ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «همسرانه» ثبت شده است

«مشارطه» ، «مراقبه» و «محاسبه» سه مرحله ای است که اساتید اخلاق برای تهذیب نفس و سلوک قدم به قدم ِ آهسته و پیوسته سفارش می کنند. معمولاً از مجموع این سه عمل با عنوان «مراقبه» یاد میکنند. عملی که انسان از آغاز تهذیب نفس و سیروسلوک تا درجات عالیه ی آن، باید با خود همراه داشته باشد.

فعلاً مجال توضیح تفصیلی این عمل نیست. اما عصاره ی آن را در بیان یک عارف کامل (رضوان الله علیه) می توان در این لینک مشاهده کرد. در قسمت «جواب علامه به نامه اول»

غرض اینکه


معتقدم انسان ها در زندگی همسرانه شان باید چنین مراقبه ای را در دستور کار خود قرار دهند تا لذت سلوک عاشقانه و زندگی شیرین ِ همسرانه را بچشند. این مراقبه را در عرصه های گوناگون می توان اعمال کرد، اما فعلا محل سخن، در ابتدای روابط همسرانه است. البته اینجا از آخر شروع می شود! با این توضیح که:


هریک از زوجین گاهی بنشینند و به این بیندیشند که چه چیزی در رفتارها و روابط همسرانه شان بر وفق مراد هست و چه چیزی نیست. چه چیزی آنگونه که باید، هست و چه چیزی آنگونه که باید، نیست. ( تذکر: اینکه بایدها و نبایدهای همسرانه چه چیزهایی هستند، در این مقال نمی گنجد. بخش کوچکی از آنها در اینجا اشاره شده است.)

پس از اینکه نقاط مثبت ارتباط شان را یافتند، آنها را تقویت کنند. تقویت به اینصورت که اولاً خدا را به خاطر این نعمت شاکر باشد و ثانیاً آن را به زبان بیاورد و قدردان باشد. قدردانی زبانی و عملی همسران از یکدیگر تأثیری نرم و شگرف در تقویت رفتارها و خصوصیات خوب دارد.

ازسوی دیگر، پس از آنکه نقاط منفی را یافتند، تلاش کنند این مشکل حل شود. حل مشکل به اینست که اولاً سعی کند نقش خود را در ایجاد آن بیابد. بعید است مشکلی در زندگی همسرانه یافت شود که فقط ریشه در اشتباه یک نفر داشته باشد. بلکه غالباً هردو نقشی تعیین کننده در وجود مشکل دارند. وقتی هریک از دو نفر ناخواسته اشتباهی کوچک مرتکب شود، دو اشتباه باهم مزدوج شده و تولید یک مشکل بزرگ تر می کنند و... همینگونه ادامه خواهد داشت! پس تا وقتی که هر دو نتوانند نقش خود در نقاط منفی را پیدا کرده و برای حل و جبران آن تلاش کنند، مشکل حل نمی شود. شاید مسکوت بماند، اما حل نمی شود. ثانیاً «کمک» طرفینی برای پاک کردن این نقطه ی منفی. گذشت کردن و بخشیدن، صحبت کردن درباره مشکل و اشتباه (حتی به دو جمله ای که رد و بدل می شود) ، درک متقابل، فرصت دادن برای جبران و... همه ی اینها را میتوان کمک طرفینی دانست. (تا اینجا را می توان محاسبه نامید)

طبیعتاً وقتی نقاط مثبت و منفی روشن شود و هریک از همسران بهتر از قبل بدانند که چه رفتارهایی باید و چه رفتارهایی نباید داشته باشد، با خود قرار میگذارد که این اصول رفتاری را رعایت کند (مشارطه) و در طول زندگی هم سعی می کند مراقب رفتارش در چهارچوب آن اصول باشد (مراقبه)


وقتی هرازگاهی این سه کار توسط هر یک از زوجین صورت بگیرد، هم باعث می شود حس زنگ زدگی ِ عشق رخ ندهد و محبت میان آن دو صیقل پیدا کند. و هم اینکه باعث می شود درک دوسویه آنها بهتر شود و پس از مدتی که این اصول به ملکه ی رفتاری آنها تبدیل شد، صمیمیت و آرامش بیشتر و عمیق تری بر روح شان مستولی خواهد شد...


نوشته های مرتبط:

عشق همسرانه


ملااحمدی
۲۸ آذر ۹۳ ، ۰۲:۲۱ ۰ نظر

(این مطلب برای پرونده ی "زنان و عشق"به سفارش رواق مهرخانه نوشته شده است)

 

این روزها مهم ترین آرزوی جوان ایرانی، یک «زندگی عاشقانه» است. اینکه چنین زندگی ای چه مختصاتی دارد و تصویر ساخته شده از چنین زندگی ای چیست و باید چگونه باشد، محل سخن نیست. ما به چیستی عشق می پردازیم. در جستجوی عشقی هستیم که بین زن و شوهر باید حاکم باشد و از آن تعبیر به «عشق همسرانه» می کنیم.

 

 

مفهوم عشق:

در یک تعریف کلی، «عشق» یعنی «حد اعلای محبت» یا همان «محبت افراطی». بین حکماء معروف است که « اسم عشق را از عَشَقَه گرفته‏اند و عشقه نام آن گیاهى است که در باغ پدید آید. از ریشه ی درخت آغاز می کند و ابتدا ریشه اش را در زمین محکم کند، سپس از خاک سر بر آرد و خود را دور درخت تنه ی درخت پیچد و همچنان مى‏رود تا همه ی درخت را فراگیرد؛ از غذای درخن استفاده کرده و رشد کند و چنانش در شکنجه کشد که نَم در میان رگ درخت نماند و برگ هایش زرد شوند ... تا آن گاه که درخت خشک گردد.»[1] در این تمثیل، عاشق همچون درختی است که خود را فدای معشوق کرده و محبت معشوق درون قلب عاشق ریشه کرده است؛ این عشق با معشوق چنان کند که چهره اش زرد شده و بدنش بی رمق و نهیف گردیده و در نهایت جان عاشق را می گیرد.

 

لازمه ی عشق، محبت است. اما یک محبت معمولی نیست؛ انسان می تواند نسبت به یک گل محبت پیدا کند؛ یا حتی نسبت به شخص دیگری محبت پیدا کرده و همه ی اطرافیان از این محبت مطلع شوند. این محبت ها مثل محبت دو دوست و رفیق چندساله، درجه ای از دوست داشتن است که آثار و ملزوماتی دارد و بسیار ارزشمند هم هست. اما عشق از جنس محبت های اینچنینی نیست. «عشق درجه ای عالی از محبت است که مُحبّ را وادار می کند به خاطر محبوب سختی هایی را به جان بخرد.» این را می توان مفهومی نسبتاً جامع از عشق دانست که همه ی تقسیم های متفکران و عارفان را شامل شود.

 

اما برای اینکه بدانیم «عشق همسرانه» دقیقاً چه چیزی هست، ابتدا باید ذهنمان را از کلیشه های پیش ساخته رها کرده و بفهمیم که «چه چیزی نیست». بنابراین فارغ از همه ی تعریف ها و تقسیم ها سه گونه تعریف از عشق عنوان کرده و مشخصه ها و مؤلفه های هریک را تبیین می کنیم.

 

1.      عشق عارفانه

عاشق، وقتی زیبایی های وجودی معشوق را شناخت و خودش را در برابر او ناقص یافت، در اثر این معرفت وجودش غرق در لذّت محبت شده و شوق ِ رسیدن به کمالات معشوق در وجودش شعله می گیرد. این شوق به روح او نشاط بخشیده و او را متلاطم می کند تا به معشوق برسد. وصال عاشق به معشوق، در معنای عرفانی یعنی اتحاد روحانی با معشوق. وقتی عاشق می خواهد با معشوق یکی بشود، تمام تلاش او اینست که خودش و تعلقات و خواسته های خودش را از بین برود. پس تا وقتی عاشق از زندان «من» آزاد نشود، وصال معنا ندارد.

 

در ادبیات عرفانی ما، تمثیلات زیبا و دقیق بسیاری برای این عشق بیان شده است. آنچه درباره درخت و گیاه عشقه گفته شده است، در حقیقت این معنای عشق را مدنظر دارد. یکی دیگر از بهترین تمثیل ها، نسبت میان پروانه و شمع است: آن گاه که شمع روشن می شود، پروانه عاشقانه به دور نور او می چرخد. پروانه دور شمع می گردد و می گردد تا کم کم بال هایش از حرارت می سوزد. اما او آنچنان محو کمال وجودی (نور) شمع شده و آنچنان بی قرار وصل است که این سوزش را حس نمی کند. تا وقتی محبّ به غیر از محبوب توجه دارد، وجودش آرام ندارد و برای قطع این توجه و تعلق تلاش می کند. سالک عاشق، تا جان در بدن دارد آن قدر به دور محبوب می چرخد و از تعلقاتش رها می شود که حتی خود را هم نمی بیند و کم کم تمام وجودش می سوزد و کنار شمع می افتد.

 

عشق در این تعریف، شعله ایست که در جان عاشق می افتد و هرآنچه در وجودش هست را می سوزاند. عاشق برای وصال (اتحاد حقیقی) به معشوق، خودش را و هرآنچه برای خودش هست را فدا می کند و تمام سختی های این راه را با شوق و نشاط به جان  می خرد. او نه خواب آسوده دارد و نه غذای کافی می خورد. بدنش نهیف، چهره اش زرد و چشمانش گود شده است. تمام همّت او وصل است. او از زمان و مکان فارغ است و از فراق محبوب میسوزد و میسازد. اگر عاشق بتواند به کمال عشق برسد، در این مرحله وی را حالتى دست میدهد که حقیقتاً از خود بیگانه و ناآگاه میشود. هرچه می بیند رنگ محبوب دارد و هرچه می گوید، سخن از محبوب است. از محبوب جز حُسن و زیبایی هیچ نمی بیند.[2]

 

عارفان حکیم، این عشق را تقسیم کرده اند به عشق حقیقی و مجازی. عشق حقیقی آنست که به معشوق حقیقی تعلق بگیرد. معشوق حقیقی کسی است که تمام زیبایی ها و کمالات وجودی را دارا باشد. خداوند سبحان معشوق حقیقی است که عشق ناب او مختصّ اولیاء خاص الهی است. اما عشق مجازی، عشق به کسی است که تجلّی گاه کمالات و زیبایی های معشوق حقیقی است. کمالات محبوب، عاشق را مدهوش می کند. نمونه ی واقعی این عشق، محبت زلیخا به حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیه السلام است. گفته اند وقتی زلبخای عاشق می خواست حجامت کند، خونش که بر روی زمین جاری شد، نقش نام «یوسف» به خود گرفت[3]!...  «مجاز» یعنی محلّ عبور. این عشق که نزد فیلسوفان ِ عارف مسلک از آن تعبیر به «عشق عفیف» شده است، مسیری است که سالک طی می کند تا به عشق حقیقی برسد. همچنان که زلیخا از عشق یوسف عبور کرد و به معشوق حقیقی رسید.

 

2.      عشق حیوانی

عارفان آن را «عشق دروغین» می دانند. چرا که حقیقتاً استحقاق نام «عشق» را ندارد. اما امروزه تحت تأثیر رسانه های لیبرالیستی این کشش و جاذبه ی غریزی را عشق می نامند. از نگاه علم تجربی، عشق به عنوان یک غریزه ی موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی وجود دارد. روانشناسی عشق را پدیده ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می کند که سه رکن دارد: صمیمیت، تعهد، شهوت و در میان این سه، شهوت رکن اساسی است که بدون آن عشق معنا ندارد. هنگامی که فرد عشق (تمایل شهوانی) خود را بروز می دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز او فعال می شود. وقتی کسی برای اولین بار عاشق می شود، میزان مولکولی که عامل رشد عصب شناخته شده، افزایش می یابد. اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین، این مولکول به حالت اول بر می گردد. در این تعریف، عاشق یعنی کسی که تمایل شهوانی بیشتری نسبت به طرف مقابل دارد و به شیوه ی بهتری  می تواند این تمایل را بروز دهد.

 

با یک نگاه مبنایی می توان عشق حیوانی را به هرگونه کشش که مربوط به نیروی شهوانی انسان است نسبت داد. تمایل افراطی به جنس مخالف یا حتی جنس موافق(!) ، خودشیفتگی بیش از حدّ، حرص افراطی برای جمع مال و ثروت و تلاش برای رسیدن به انواع ریاست، از شاخه های این عشق دروغین هستند.

 

3.      عشق همسرانه

تا اینجا روشن شد که محبت عمیق همسرانه چه چیزهایی نیست؛ اما حالا بپردازیم به اینکه چه چیزی هست:

خداوند متعال به عنوان خالق حکیم، در وجود همسران سرمایه ی اولیه ای قرار داده است که زوجین می توانند به کمک آن، رابطه ی عاشقانه شان را هرچه بیشتر عمق ببخشند.

«عشق همسرانه» دو مؤلفه ی اساسی دارد: «مودّت» و «رحمت» که حاصل این دو مؤلفه، حقیقتی است روحانی به نام «آرامش

 

خدای سبحان در آیه ۲۱ سوره مبارکه روم این خصوصیت که در میان همسران حاکم است را یکی از نشانه های عظمت و قدرت الهی دانسته که در وجود همسران به ودیعت نهاده شده است:

 

«و از نشانه های خدائی اش اینکه از جنس انسانی خودتان، همسرانی خلق کرد تا در کنارش به آرامش برسید و میان شما مَوَدّت و رحمت قرار داد. حقیقتاً در این امر، نشانه هایی است برای آنان که می اندیشند.»[4]

 

«مودّت» یعنی محبتی که در گفتار و رفتار انسان ظاهر شود. روشن است که این یک محبت معمولی نیست. از دیگر سو «رحمت» همان مهربانی و عطوفت و ملاطفت روحی است که در اثر مشاهده ی نقص دیگران در انسان پدید می آید.[5]

 

این دو خصوصیت وقتی با هم جمع شده و در یک نقطه بروز پیدا کنند، عشق پاک همسری حاصل می شود. مودت اثر دوستی ِ عاقلانه است. اگر محبت براساس غریزه (نه عقل) باشد، وقتی جوانی یا زیبایی های ظاهری محبوب فروکش کرد، این دوستی هم کمرنگ شده و نظام خانواده متزلزل می شود. از سوی دیگر اگر در روابط همسری مهربانی و رحمت و عاطفه و گذشت نباشد، خودخواهی طرفین باعث می شود محبت کمرنگ شده و زندگی همسری در معرض خطر قرار می گیرد.[6]

 

از نکته ی مهمی هم نباید غافل بود که این محبت اولیه به صورت فطری در نهان همسران قرار داده شده است. اما استمرار و عمیق کردن آن بر عهده ی خود آنهاست. یعنی گرچه آغاز این مودت و رحمت فطری و غیراختیاری است، اما استمرار و عمق آنها بر عهده ی خود انسان است. بخاطر همین است که در فرهنگ اسلامی مان می بینیم همسرانی که ده ها سال از عمر زندگی مشترک شان گذشته است، بسیار بیشتر از دو جوان همسر نسبت به هم محبت دارند و عشق می ورزند.[7]

 

محبت کافی نیست!

از منظر قرآن، وجود محبت قلبی میان همسران کافی نیست! هریک از زوجین باید از رفتار دیگری این برداشت را بکند که محبوب اوست. اینکه در روایات اسلامی بسیار تأکید شده است به اینکه همسران محبت را با کلام و رفتار به یکدیگر بروز دهند، همین مودّت است.

 

یکی از مهمترین نیازهای خانواده ها که از بسیاری مشکلات جلوگیری کرده و باعث صمیمیت و محبت بیشتر میان همسران می شود، تبادل احساسات است. ارتباط کلامی و رفتاری ِ مثبت است. در محیط خانه نباید ساعتی بگذرد که سکوت و سکون در خانه حاکم باشد و هیچیک نسبت به دیگری ابراز احساسات نکرده باشند. مودّت یعنی همین که زوجین به صورت مستمرّ، به یکدیگر ابراز محبت کنند؛ چه از طریق گفتار و چه از طریق رفتار. زوجین نیاز دارند بدانند که همسرشان دوست شان دارد و این محبت برایش ارزشمند است.

 

لازمه ی مودّت اینست که خوشحالی و ناراحتی ِ هریک از همسران برای دیگری مهم باشد. وقتی اینگونه باشد، اگر مسأله ای یکی از آن دو را ناراحت می کند، دیگری باید سعی کند مانع آن اتفاق شود و از دیگر سو اگر موضوعی خوشحالش می کند، دیگری تلاش کند که بستر را برای این شرائط خوشحال کننده فراهم نماید. اینجاست که می توان به  آن «عشق عارفانه» نزدیک شد. زیرا بسیاری اوقات لازمه ی مودت و بروز ِ محبت اینست که انسان منافع و خواسته ی خودش را نادیده بگیرد و برای خوشحال شدن و ناراحت نشدن ِهمسرش تلاش کند.

 

تحقیر کردن ممنوع!

از سوی دیگر لازمه ی «رحمت» اینست که هریک از زن و مرد وقتی نقص رفتاری یا شخصیتی از دیگری مشاهده می کند، اولاً سعی کند چشمش را بر این نقیصه ببندد و همسر را بخاطر آن سرزنش نکند، و ثانیاً به طور مستقیم یا غیرمستقیم به همسر کمک کند تا این نقص برطرف شود. همچنین وقتی مرد یا زن رفتار اشتباهی می کند که باعث ناراحتی یا حتی خشم طرف مقابل می شود، او گذشت کرده و این اشتباه را نادیده بگیرد. «بالأخره همه ی ما غیر از معصومین اشتباهاتی داریم؛ گاهی حرف تندی می زنیم، گاهی کُندی و کوتاهی می کنیم، گاهی مسائل و مشکلات مزاجی و جسمی داریم؛ گاهی مشکلات اقتصادی داریم؛ اگر یکی از ما اینچنین بود دیگری فوراً بزرگواری کند و صرف نظر کند؛ این خودش شرمنده می شود. فرمود این رحمت، این عاطفه، این گذشت، زندگی خانواده را تشکیل می دهد.»[8] درک ِ صحیح این کاستی هایی که هر انسانی دارد، به ارتباط عاشقانه ی همسران بسیار کمک می کند. روشن است که همین گذشت ها و نادیده گرفتن ها نیز می تواند در تحصیل آن عشق عارفانه به همسران کمک کند. زیرا لازمه اش این است که انسان منافع و خواسته های خودش را نادیده بگیرد و همسر را بر خودش در اولویت قرار دهد.

 

عشق طرفینی

براساس آنچه از ظاهر آیه مذکور استفاده می شود، لازمه ی تحقق عشق همسرانه اینست که خانم و آقا «هر دو» مقتضیات مودت و رحمت را رعایت کنند و هر دو تلاش کنند تا این عشق حاصل شود. پس نمی توان از هیچیک توقع داشت که بیش از دیگری این نکات را رعایت کند. همانگونه که رعایت نکردن یکی از زوجین نمی تواند بهانه ای برای رعایت نکردن ِ دیگری باشد. بنابراین «عشق همسرانه ی عارفانه» با آنچه قبلاً درباره ی عشق عارفانه توضیح دادیم، تفاوت مهمی دارد و آن اینکه این عشق، دوسویه و دو طرفه است. برخلاف عشق عارفانه [9]

 

وقتی هر یک از زوجین سعی کند تا حدّ ممکن از منافع خود گذشته و به فکر دیگری باشد و حتی گاه خود را به سختی بیندازد و همسر را در اولویت قرار دهد، وقتی این از خودگذشتگی ها طرفینی باشد، این حالت خودش تولید محبت می کند و آنها را به عشق عارفانه نزدیک تر می کند. عشق همسرانه که خودش پاک است، هر اندازه به عشق عارفانه نزدیک تر شود، خالص تر شده و قداست بیشتری پیدا می کند.

 

عشق خود را هدر ندهید!

همسران باید مراقب باشند که «منت گذاشتن، زحمت را باطل می کند.» پس اگر هریک از آنها تحت شرائطی، این از خودگذشتگی ها و تلاش ها را با کلام تلخ شمارش کرد و به روی همسر آورد، نه تنها اثر محبتی ِ این تلاش ها از بین می رود، بلکه بر دوش او سنگینی می کند و این خود از محبت میان آن دو می کاهد.

 

سلوک عاشقانه

براساس روایات و معارف اسلامی، میان دینداری و عشق همسرانه ارتباط وثیقی برقرار است. هر اندازه که ایمان در قلب مردان الهی نفوذ کند، محبت همسرانشان هم بیشتر در وجودشان سریان پیدا کرده است[10] و هر اندازه محبت به همسر بیشتر باشد، نشان از سلوکی است که انسان در مراتب ایمانی طی کرده است. حاصل این سلوک، «آرامش» است. هراندازه این عشق همسرانه عمیق تر باشد، آرامش بیشتر و عمیق تری برای فرد حاصل می شود. آرامشی که حاصل حسّ محبوب بودن است...

 

 

[1] مجموعه مصنفات شیخ اشراق ؛ ج 3 ؛ پرتو نامه ؛ ص 6

[2] سخن عمیق حضرت زینب سلام الله علیها که پس از آن همه مصیبت و تلخی و سیاهی فرمود «ما رأیت منه إلا جمیلا»

[3]  أنیس الوحدة و جلیس الخلوة

[4] «و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا إلیها و جعل بینکم مودة و رحمة إنّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون» (روم ؛ 21)

[5] تفسیر المیزان ؛ ج 16 ؛ ص 249

[6] آیت الله جوادی آملی ؛ جلسه تفسیر 9/11/1391

[7] همان

[8] همان

[9] زیرا عشق عارفانه میان یک موجود کامل و یک موجود ناقص بود و این عشق میان دو موجود ناقص است.

[10] نبیّ اعظم صلی الله علیه و آله: کُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِیمَاناً ازْدَادَ حُبّاً لِلنِّسَاءِ . هر اندازه ایمان انسان بیشتر شود، محبت او نسبت به خانواده اش بیشتر می گردد. (بحارالأنوار ؛ ج 100 ؛ 228)

 

لینک مطلب در رواق مهرخانه

 

نوشته های مرتبط:

مراقبه ی همسرانه

مصاف عقل و عشق

ملااحمدی
۱۷ تیر ۹۳ ، ۰۱:۴۳