ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

۱۹ مطلب با موضوع «حـجّ عـشـق» ثبت شده است

مقایسه‌ای تطبیقی میان آراء دکتر سروش و آیت‌الله مصباح یزدی (ره)

در تحلیل ابعاد قیام عاشورا

 

 

منتشرشده در شماره چهاردهمِ مجلّه‌ی تخصّصی «خردورزی»

دانلود فایل مقاله

.... «واقعه‌ی عاشورا» یکی از نقاط تقاطع این دو رویکرد فکری بود. این واقعه نه صرفاً یک ماجرای تاریخی، بلکه از منظرهای مختلف کلامی، اندیشه‌ی سیاسی و معرفت‌شناختی حاوی بصیرت‌های عمیقی برای متفکران مسلمان بوده و سرنوشت بسیاری از اندیشه‌ها را میتوان در تحلیل این واقعه به نظاره نشست؛ لذا از اهمّیت ویژه‌ای برخوردار است. در این تقاطع، دکتر سروش متأثر از اندیشه‌های فیلسوفان مدرن، حامل نگرشی منوّرالفکرانه و متفاوت از سنّت شیعی نسبت به این ماجرا بود و آیت‌الله مصباح یزدی (ره) نیز در امتداد سنّت الهیات شیعی، گاه‌گاه در آثار گفتاری یا نوشتاری‌‌شان نکاتی را بیان می‌کردند که -گرچه بدون تصریح، اما- با قدری صرافت میشد فهمید که در پاسخ به آن نگرش مطرح شده است. به همین دلیل پیگیری اندیشه‌های این دو متفکر میتواند نمونه‌ای از تقابل جریان منوّرالفکری و سنّت اسلامی در یک عرصه‌ی خاص را به نمایش بگذارد.

در این نوشتار سعی می‌کنم با بازخوانیِ دیدگاه‌های دکتر سروش در تحلیل واقعه‌ی عاشورا (در ابعاد مختلفش) و سپس مروری اجمالی بر مواجهه‌ی آیت‌الله مصباح یزدی (ره) با آنها، تقریری از این تقابل ارائه دهم. برای این غرض لازم است دیدگاه‌های هر دو اندیشمند همدلانه و به‌دور از تعصّب فهم و تقریر شود. البته اینکه دکتر سروش هیچ اثر مکتوبِ منسجمی درباره‌ی این موضوع ندارد و تمام دیدگاه‌هایش در قالب سخنرانی‌های پراکنده و مناسبتی مطرح شده، مقداری فهم منسجم و نظام‌وار اندیشه‌هایش در این موضوع را مشکل میکند و امکان ارجاع‌دهی را نیز با مشکل مواجه کرده است؛ اما راقم این سطور به عنوان ناظر سوّم در این تحقیق، سعی میکند آنچه که از تصریحات شفاهی ایشان برداشت کرده‌ را با رعایت اخلاق پژوهش و تقیّد به امانت در توصیف، تقریر کند.

ملااحمدی
۰۴ مرداد ۰۲ ، ۲۰:۰۶

اشاره

این یادداشت را برای مخاطبِ دانشجوی نه‌چندان آشنا به قیام عاشورا نوشته‌ام. (دریافت نسخه‌ی اصلی نشریه دانشجویی)

شاید بتوان کتاب‌های بهتری را هم نام برد؛ اما برای اینکه یک چارچوب و ساختار منسجم از این واقعۀ بزرگ پیدا کنیم، اینها احتمالاً بهترین گزینه‌ها هستند. به دلیل چندبُعدی بودنِ قیام عاشورا، کتاب‌ها را ذیل شش سرفصل کلّی معرفی کرده‌ام:

 

  1. فقهِ عاشورایی
  2. تاریخ و مقتل
  3. دین‌شناسیِ عاشورایی
  4. ابعاد معرفتی و ملکوتی عاشورا
  5. عاشورا به‌مثابه راهِ سلوک الی الله
  6. ابعاد اجتماعی و سیاسی قیام عاشورا

ملااحمدی
۲۷ مرداد ۰۱ ، ۰۷:۲۷

🔹 اینجا همه‌چیز در عین عادی‌بودن، شگرف است!... مردمانی از سراسر عالَم در یک نقطه جمع شده‌اند که تنها اشتراکشان، جاذبهٔ مغناطیس «حُبّ الحسین(ع)» است و به‌همین سبب، باشکوه‌ترین فضایل انسانی را به نمایش گذاشته‌اند:

🔸 میزبانانی که در طول سال، نیمی از درآمد زندگی‌شان را پس‌انداز می‌کنند تا در عرض ده روز، با افتخار و مباهات آن‌را برای زائران و میهمانانی که محبّ حسین‌اند، خرج کنند. به خواهش و التماس از زوّار درخواست می‌کنند تا شبی را نزد آنان افتخار میهمانی دهند و بعد تمام همت‌شان را خالصانه بذل میکنند تا سفره‌ای رنگین و پربار پهن کنند‌. اما خدا نکند که شب رسیده باشد و خانواده‌ای بدون میهمان مانده‌باشد؛ اوج استیصال و اضطراب را در چهرهٔ مرد خانه می‌بینی؛ که انگار از غنیمتی بس‌گران بی‌نصیب مانده است!...

🔹 مهربانانه‌ترین و شکوهمندترین فضایل اخلاقی را در مسیر حرکت به‌سمت مرکز این جهان خاکی -کربلا- می‌توانی ببینی. اینجا حقیقتاً همه با هم برادرند، به یاری هم سبقت می‌گیرند، بارِ یکدیگر را به دوش می‌کشند، آسایش خود را فدای آسایش دیگری می‌کنند، زبان یکدیگر را نمیدانند اما وقتی باهم چشم‌درچشم میشوند، با لبخندی سرشار از محبت از کنار هم رد میشوند. و بسیار زیبایی‌های دیگر که تا نباشی، حسِ نابِ درک آنها را نخواهی چشید.

🔹 اینجا هیچ قانونی وضع نشده است. همه‌چیز برمحور #محبت در گردش است. ‏تمام آنچه اندیشمندان تاریخ در باب #آرمانشهر ترسیم کرده اند، در این مسیر به‌گونه‌ای جلوه‌گر شده است. هیچ نزاع و کشمکشی بر سر منافع شخصی رخ ‌نمیدهد، اصلا «نفع» در اینجا معنای دیگری می‌یابد و همه دغدغهٔ آن حقیقت را دارند‌. حقیقتی که هرچه «من» کمتر باشد، بیشتر و عمیق‌تر درک میشود.

🔻 آری؛ حالا در این میان ممکن است به اقتضای طبیعتِ بشریِ افراد، گهگاه اشتباهات و خطاهایی هم در گوشه‌وکنار رخ دهد. اما برای آنان‌که چشمشان را به آن‌همه زیبایی و شکوه بسته‌اند و فقط این اندک نازیبایی‌ها را می‌بینند، فقط یک نصیحت می‌تواند رهگشا باشد:

همچون مگسان روی پلیدی منشین!
زنبورِ عسل باش انیسِ گل باش

 

 

ملااحمدی
۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۵:۳۰


1-     تاریخ چه میگوید؟

حُمَیدبن‌مُسلم أزدی میگوید روز هفتم محرم 61 از طرف عبیدالله‌بن‌زیاد نامه ای به عمربن‌سعد (لعنةالله علیهما) رسید با این محتوا که «از رسیدن آب به حسین و اصحابش مانع شو و اجازه نده حتی قطره ای از آن را بنوشند.» پس عمربن‌سعد پانصد سوار را به سوی شریعه‌ی فرات فرستاد تا مانع رسیدن جبهه ی اباعبدالله علیه السلام به آب شوند. (تاریخ طبری،ج5،ص412 – أنساب الاشراف بَلاذری،ج3،ص389 – الکامل فی التاریخ ابن اثیر،ج2،ص556( پس از این جریان بود که وقتی تشنگی به خیام اباعبدالله علیه السلام فشار آورد، حضرت کلنگی برداشته و به پشت خیمه ی زن ها رفتند، نوزده گام بسمت قبله برداشتند و آنجا را حفر نمودند. چشمه آبی زلال پدید آمد. امام و همراهانشان به قدر کافی از آن نوشیدند و مشک های خود را پر کردند. سپس آن چشمه ناپدید شد و کسی از آن اثری ندید (مقتل الحسین خوارزمی،ج1،ص244) احتمالاً این اتفاق مربوط به همان روز هفتم باشد. خبر این واقعه به ابن‌زیاد که میرسد، در نامه ای به عمربن‌سعد دستور میدهد که بر حسین و یارانش بیشتر سخت بگیرد تا در همین حد هم به آنها آب نرسد. در منابع تاریخی معلوم نیست دقیقا چگونه، اما مشخص است که از این پس سپاه دشمن به گونه ای بر ایشان سخت میگیرد که دیگر از این طریق هم نمیتوانند به آب دسترسی داشته باشند. (الفتوح ابن‌اعثم،ج5،ص91 – مقتل الحسین خوارزمی،ج1،ص244) لذا پس از آنکه باز تشنگی در جبهه ی ارباب عالَمیان علیه السلام شدت گرفت، ایشان 50 مبارز را به همراه 20 مشک به فرماندهی برادرشان حضرت عباس بن علی (علیهما السلام) به سمت فرات فرستادند تا آب بیاوردند. ایشان رفتند و با وجود آنکه دشمن میخواست مانع پر کردن مشک ها شود، ولی با شجاعت حضرت قمربنی‌هاشم و نافع بن هلال توانستند با موفقیت مشک ها را پر کرده و به خیام بازگردانند. (تاریخ طبری،ج5،ص412 – الفتوح ابن اعثم،ج5،ص92 - أنساب الاشراف بَلاذری،ج3،ص389) آنچنانکه از بعضی تواریخ استفاده میشود، شواهد نشان میدهد که تا صبح روز عاشورا (البته به سختی) با جیره‌بندی آب موجود بوده است. (مقتل جامع سیدالشهداء علیه السلام،ج1،ص708) اما از آن پس دیگر تقریباً آب تمام شده است. بنابراین جریان عطش از روز هفتم آغاز شده و در روز عاشورا به اوج میرسد. باتوجه به شرایط بحرانی جبهه‌ی اباعبدالله علیه السلام، از ظهر عاشورا به بعد، دیگر به شرایط بحرانی آن روز، «مسأله‌ی عطش» هم اضافه شده است. گرچه روز عاشورای سال 61 قمری، بلحاظ شمسی با روزهای اولیه پاییز (21 مهر) مصادف بوده است، اما مسلماً هنوز هوا آنقدر خنک نشده است که بر تشنگی اضافه نکند؛ این موضوع، غیر از شرایط جغرافیایی منطقه کربلا است که اساساً منطقه ای گرمسیر است؛ چنانکه بیش از همه، درخت های نخل در آن منطقه می‌روید. شرایط پرتنش و اضطراب جنگ و دیگر فشارهای روانی ایکه بر اصحاب و اهلبیت حضرت وارد میشد، هریک به تنهایی عاملی برای تشدید تشنگی هستند. گذشته از اینها، آنچه که معروف شده است –و بلحاظ تاریخی نیز موثق است- که در جریان میدان رفتن هریک از بنی‌هاشم -که بین ساعت نماز ظهر و عصر، یعنی در اوج گرما بوده است- مسأله‌ی عطش بیش از هر زمان دیگری برجسته شده است. این مسأله در وقت میدان رفتن اباعبدالله علیه السلام به اوج رسیده است. چنانکه قبل از اینکه به میدان بروند، وقتی حضرت قمربنی‌هاشم علیه السلام اذن میدان میخواهد، به ایشان امر میکند که لااقل به یک مشک هم که شده، آب بیاورد، که منجر به شهادت ایشان میشود. و باز خود حضرت قبل از اینکه به میدان برود، ابتدا به سمت شریعه رفته و برای آب خوردن و آوردن تلاش میکنند، اما منجر به وارد شدن جراحت سنگینی به ایشان میشود. (تاریخ طبری،ج5،ص449 – الاخبارالطوال دینِوَری،ص381)  در نهایت آنچه از لحاظ تاریخی مسلّم است، اینست که وقتی خود اباعبدالله علیه السلام به میدان میروند، تشنگی  در ایشان (و اهلبیت ایشان) بیش از هر زمانی شدّت گرفته است؛ آنچنانکه در حین نبرد، از شدت تشنگی اطراف را تیره و تار می‌دیده است و. . . .

این موضوع در جریان شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام چنان اهمیت پیدا میکند که عصر عاشورا وقتی خواهر و دختر ایشان در قتلگاه حاضر میشوند، به قدرت ملکوتی امام، از رگ های بریده‌ی حلقوم مبارک ایشان صدایشان بلند شده و از طریق دخترشان حضرت سکینه سلام الله علیها پیغامی را به شیعیان میرساند:

شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی                               أَوْ سَمِعْتُمْ‏ بِغَرِیبٍ‏ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی

« ای شیعیانم؛ هرگاه آب گوارایی نوشیدید، پس مرا یاد کنید ؛ یا اگر خبر غریب یا شهیدی به شما رسید، پس بر من گریه کنید» (مستدرک الوسائل،ج17،ص26 – عوالم العلوم،ج11،ص958 – المصباح کفهمی،ص741)


2-     روایات شیعه چه میگویند؟

بیش از آنچه در منابع معتبر تاریخی درباره عطش در جریان عاشورا سخن گفته شده، در روایات اهلبیت عصمت علیهم السلام به این موضوع تأکید شده است. روایات کثیری که مسأله‌ی عطش در روز عاشورا را یکی از عوامل شدّت ابتلاء و سختی اباعبدالله علیه السلام و اصحاب و اهلبیت ایشان مطرح کرده و از دیگر سو ثواب های عجیب و فوق‌العاده ای برای یاد کردن شیعیان از ایشان در هنگام نوشیدن آب بیان کرده است. مثلاً در روایتی صحیح السند نقل شده است که راوی میگوید امام صادق علیه السلام یک مرتبه وقتی آب نوشیدند، چشمان مبارکشان خیس شد و اشک از چشمانشان سرازیر شد و فرمودند «لعنت خدا بر قاتل حسین علیه السلام؛ هرکس در هنگام نوشیدن آب، حسین علیه السلام را یاد کرده و قاتلش را لعنت کند «کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ حَطَّ عَنْهُ مِائَةَ أَلْفِ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ کَأَنَّمَا أَعْتَقَ مِائَةَ أَلْفِ نَسَمَةٍ وَ حَشَرَهُ اللَّهُ‏ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثَلِجَ الْفُؤَادِ» خداوند سبحان برای او صدهزار حسنه می‌نویسد و صدهزار گناه او را پاک میکند و مقامش را صدهزار درجه بالا می‌برد و ثواب این شخص چنان است که گویی صدهزار بنده را آزاد کرده است. او را خداوند سبحان روز قیامت، با قلبی آرام و مطمئن محشور میکند.»  (کامل الزیارات،باب34،ص106،ح1)

 

3-     اندکی تأمل

اینکه ابن زیاد ملعون از بستن راه آب چه هدفی داشته است، دلایل متفاوتی میتواند داشته باشد. یک هدف سیاسی قطعاً داشته است که در همان نامه ای که به عمربن‌سعد نوشته بود، در ادامه اش مینویسد «همانگونه که با امیرمؤمنان عثمان‌بن‌عفّان چنین رفتار شد» این موضوع برمیگردد به زمانی که نقشه ی قتل عثمان را کشیده بودند. همان‌ها که بعداً پیراهن عثمان را عَلَم کردند و جنگ جمل را به راه انداختند و به خونخواهی او (!) قیام کردند، در آن زمان عده ای را اجیر کرده بودند که خانه ی عثمان را محاصره کنند و حتی اجازه ندهند که آب به او برسد. در این بحبوحه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به دستور امیرالمؤمنین علیه السلام به دلیل جایگاه عثمان که حاکم جامعه ی اسلامی بود، به حمایت فیزیکی از او پرداخته و حتی برای وی آب می آوردند. اما به هرحال آنان به هدف خود رسیدند و در نهایت عثمان به قتل رسید. یکی از مسائلی که بعدها اصحاب جمل در مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام عَلَم کردند، همین موضوع منع آب بود. و حالا ابن زیاد ملعون برای ادامه دادن ِ آن مسیر، این موضوع را بهانه و عنوان کرده بود. دلیل دیگری که میتوان مطرح کرد را در اظهارات برخی علمای بزرگ اهل سنت میتوان یافت. آنگاه که امثال مقدسی و ابن‌هَجَر هیثمی میگویند «اگر نه این بود که ستمگران میان حسین علیه السلام و آب حائل شده بودند و آشامیدن آب را از وی منع کردند، به خاطر شجاعت و مردانگی زوال‌ناپذیر او، هرگز بر وی غالب نمی‌شدند» (الصواعق الُمحرِقَة،ص197 – البِدَءُ و التاریخ،ج6،ص11) که یعنی ابن زیاد از این طریق میخواسته بر حسین علیه السلام و اصحابش فشار بیاورد و از نیروی مقاومت آنها بکاهد. همچنین دلیل سومی را با احتمال قریب به یقین میتوان مطرح کرد: از آنجا که حضرت به همراه خانواده های بنی هاشم و اصحاب (82 زن و بچه) به کربلا آمده بودند، به خیال او این موضوع میتوانست اهرم فشاری بر ایشان باشد تا بلکه عطش زنان و کودکان حضرت را وادار به تسلیم کند!... (مقتل جامع سیدالشهداء علیه السلام،ج1،ص708) و جالب آنکه حتی یک نقل غیرمعتبر هم از هیچیک از خاندان اباعبدالله علیه السلام در رابطه با این موضوع مطرح نشده است. و فی ذلکَ لَعِبرَةٌ لأولی الألباب


اما از این موضوع که بگذریم، آنچه روشن است، اینست که «عطش» در جریان واقعه عاشورا «یک مسأله» بوده است که بر ابعاد فاجعه و بحران افزوده است. این فاجعه انقدر مصیبت بار بوده است که تا صبح قیامت بشر همین یکی را به طور خاص هیچگاه فراموش نکند. گذشته از ابعاد ملکوتی و عرفانی یاد کردن حضرت در هنگام تشنگی، شیعه باید تا ابد بیاموزد که هر روز، روزی چندین مرتبه در هنگام هر آب خوردنی، یاد فاجعه عاشورا و شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام بیفتد. شیعه باید این خاطره را همواره زنده نگه دارد تا فراموش نکند که حسین علیه السلام چرا چنان سختی ها و رنج‌هایی را به جان خرید؟!...

گرچه هر موضوعی در یک حدّ خاصی اهمیت دارد و نباید بیش از اهمیت واقعی اش برجسته اش کرد؛ اما مراقب باشیم مسأله‌ی عطش در جریان کربلا را تحریف نکنند. تحریف مادی به اینکه اساساً وجود آن را انکار کنند یا تحریف معنوی به اینکه در تحلیل ها، آن را موضوعی کم‌اهمیت جلوه دهند...

 

ملااحمدی
۰۴ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۴

از کلمات جواهرگونه ی نبیّ اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم این که:



خدای عزّوجلّ را در وقت آسایش بشناس ، تا خدا هم تو را هنگام سختی بشناسد؛
اگر درخواستی داری ، از خدا بخواه و اگر کمک میخواهی ، از خدایتعالی عزّوجلّ کمک بخواد؛
حقیقت اینست که نگارش تقدیر تو  گذشته! بنابراین اگر همه ی مردم دنیا در تلاش باشند به تو نفعی برسانند که خدا آن را برایت ننوشته ، نخواهند توانست ؛ و اگر هم تلاش کنند به تو ضرری برسانند که خداوند برای تو ننگاشته ، نخواهند توانست؛

پس اگر میتوانی همراه صبر ، یقین هم داشته باشی ، پس چنین کن؛
اگر هم نمی توانی ، پس باز صبر کن!
چه ، که حقیقت اینست که در صبر بر آنچه انسان خوش ندارد ، خیر ِ بسیاری نهفته است؛
و نیک بدان
که صبر ، همواره همراه ِ نصرت است؛
و فرج و گشایش ، همواره همراه ِ سختی های شدید است؛
و إنّ مع العُسر ِ یُسراً ؛ إنّ مع العُسر ِ یُسراً ...


فَعَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا یَجِی‏ءُ الْفَرَجُ‏ عَلَى الْیَأْسِ،...

 صبر کنید ؛ که فرج ، فقط پس از نا امیدی حاصل میشود ...


(من لایحضره الشریف ؛ ج 4 ؛ ص 413)
(قرب الإسناد ؛ ص 381)

مطالب مرتبط:





ملااحمدی
۱۰ مهر ۹۲ ، ۲۱:۳۲
به یاد دارم اوائل که در مراسم های امامزاده علی اکبر چیذر (رزمندگان شمیرانات) شرکت میکردم ، گاهی جمعیت شرکت کننده آنقدر کم بود که حسینیه ی اصلی ِ امامزاده یعنی محل اصلی مراسم تا نیمه هم پُر نمیشد! اما حالا بعد از گذشت سالها خداروشکر با مدیریت و نوکری خوبی که حاج محمود کریمی (که به حق میتوان عنوان پرافتخار «مداح» را برای او برگزید) داشته ، حسینیه که هیچ، دیگر در عادی ترین حالت، حیاط امامزاده هم مملوّ از جمعیت میشود و گاهی هم خیابان و...

این سالهای اخیر اما ، هرساله منتظر یک ابداع در سبک و روش سینه زنی بوده ایم.  واقعا هم این مداح به خوبی توانسته با خلاقیت خوبی که داشته ، ابداعات نو و تازه ای در سبک ها داشته باشد. سبک هایی که از طرفی هم در شأن مجالس اهلبیت علیهم السلام بوده است و هم اینکه آنچنان قابلیت داشته اند که توانسته مخاطب جوان ِ تنوع پسند را با خود همراه کند.

اما امسال ، با ابداعی که داشته اند حقیقتاً توانستند ما را غافلگیر کنند! آنچنان که اولین بار وقتی با آن روبرو شدم، برای لحظاتی فقط بی حرکت ایستادم و بُهت زده شروع کردم اطراف را نظاره کنم! در میانه ی سینه زنی که مداح «واحد» میخواند و این، حلقه ی واسط میان سبک «سنگین» و «شور» است، ناگهان دمّام ( نوعی طبل سنتی ایرانی[1] ) و سنج همراه با مداح شروع میکند به تولید کردن صدایی که شیوه ی عزاداری ِ مردم مناطق جنوبی کشور را برای انسان تداعی میکند. این نوا در کنار همراهیِ هم آهنگی که سینه زن با مداح و دمّامه زن دارد ، و ترکیب همه ی اینها با هم ، طنینی زیبا و هنرمندانه و دلنشین ایجاد میکنند که هم ذکر اباعبدالله علیه السلام و عزاداری ایشان است و هم زیبا و هنرمندانه . نکته ی مهم در اینجا ، همراهی خوبی است که سینه زنانِ عزادار با مداح و دمّامه زن دارند. قبلا با دوستان مزاح میکردم و میگفتم که میتوان این مجلس را بلاتشبیه، یک سمفونی ِ دو سه هزار نفره دانست! ازبس که مستمعین هماهنگی دارد. حالا که دیگر سخنی نمیماند!... گاهی با خودم فکر میکنم میتوان حاصل این مراسم را مصداقی برای «هنر اسلامی» دانست!

اینها همه در جای خود قابل ستایش اند. اما چه بهتر که از منظری دیگر و کمی عمیق تر به این موضوع بنگریم:

ملااحمدی
۱۶ آذر ۹۱ ، ۰۲:۰۱ ۲ نظر
این موضوعی است که معمولاً از آن غفلت شده است. شاید به خاطر عادی بودنش نسبت به یک امام معصوم و شاید هم بخاطر تکراری و کلیشه ای شدن و شاید هم توجه زیاد به دیگر ابعاد مسأله و مغفول ماندن این بُعد!

اینکه مردان ِ یک قوم جنگ کنند و در سخت ترین شرایط و تا آخرین قطره ی خون به پای آرمان شان  بایستند و به فجیع ترین وضعیت ممکن به شهادت برسند ، اینها را شاید بتوان به سادگی هضم کرد (که البته به سادگی نمیتوان، و ما فعلا از ابعاد حیرت انگیزش میگذریم) اما اینکه در حین این نبرد و در تمام مصیبت های بعدش ، اهل و عیال این مردان هم چونان مرد به پای همان آرمان ها ایستادگی کنند و ذره ای اظهار ضعف در آنها نکنند و هیچ شکایتی نکنند و برعکس ، رفتارهای عزت مندانه و مردانه ی حیرت انگیزی داشته باشند ، هضم کردن و تحلیل این بُعد ماجرا چندان ساده نیست.

این تازه زمانی است که رفتارها و فرمایشات حضرت زینب صلواةالله و سلامه علیها را لحاظ نکنیم. چون میتوان گفت ایشان در دامن پنج نور مقدس تربیت شده اند و جز آنچه تاریخ به خود دید از ایشان توقع نمیرفته است.همچنین درباره ی امام سجاد علیه السلام چون امام معصوم اند. ولی درباره ی دیگر اهل بیت اباعبدالله علیه السلام از زن و کودک ، نه تنها هیچ موردی نقل -  حتی نقل ضعیف- نشده است که یکی از زن ها و یا حتی کودکان، از تمام این فجایع و سختی ها و ... شکایتی کرده باشند یا مثلا ذره ای در آن آرمان ها تشکیک یا تزلزل یا تردید یا کوتاهی کرده باشند، بلکه برعکس، از هریک از ایشان هرچه نقل شده ، آنچنان بزرگ منشانه و غیرت مندانه و ادب محورانه و ژرف نگرانه و مردانه بوده است که جز حیرت هیچ سخنی برای انسان نمیگذارد!

گاهی آدم نسبت به برخی مسائل فقط میتواند سکوت کند و تحیّر! تصور میکنم این یکی از آن موارد است که جز تحیّر و طرح سوال کاری نمیتوان کرد. نیاز به پژوهشی عمیق و وسیع در سیره و رفتار تربیتی حضرت اباعبدالله علیه السلام دارد که انسان کمی بفهمد چگونه چنین خانواده ای تربیت شده است. اما به هرجا که برسیم ، میتوان این را به صراحت یک معجزه از معجزات اباعبدالله علیه السلام دانست که در کنار دیگر ابعاد جریان عاشورا ، بر عظمت آن می افزاید. اینکه تعداد زیادی از زن و کودک را اینگونه تربیت کند و تا مرز عصمت عصمت پیش ببرد. تازه اگر نگوییم در این جریان به عصمت اکتسابی نرسیدند.....

 

پ.ن : اینکه صفت «مردانه» را به عنوان یک نکته ی مثبت به کار بردیم ، برخی ساده اندیشان ِ ظاهرنگر نگویند که این حکایت از تفکر مردسالارانه میکند! مقصود ما ، اشاره به استقامت و استواری و محکم بودنی است که یک مرد داراست.

 

ملااحمدی
۰۹ آذر ۹۱ ، ۱۱:۱۱

زمین و آسمان ها به ستوه آمده بودند!...

عــالــَم آرام و قرار نداشت و اهل آن ناله میکردند!...

زمین میخواست اهلش را نابود کند  و دنیائی از نو بسازد!...

ملائکه ی الهی صدای گریه شان بلند شده بود ،...

به خدای عالـَم شـِکوِه بردند از مصیبت أعظمی که درحال رخ دادن بود!...

ناگاه خداوند با وعده ای  راستین همه را آرام کرد :

حجاب ها را کنار زد ، شخصی را نشانشان داد که در حاله ای از نور ایستاده و نماز میخواند...

فرمود:

با این «قائم» ، انتقام خون حسین علیه السلام را خواهم گرفت...

(امام صادق علیه السلام)

 

متن بالا ترجمه ای آزاد از این حدیث شریف است:

إنَّ الْحُسَیْنَ ع لَمَّا قُتِلَ عَجَّتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَیْهِمَا وَ الْمَلَائِکَةُ فَقَالُوا یَا رَبَّنَا ائْذَنْ لَنَا فِی هَلَاکِ الْخَلْقِ حَتَّى نَجُدَّهُمْ عَنْ جَدِیدِ الْأَرْضِ بِمَا اسْتَحَلُّوا حُرْمَتَکَ وَ قَتَلُوا صَفْوَتَکَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِمْ یَا مَلَائِکَتِی وَ یَا سَمَاوَاتِی وَ یَا أَرْضِیَ اسْکُنُوا ثُمَّ کَشَفَ حِجَاباً مِنَ الْحُجُبِ فَإِذَا خَلْفَهُ مُحَمَّدٌ ص وَ اثْنَا عَشَرَ وَصِیّاً لَهُ ع وَ أَخَذَ بِیَدِ فُلَانٍ الْقَائِمِ مِنْ بَیْنِهِمْ فَقَالَ یَا مَلَائِکَتِی وَ یَا سَمَاوَاتِی وَ یَا أَرْضِی بِهَذَا أَنْتَصِرُ لِهَذَا قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ  (الکافی ، ج 1 ، ص 534 ، ح 19 )


ملااحمدی
۰۵ آذر ۹۱ ، ۱۹:۴۹ ۱ نظر
اُف بر تو ای زمان...

که بر هم نریختی!...

 

 اُف بر تو ای زمین....

که اهلت را نابود نکردی!...

 

اُف بر تو ای دنیا

 که نظاره کردی چه بر سر حسین علیه السلام  و اهلش آوردند ...

 

اُف بر تو ای آسمان ...

که واقعه را دیدی و بر سر زمینیان خراب نشدی!...

 

... و اُف بر من!

که باز هم  عاشورا را درک کردم و همچنان زنده ام...


ملااحمدی
۰۵ آذر ۹۱ ، ۱۹:۴۳
واقعه ای در گوشه ای از تاریخ رخ میدهد و آنقدر با عظمت و عمیق و دارای ابعاد گوناگون است که همه ی آینده را تحت الشعاع قرار میدهد ؛ بگونه ایکه پس از چهارده قرن هنوز که هنوز است ، از طرفی ابعاد عرفانی و اخلاقی اش نو به نو در حال کشف شدن است ، و از دیگر سو ابعاد تازه و تاریکی از جریان تاریخی اش در حال روشن شدن است، از نگاه سوم داغ آن بر قلوب شیعیان تازه است، و از منظری دیگر متفکران زمانه هم در زمینه های گوناگون تاریخی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و... ابعاد تازه ای از این جریان مهم را بررسی میکنند. اینها همه، گذشته از اهمیت ِ حقیقی ایست که این واقعه ی بزرگ از ابتدای خلقت تا آن روز و از آن رو تا برپائی ِ قیامت برخوردار بوده و هست. این چند کتاب مختصر، فقط آغازیست بر شناختی اجمالی از جریان عاشورا و سیره ی فکری و رفتاری حضرت اباعبدالله علیه السلام....


  

  

 


توضیحات مربوط به هریک از کتاب ها در ادامه ی مطلب

ملااحمدی
۲۸ آبان ۹۱ ، ۰۲:۲۵ ۱ نظر