد.



مثلاً اگر من حرف یا رفتاری داشته باشم که توهین آمیز بوده و حرمت یا عزت نفس یا شأن انسانی و اجتماعی شخصی را هدف گرفته باشد، این آسیبی که به شخصیت مخاطب وارد آمده را هیچ دادگاهی نمیتواند محاسبه کند. یا مثلا درباره ی رفتار آدم ها تحلیلی داشته باشم که مبتنی بر سوءظن بوده و در نهایت محبت و صمیمیتی را هدف گرفته باشد، برای این آسیب هیچ دادگاه بشری نمیتواند مجازات تعیین کند. یا اگر در مقام مشورت و خیرخواهی تدبیری بیندیشم که مثلاً باعث کشمکش و بحران در یک زندگی خانوادگی شود، آثار این بحران را هیچ بشر معمولی حتی نمیتواند محاسبه کند؛ یا مثلاً اگر دلی را بشکنم، این جرم آن قدر عظیم است که مجازاتی بشری برای آن امکانپذیر نیست. یا مثلاً باعث حسرت و افسوس انسانی بشوم، یا مثلاً اگر خبری را مثل یک راز که نباید بازگو کنم، فاش کرده و آبروی انسانی را هتک کنم؛ یا برعکس، خبر و حقیقتی که باید به صاحبش برسانم را کتمان کرده و باعث اضطراب یا سوءظن وی بشوم. و کلاً هرآنچه که به گونه ای ابعاد روحی و معنوی انسان (مثل شخصیت و عزت و محبت و غصه و...) را هدف گرفته باشد، اینها را هیچ دادگاهی نمیتواند محاسبه کند. گاهی حتی یک کلمه یا یک نگاه کار خودش را میکند...


2)

آیت الله جوادی آملی –که سایه اش مستدام- بیانی حکیمانه دارند:

«هیچ ضمانت اجرایی برای اخلاق وجود ندارد مگر ایمان به معاد»

ایمان با اعتقاد متفاوت است. اعتقاد آن حقیقتی است که همه ی ما به عنوان مسلمان با عقل پذیرفته ایم؛ حالا یا تعبّداً و یا خیلی آگاهانه باشد، تحقیقاً. اما ایمان هیچ ارتباطی با این اعتقاد ندارد. ایمان آن حقیقتی است که وارد قلب می شود. آنگاه که وارد قلب شد، تمام اعضاء و جوارح انسان را در همه ی حالات هشیاری و غیرهشیاری، خواب و بیداری، عصبانیت و آرامش، ضرر و نفع و... تحت الشعاع و تحت تأثیر خود قرار میدهد. آیت الله مجتبی تهرانی رضوان الله علیه تفصیل این بحث را در کتاب «دین و دین داری» از سلسله مباحث «سلوک عاشورایی» بیان کرده اند. ایشان آنجا مفصل توضیح میدهند که اسلام ِ زمان اباعبدالله علیه السلام ، «عقیده»بود؛ اما «ایمان» نبود.

ممکن است به معاد معتقد باشیم؛ اما «مؤمن» نباشیم. اینجاست که دقیقاً سر بزنگاه که حواسمان پرت میشود، اشتباهی میکنیم که وقتی هیچ دادگاه بشری نمیتواند آسیب های آن را محاسبه کند، لاجرم موکول میشود به دادگاه الهی که دادگاهی است برای «اخلاق» آن زمان است که «فمَن یَعمَل مثقالَ ذرّةٍ شرّاً یره» هرکس ذره ای بدی کند، نه نتیجه و مجازات عملش را؛ بلکه «خود عمل» را روز قیامت می بیند! یعنی دقیقاً همه ی کارهایی که من در این دنیا انجام داده ام، در قیامت خود عمل مجسّم می شود و من از خودش عذاب می کشم! گاهی این تجسّم عمل به صورت آتش است و گاهی مایع مذاب و... گاهی هم آنقدر عمل ِ شرّ با وجود من عجین می شود که حقیقت وجودی ام در عین انسان بودن، تبدیل میشود به حیوان! -پناه بر خدا-

اما اگر کسی به معاد «ایمان» داشته باشد، در هرلحظه و هرحالتی که باشد، حتی اگر در حال مرگ هم باشد و بزرگ ترین ضررها متوجه او باشد، حواسش را خوب جمع میکند و کلاهش را محکم میگیرد تا تندبادهای دنیا اخلاق انسانی و ایمانی اش را بر باد ندهند...

 

پ.ن: با خودم فکر میکنم دین دار بودن چقدر سخت است... با این حرف ها که کلاهم پس معرکه است!


مطالب مرتبط:

دین‌داری مصلحت جویانه

ملااحمدی
۱۷ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۰۸

1-   این جریان «تفکیک جنسیتی شهرداری» هم این روزها حکایت جدیدی است که آدم را انگشت به دهان وامی‌گذارد! که چه خوب و چقدر عجیب که حالا شهرداری به فکر اجرای این قانون افتاده و از دیگر سو، چه زشت و چه عجیب تر که بعضی ها که اسمشان را نیاورم حمله ور شده اند به این موضوع!

هر روز اتفاق جدیدی می افتد و در این وانفسای دنیای سیاست آدم متحیّر می ماند که چه شد فلانی چنان کرد و چرا فلانی چنین گفت؟! حدس زدن آری، اما ساده نیست فهم واقعیتِ انگیزه های بازیگرانِ سیاست که هر دم از این باغ بری می رسد! نه میتوان خوشبین بود و حسن ظن داشت که فلانی چه آدم خوبی شده، و نه می توان بدبین بود و سوءظن داشت که إلاولابدّ حتما کاسه ای زیر نیم‌کاسه اش هست؛ اولی بخاطر اینکه آدم را به ورطه ی ساده اندیشی و حـُمق می‌اندازد و دومی بخاطر اینکه از تقوا به دور است!...

فعلا آنچه به تخصص من مربوط میشود، نه تحلیل انگیزه ها و اندیشه ها و ثمرات سیاسی این جریانات، که تحلیل درستی یا نادرستی این مسأله از منظر دین است. پس در بررسی ابعاد سیاسی-اجتماعی این موضوع عذر تقصیر دارم و می‌پردازم به آنچه وظیفه و تخصص من است...

اصل موضوع روشن است: خانم ها و آقایان کارمندی که مجبور بودند حداقل یک سوم ساعات شبانه روز را در یک اتاق در کنار هم زیست کنند. وقتی محل کارشان یکی است، یعنی کارشان آنقدر باهم مرتبط بوده که باید میز کارشان نزدیک هم می بوده و این یعنی «ضرورت ِ تعامل ِ زیاد میان دو کارمند» که بسیار طبیعی و منطقی است.

 

2-   حقیقت اینست که روح انسان دائما در حال «شدن» و «دگرگونی» است. این شدن ها که هرلحظه و هر روز در حال وقوع است، یا توسط ِ خود ما انجام میگیرد (با رفتارها و اندیشه ها) و یا اینکه روح خودمان را –خواسته یا ناخواسته- می سپریم به واقعیتی خارج از خودمان تا شاکله اش را آنگونه که میخواهد بسازد. این واقعیت خارج از ما که بسیاری از «شدن»های روح ما متأثر از آنست، میتواند یک انسان مثل دوست یا همسر یا استاد یا... باشد، میتواند یک رسانه مثل تلوزیون و اینترنت و موبایل و ماهواره و... باشد، و میتواند یک موقعیت و محیط باشد مثل خانواده یا مدرسه یا دانشگاه یا حوزه یا محل کار یا هر محیط اجتماعی دیگر.

این شدن‌ها و دگرگونی‌های روح، در ادبیات علمای اخلاق عبارت است از «تربیت». در ادبیات محاوره ی ما وقتی از تربیت گفته می شود، ذهن ها به سراغ این میرود که با کودکان چگونه باید و چگونه نباید رفتار کنیم تا شاکله ی شخصیتی آنها به نحو احسن شکل گرفته و رشد کنند. اما از منظر حکمای اسلامی این تربیت مختص دوران کودکی نیست. بلکه هر دوران و هر موقعیتی، مرحله ای از تربیت انسان است که حداقل تا چهل سالگی در جریان است و انسان تا این سن در حال تربیت شدن. حاصل این تربیت در پایان عمر دنیایی، یا به انسانیت ِ خلیفةاللهی منتهی میشود و یا حیوانیت...

 

3-   سال ها پیش آیت الله مجتبی تهرانی رضوان الله علیه بحثی را به دنبال موضوع «تربیت» مطرح کردند و به سرانجام رساندند. امروز که رفتم به سراغ همان بحث ها، کأنّه این حرف ها را امروز براساس نیاز جامعه بیان میکرد.

آن حکیم الهی می گفت: «روح با استمرار یک عمل، روش می‏گیرد و کار برایش عادی می‏شود. وقتی یک چیز عادت شد یعنی مَلَکه شده است و ملکه هم همان تربیت است. در اینجا محیط شغلی و خود شغل، مربی من شده است. «شغل» چگونه دارد من را تربیت می‏کند؟ با تکرار عمل، تربیت تخریبی و اثر سوء دارد. چنین روشی را می‏دهد که قبح برخی گناهان را از بین می‏برد. مثل زرگری که قبح رباخواری را پیش من از بین می‏برد. من قبلاً گفتم که تربیّت اینچنین نیست که من قصد بکنم تحت تربیت قرار بگیرم. خیر؛ ناخودآگاه صورت می گیرد. محیط روی ما اثر می‏گذارد. این جوّ حاکم، بر روی انسان اثر می‏گذارد. من دارم راجع به محیط شغلی بحث می‏کنم. محیط شغلی یک چنین محیطی است. تأثیرش ناخودآگاه است. چون امور مادّی است. اگر انسان با امور مادّی سر و کار پیدا کرد، همان ابعادی که با مادّیّت هم‏سو هستند، زنده می‏شوند. همه اینها برای محیط است. در روایات ما میفرمایند محیط‏های شغلی ای هست که باید حواست جمع باشد یک وقت شیطان فریبت ندهد...»

 

4-   تا اینجا درباره ی تأثیر محیط بر تربیت روح انسان سخن گفته شد. در این بخش کار من فقط کپی-پیست از سخنان آیت الله مجتبی تهرانی رضوان الله تعالی است. جالب اینجاست که آن استاد بزرگ الهی، درباره ی اصل موضوع مورد بحث یعنی «محیط شغلی» و «همکاران شغلی» هم براساس روایات حرف دارد:

« انسان باید مراقب باشد که می‏خواهد با چه کسی همکار شود! مهم است که انسان در نهادها و سر کار، با چه کسی دارد کار می‏کند. منظور من این است که تو در اتاقی که نشسته‏ای ببین چه کسانی در آنجا هستند؟ چه می‏گویند؟ چه قیافه‏هایی دارند؟ ما گفتیم: ابعادِ تربیتی، دیداری، گفتاری و رفتاری است. هر روز که می‏روم آنجا چشمم به صورت چه کسی می‏افتد؟ حرف‏هایی که می‏زند به گوشم می‏خورد چیست؟ ممکن است کسی به او مراجعه کند و با من کاری نداشته باشد، ولی من که برخورد او با مراجعه کننده را می‏بینم و حرف‏هایش را می‏شنوم؛ پس باید در این دقت کنم. من مطالب را خیلی جزئی می‏گویم تا خیال نکنی مسأله ی همکار شوخی بردار است...

بعد می‏رویم سراغ مراجعین که این‏جا مصیبت بالاتر است، چون رابطه، رابطه مستقیم است. چه مراجعینی به من مراجعه می‏کنند؟ از چه طایفه‏ای هستند؟ با چه شکل و قیافه‏ای می‏آیند؟ بیش از این اشاره نمی‏کنم. خودتان می‏توانید تطبیق دهید. آیا این مراجعین دیدارشان من را به یاد خدا می‏اندازد یا من را به یاد شیطان می‏اندازد؟ چه با قیافه‏اش، چه با سخن گفتنش و امثال اینها کدام نیروی درونی من را تحریک می‏کند؟

مثلاً افرادی که مراجعه می‏کنند در موردی که خیلی بارز هم هست مراجعین به شخص، از جنسِ مخالف باشند. این مسأله چون مورد ابتلا است، عرض می‏کنم که اگر شخص زن است، مراجعه کننده او مرد باشد و اگر مرد است، مراجعه کننده او زن باشد. این از آن جاهایی است که زمینه برای تخریب آماده است. من نمی‏خواهم به‏طور مفصّل وارد این مورد شوم، فقط به‏طور گذرا به آن اشاره می‏کنم.

در روایتی از پیغمبر اکرم داریم که فرمودند:«قال رسول الله صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم: ما من صباح الا و ملکان ینادیان: ویل للرجال من النساء و ویل من نساء من الرجال!» هیچ روزی نیست مگر این‏که دو فرشته با هم ندا می‏کنند و داد می‏زنند که «وای بر مردان از زنان و وای بر زنان از مردان!» نکته‏ای در این روایت است که من این را عرض می‏کنم. در روایت دارد «ما من صباح» یعنی هیچ روزی، هیچ صبحی نیست دو ملک ندا می‏کنند «وای بر مردان از زنان و وای بر زنان از مردان»؛ حالا چرا نمی‏گویند: هیچ شبی نیست مگر این‏که...؟ جهت این است که روابط اجتماعی در روز برقرار می‏شود. شب هر کسی در خانه‏ خود است. در روز است که هم‏جنس‏ها و مخالف جنس‏ها در صبح روابطِ اجتماعی دارند. سخن پیغمبر اکرم در مورد اختلاف جنسیّتی است.

یکی از خطرات مهم مراجعین این است که هم‏جنس نباشند، اینجا است که زمینه فراهم می‏شود آن بعدِ شیطانی را شکوفا و زنده کند و نقشِ تخریبی داشته باشد. مخصوصاً این‏که شرایط هم طوری باشد که جنبه خصوصی پیدا کند. یک وقت به قول ما طلبه‏ها در ملاء عام است و یک وقت رابطه شکل پنهانی دارد و در برابر دیگران نیست. آن‏ رابطه‏ای که جنبه خصوصی دارد، بدتر است.

اگر این حداقل ها رعایت نشود، کم‏کم رابطه با نامحرم برایت عادی می‏شود و نعوذبالله یک سنخ محرمات اصلاً قباحتش از بین می‏رود. به خاطر مراوده با نامحرم‏ها به اقتضای شغل خود، دیگر قبحی سرت نمی‏شود. البته فرض من در جایی است که همه جهاتِ شرعی به طورِ ظاهری حفظ می‏شود والّا آنجاهایی که شرع رعایت نشود، دیگر وا مصیبت است! »

 

5-   هر حرفی را لازم به گفتن نیست. مخاطب باید عاقل باشد که بحمدالله هست. آن‎‌که غرض و منفعت نداشته باشد، آنگونه که باید سخن را تحویل میگیرد. فقط از بین سخنان آن حکیم الهی، بر دو نکته تأکید میکنم.

اول جمله ی آخر که « فرض من در جایی است که همه جهاتِ شرعی به طورِ ظاهری حفظ می‏شود و الّا آنجاهایی که شرع رعایت نشود، دیگر وا مصیبت است! » و دوم اینکه هیچکس در این بیان محکوم به گناهکاری و یا مرضِ نفسانی نمیشود، تمام کلام در اینست که برخی شرائط و موقعیت ها باعث می شود که «زمینه فراهم شود آن بُعدِ شیطانی را شکوفا و زنده کند و نقشِ تخریبی داشته باشد.» این نکته را از پست های وبلاگ نویسان خوبی که به تحلیل عینی و ملموس موضوع پرداخته اند، به خوبی میتوان دریافت. مثلا این و این


6-   این حرف ها اگر قرار باشد بصورت کاربردی تئوریزه شود، ظاهر بسیار متحجّرانه ای خواهد داشت. مثلا از نتایج عملی این حرف ها اینست که شرائط ایده آل محیط کاری است که هیچ زن و مرد نامحرمی با هم در ارتباط نباشند یا کمترین ارتباط ممکن را با هم داشته باشند. اینکه آقا و خانم هراندازه که اهل تقوا باشند و واقعا هم ترس از ارتباط با نامحرم داشته باشند، به هرحال نفس امّاره دارند و حتی به یک شوخی کاملا سربسته و ساده و حیاءمدارانه هم که شده، کم کم این قبح برایشان ساده میشود. و آنگاه که باب ِ قبح شکنی باز شود، ابتدای راهی است که منتهایش راهی جز حیوانیت نیست... و غیره.  از این ترسی ندارم که با این حرف ها متهم شوم به تحجّر. قبلا در باب روشن‌فکری آنچه باید، گفته شده است.

ملااحمدی
۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۲

این مسأله، موضوعی است که از منظر دینی بسیار مهم است و در روایات هم درباره ی آن بسیار سخن گفته شده است. اما نیاز به پژوهشی اجتهادگونه دارد تا به خطا نرود!... بخاطر همین حساسیتی که این موضوع داره، شخصاً هیچگاه به خودم جرأت ندادم وارد این موضوع بشم و مستقیم بروم به سراغ استنباط از روایات. اما به مطلب جالبی از آیت الله مجتبی تهرانی رضوان الله علیه (که از مراجع بزرگ زمان ما بودند) برخوردم. به خاطر اهمیت موضوع و مفید بودنش، این مطلب را عیناً از کتاب «حاج آقا مجتبی» (خاطرات ایشون)  نقل میکنم. البته در سایت ایشون هم این مطلب و دیگر خاطرات نقل شده...

 

 

وقتی تازه میخواستم به بچه دار شدن فکر کنم خدمتشان رسیدم و عرض کردم تازه میخواهیم به فکر بچه دارشدن بیفتیم. چه کنیم؟ فرمودند: « خوب کردی اول آمدی پیش من... » بعد نکات مهمی فرمودند: 

ü    بهترین ماههای سال برای انعقاد نطفه ماه رمضان است. نزدیک های نیمه ماه هم از همه بهتر است. چون هر دو روزه گرفتید و هر دو یک حالت تلطیف روحی پیدا کردید.

ü        من نسبت به هر پنج بچه ای که دارم روزانه در پنج نمازی که در شبانه روز میخواندم 5 دعا میکردم. میگفتم خدایا سالم باشد صالح باشد خوش روزی باشد خوش قدم باشد. با این 5 دعا دنیا و آخرت را با هم جمع کرده بودم. ضرر هم نکردم. نه در دخترش نه در پسرش الحمدلله. خودم این کار را کردم.

ü       از نظر تغذیه مادر وقتی باردار شد هر چیزی نخورد...

ü    مسئله «توسل» خیلی موثر است؛ به خاطر اینکه این خصوصیات پنج گانه که من گفتم در او باشد. یعنی سالم باشد صالح خوش روزی. خوش قدم (چون بعضی از بچه ها بد قدم هستند هیچ تعارف هم ندارد و تردید هم در او نیست.)  و مهمترین چیز هم عاقبت به خیری است.

ü    قبل از انعقاد نطفه هم تغذیه خیلی موثر است و در نطفه اثر دارد. این از واضحات است. باید مراعات کنید. من یک چیزی بگویم به تو: در خانه ما از هرجایی هر چیزی بیاید اینها دست نمی زنند. صبر می کنند تا من بیایم جهات شرعی اش را دقت کنم. این در خانه ما سنت شده و از ملکات اینهاست. چون این اثر دارد.

ü    بعد فرمودند اگر در ماه رمضان نشد ادامه بدهید فقط قمر در عقرب نباشد. روایات هم در این زمینه داریم. هم عقد در قمر در عقرب نباشد هم عمل آمیزشی و نکاح.

ü       من هرکاری برای بچه های خودم کرده ام به شما هم یاد می دهم.توجه کنید: از امام هشتم علیه السلام روایت داریم که بعد از هر نماز فریضه، مؤمن یک دعای مستجاب دارد. شما بعد از هر نماز واجب، هم خودت و هم خانمت، از زمانی که میخواهید تصمیم به بچه دار شدن بگیرید تا موقع بارداری و حتی بعد از بارداری، یک صلوات میفرستی و بعد یک استغفار میکنی و دوباره صلوات میفرستی. صلوات دوم را که فرستادی همینطور فارسی می گویی: «خدایا این اولاد من را و فرزندان من را سالم و صالح و خوش قدم و خوش روزی و عاقبت بخیر قرار بده» و بعد باز یک صلوات بفرست. میفرمود من خودم مقید بودم و بعد از هر نماز این کار را انجام دادم و هیچوقت هم ترک نکردم. فرزند بزرگ من پنجاه سالش هست و هنوز دارم این کارها را می کنم.

ü       بعد فرمودند این چیزهایی که گفتم، جمع تمام روایات درباره ی بچه دار شدن است.

ملااحمدی
۲۷ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۰۵

آخرین لیلة القدر ِ سال گذشته ، وقتی میان گریه های سوزناکش گفت :

 « امشب مرجعیت به کنار ، فقاهت به کنار ، اخلاق به کنار ، عرفان به کنار ، منبر به کنار ؛ امشب همه ی عناوین به کنار ، فقط میخواهم نوحه بخوانم و سینه بزنیم .... »

و با نفس حقی که داشت، آن نوحه ی قدیمی را خواند و سوزی به دل تشنگان وصل گذاشت و سینه زنان اشک ریختند ،

وقتی میگفت 

« پنجاه سال پیش روضه ای شنیدم ، آتش زد به قلبم ، هنوز دارم میسوزم ، امشب بعد از هشتاد سال عمر ، میخواهم همه ی دارایی ام را به کنار بگذارم ، آن نوحه را بخوانم و با هم سینه بزنیم.... » 

و نوحه را خواند و کاری کرد که انگار زمین و دیوارهای مسجد جامع هم به ناله افتاده بودند!...

همان زمان همه فهمیده بودند که این شب قدر ، با همه ی لیلة القدرهای گذشته بسیار فرق دارد ...

معلوم بود که دیگر به اوج رسیده است...

 دانستیم که دیگر آن روح بزرگ ، در این کالبد کوچک نمی گنجد ...

اما کمتر کسی میتوانست حدس بزند که این شب قدر ، قرار است آخرین لیلة القدر او باشد...

و انگار که این را از قبل به او گفته باشند ، یا خودش خواسته باشد!...

و حالا ، با فقدانش ، همه ی ما آواره شده ایم

 بی چاره

و سراسر حسرت ...

که برای کسی که لیلة القدر هایش را با او همراه شده باشد ، سخت است ...

ملااحمدی
۰۵ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۱۷

آیت الله مجتبی تهرانی رضوان الله علیه در شش سال پایانی عمر شریف خود ، جلسات درس اخلاق شان که در ماه مبارک رمضان برگزار میشد را ، به مناسبت ارتباط وثیقی که در این ماه بین «عبد» و «ربّ» ایجاد میشود ، به موضوع «دعا» که بهترین و کامل ترین تجلّی این ارتباط است اختصاص میدادند. ایشان این موضوع را مبتنی بر آیات و روایات و با استمداد از مبانی عمیق اعتقادی و عرفانی شیعه ، با بیانی ساده و شیوا در ابعاد گوناگون بررسی و تحلیل میکردند. اما به حق میتوان ادعا کرد اوج این جلسات ، جلسات شب های قدر بود که در مسجد جامع بازار تهران برگزار میشد و ایشان براساس روایات ، قدم به قدم ، به مخاطبین شان تعلیم میکردند که در این شب چگونه باید دعا کرد و دقیقا چه خواست و... و سپس با نفس حقی که داشتند ، و روضه و مناجاتی که زمزمه میکردند ، قدم به قدم روح تشنگان وصل را با خود همراه میکردند....

آنچه در ذیل می آید ، چکیده ایست از آنچه ایشان در شب های قدر ِ یکی از سال های اخیر بیان فرمودند و یکی از دوستان به تنظیم آن پرداخته است. این نوشتار قبلا در نشریه ی پرسمان منتشر شده است ؛ اما به دلیل اهمیت آن ، اینجا نیز بازنشر میشود...

میدانم بسیار شنیده‌ای که قدر را باید قدر دانست، قدرِ آدمی را قدر می سازد، قدر است که قدرشناسمان می‏کند و در قدر، توان تغییر تقدیر است.

تمامی اینها، معرفت ناب شیعی است؛ اما نمی‌شود بزرگی چنین توصیفاتی از شبی کند و راه رسیدن به این عظمت‌ها را نگوید؛ زیرا این مکتب، مکتب نور و حکمت است؛ مکتب آل الله است و من سال‌ها دنبال این بودم که دریابم راه رسیدن به این معارف چیست و آن را تنها در کلام تربیت شدگان همین مکتب یافتم.

قلب رمضان

در بین ایام و لیالی ماه مبارک رمضان، شب‏های قدر، از نظر اجابت دعا، مورد تأکید خاص قرار گرفته‌اند؛ حتّی در روایتی امام صادق علیه‏السلام فرمود: «قَلْبُ شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ»1؛ یعنی آن شبی که از نظر آثار در پذیرش درخواست‏های عبد توسط ربّ، برجسته‏ترینِ شب‏هاست، شب قدر است.

در شب قدر، چگونه دعا کنیم؟

شخصی به خدمت امام صادق علیه‏السلام و می‏گوید: آقا! من دعا می‏کنم؛ ولی دعاهایم به اجابت نمی‏رسد؛ چه کار کنم؟ حضرت می‏فرماید: تو باید از جهت دعا وارد شوی و دعا کنی. تو راه دعا را گم کرده‏ای. اگر از خدا تقاضا کنی، امّا از همان راه دعا، اگرچه گناهکار هم باشی، جوابت را به تو می‏دهد.

بعد حضرت به او دستورالعمل می‏دهد؛ ابتدا مسئله حمد و ثنای الهی را مطرح می‏فرماید که خودش بحث جداگانه دارد و بعد این جمله را دارد: «ثُمَّ تَعْتَرِفُ بِذُنُوبِکَ ذَنْبٍ ذَنْبٍ»؛ یعنی پیش خدا که رفتی، به یکایک گناهانت اعتراف کن و بگو بد کردم. و هر مقدار که یادت می‏آید چه کردی را اقرار کن و بعد می‏فرماید: آن چیزهایی را که بر تو پوشیده است، اجمالاً اعتراف کن و بعد آن جا عذرخواهی کن و بگو حالا از ما چشم‏پوشی کن.

در مرحله بعد، باید در دلت تصمیم بگیری که دیگر گناه نکنی؛ عذرخواهی کن و پوزش بطلب و بعد هم در دلت - نه زبانت - واقعاً بنا بگذار که دیگر این کارها را نکنی. پوزش هم که می‏طلبی، با حالت پشیمانی و صدق نیت و با خوف و رجا باشد.

مرحله نهایی، این است که طلب مغفرت را با این دعا تکمیل کنی و بعد به سراغ سایر خواسته‌هایت بروی و آن این که از خدا کمک بخواه که مطیع او شوی!

حضرت می‏فرماید: حالا که می‏خواهی با خدا حرف بزنی، بگو خدایا! من معذرت می‏خواهم از گناهانم؛ من از تو می‏خواهم که از من بگذری و توبه‏ام را بپذیری و امّا تنها خواسته‏ات این نباشد و از خدا فقط نخواه که از گناهانت بگذرد؛ بلکه در دعاهایی که این شب‏ها می‏کنید، از خدا بخواهید که خدا کمکتان کند که سال آینده مطیع خدا باشید.

درباره طلب مغفرت، نباید تصور شود که امری سخت است؛ نه، بلکه فقط یک توجه کافی است!

آن‏وقت مطمئن باش که او هم می‏گذرد. من یقین دارم و اصلاً اعتقادم این است که آنهایی که امشب «یک توجه» به خدا کرده‏اند، همه آنها آمرزیده هستند و با همین یک توجه که «خدایا ما بد کردیم»، همه چیز تمام می‏شود و او هم کار را تمام می‏کند. پس اوّل، معذرت‏خواهی کن؛ بعد هم طلب کمک کن که سال آینده دیگر من این‏طور عمل نکنم و بگو خدایا! تو خودت دستم را بگیر. این روش دعا کردن را به ما یاد داده‏اند.

بنابراین، در بهترین ایام و بهترین موقعیت‏ها که دعا به اجابت می‏رسد، آن هم در حالی که خودش مرا دعوت کرده و گفته است بیا و من هم آمده‏ام و سرافکنده هم هستم، اعتراف هم ‏می‏کنم به این که من بد کرده‏ام، تصمیم می‏گیرم که دیگر بد نکنم. اینها همه مقدمه این است که بتوانم از خدا درخواست کنم.

اینجاست که خطاب می‏رسد حالا چه می‏خواهی و درخواستت چیست؟

چه بخواهیم ؟

ما چون مخلوقیم، همه تنگ‏نظریم؛ یعنی چون محدودیم، خدا را هم مثل خودمان فرض می‏کنیم؛ امّا این تصور اشتباه است. در معارف ما آمده که آن چه را که به ذهنت می‏آید، از خدا بخواه؛ امّا به این بسنده نکن و بگو: خدایا! اینهایی که به ذهن من می‏رسد، همین است؛ امّا سال آینده ما نمی‏دانیم چه گرفتاری‏هایی ممکن است برای ما پیش بیاید و یک چیزهایی هست که ما به آنها محتاج می‏شویم و الآن به فکرمان هم نمی‏آید؛ پس اکتفا کردن به این گرفتاری‏هایی که در ذهنمان هست یا احتیاجات فعلیه‏ای که الآن داریم، اشتباه است.

از دیگر سو محدود بودنمان نیز برایمان اضطرابی سخت حاصل می‏کند و شاید هر سال به این می‌اندیشیم که غیر از این حاجات فعلی‌مان چه بخواهیم. با دیدی کلان و کلی می‏توانیم تمام خواسته هایمان را در دو خواسته مختصر، ترمیم گذشته و ترسیم آینده، خلاصه کنیم؛ اما حقیقت این دو امر چیست؟

ترمیم گذشته

همه ما در سال گذشته، گناه‏ها و خطاهایی مرتکب شده‏ایم و حالا اگر انسان بخواهد بهترین ترمیم شامل حالش شود، تنها راهش، استغفار و پناه بردن به غفاریت خداوند است.

از طرف دیگر، مقام غفاریت خداوند موجب پدید آمدن ستاریت خاصّ خداوند - ستارالعیوب بودن - می‌شود؛ اما غفاریت خداوند، سه گونه ستاریت را به دنبال دارد که عبارتند از:

 

1.       برطرف کردن تبعات گناه

اوّل آن‏که وقتی خداوند ما را می‏آمرزد، نمی‏گذارد تبعات گناه، دامنگیر ما شود. تبعات گناه ما، همان جهنم و عقوبت الهی است. در این قسم از ستاریت خاصّ الهی، خداوند نمیگذارد که تبعات معصیت، دامنگیر فرد گناهکار شود و او پس از مرگ، عذاب شود.

 

2.       پوشیدن معصیت از شاهدان

اگر کسی مرتکب گناه و خطا شود، تمام موجوداتی که در ارتباط با او بوده‏اند، چه فرشتگان رقیب و عتید و چه زمین و زمان و حتّی اعضا و جوارح وی، از گناه او مطلع میشوند. در قرآن آمده است: روز قیامت، دست و پا و زبان ایشان، برضد آنها به کارهایی که کرده‏اند، گواهی میدهند؛ زیرا از اعمال او مطلع هستند و قسم دوم از ستاریت ناشی از غفاریت آن است که خداوند به موجوداتی که از این معصیت آگاه هستند، می‏فرماید دیگر برضد او گواهی ندهید.

 

3.       امحاء گناهان

اما ما امشب از خدا، چیز دیگری می‏خواهیم و آن این‏که نه تنها این گناهان به ما زیان نرسانند و این شاهدان برضد ما شهادت ندهند؛ بلکه از خدا می‏خواهیم که این معصیت‏ها را محو کند. سخن امشب ما با خدا این است: خدایا! امشب مرا پاک کن و این پلیدی‏ها را از وجود من دور ساز و مرا تطهیر کن! این، نوع سوم از ستاریت ناشی از غفاریت است که نوع کامل و اتمّ آن است.

معاویه بن عمار می‌گوید: امام صادق علیه‌السلام فرمود: هنگامی که بنده مؤمن خالصانه توبه کرد، اوّلین اثرش این است که مورد محبّت خدا قرار میگیرد و خداوند، ستاریت خود را در دنیا و آخرت، شامل حال او می‏کند. من عرض کردم چگونه؟ حضرت فرمود: خداوند ابتدا به رقیب و عتید خطاب میکند که عیوب او را فراموش کنید؛ سپس به اعضا و جوارح میگوید: شما هم فراموش کنید و پس از آن به زمین نیز می‏گوید: آن چه را که بر روی تو معصیت کرد فراموش کن!2 چنین بنده‏ای، روز قیامت، وقتی خدا را ملاقات می‏کند، هیچ موجودی برضد او شهادت نمی‏دهد!

ترسیم آینده چیست؟

در باب «آداب ضیافت و میهمانی» روایات بسیاری داریم. بعضی روایات به نحو کلّی دعوت به میهمان‏نوازی می‏کنند. پیغمبر اکرم صلّی‏الله‏علیه‏وآله می‌فرماید: کسی که ایمان به مبدأ و معاد دارد، باید خوب مهمان‏نوازی و اکرام کند.3 در وصیتهایی که علی علیهالسلام در شب بیست‏و‏یکم به فرزندش کرد، اموری را فرمود که یکی از آنها این بود:

میهمان‏نواز باش4 و حتّی حضرت نسبت به قاتل خود نیز سفارش کرد که از او به خوبی پذیرایی کنید.
خصوصیات زیادی در بحث میهمان‏نوازی و میهمان‏داری بیان شده است که نمونه‏هایی را عرض میکنم. امام صادق علیهالسلام می‌فرماید: مبادا به میهمانی که در خانه تو وارد شده، بگویی آیا امروز چیزی خورده‏ای یا خیر؛ بلکه هر چیزی داری، پیش او بگذار و از او پذیرایی کن! حدّ اعلای جود و سخاوت این است که میزبان آن چه را دارد، در کاسه اخلاص گذاشته، نزد میهمان بگذارد.5

نقل شده که اگر میهمان خواست برود، او را در رفتن، کمک نکن و کرم در این است که هر چه میهمان بیشتر مصرف کند، صاحب‏خانه بیشتر خوشحال شود. علی علیهالسلام می‌فرماید: هر چه میهمان بیشتر مصرف کند، خوشحالتر میشوم.6 پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: اگر میهمان، خودش خواست برود، او را احترام کن و تا در منزل، او را همراهی کن.7 اینها همه از آداب الهی است؛ چون تمام این دستورهایی که انبیا و اولیا میدادند -‏ اعمّ از الزامی و غیر الزامی - همه دستورهای الهی بوده است.

اهل معرفت می‏گویند: ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی است. ماه رمضان، خانه میهمانی خداست. ماه رمضان، ظرف زمان و مکان میهمانی خدا از بندگانش است. این محل، محل پذیرایی میهمانهاست و این مقطع زمانی، مقطع پذیرایی خدا از انسانهاست. ماه رمضان، ماهی است که شما به میهمانی خدا دعوت شده‏اید. شما در این ماه، مورد کرامت خاصّ الهی قرار میگیرید.

آیا امکان دارد که خدا به انبیا و اولیا بگوید که به مردم بگویید این‏گونه میهمان‏داری کنید؛ امّا خودش به گونه‏ای دیگر میهمان‏داری کند؟ مگر میشود خدا آداب ضیافت را به من بفرماید و خودش عمل نکند؟ آیا قبیح نیست که در این ماه رمضان که خدا مرا به خانه خودش میهمان کرده، از من سؤال کند چه چیزی همراه خودت آورده‏ای؟!
من میهمان شخصی کریم شده‏ام و چیزی هم به همراه ندارم؛ نه حسناتی دارم و نه قلبی سلیم. آیا وقتی کسی در خانه کریم میهمان میشود، توشهاش را نیز همراه خود میبرد؟ چه زشت است این عمل! امشب همهما دست‏خالی آمدهایم و میخواهیم دست پر برویم. اِطعام این میهمانی چیست؟ اطعام این میهمانی در خطبه پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده است؛ «برکت، رحمت و مغفرت». تمام خیرات عالم از این سه چیز نشأت میگیرد. پس هر چه بخواهی، در این سه گنجانده شده است.

پی‌نوشت‌ها:
1.
مجلسی، بحارالانوار، ج 55، ص 376.
2.
همان، ج 6، ص 28.
3.
همان، ج 59، ص 292.
4.
همان، ج 43، ص 202.
5.
همان، ج 72، ص 455.
6.
غررالحکم، ص 377.
7.
بحارالانوار، ج 72، ص 451


مطالب مرتبط:

تاریک و روشن

سختی ، تقدیر ، صبر ، فرج

زمانی که باید برای دعاکردن غنیمتش بدانیم

ملااحمدی
۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۱۷