ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انقلاب اسلامی» ثبت شده است

نوشتاری خواندم اندر دلائل رأی ندادن!...

راستش دلم برای نویسنده سوخت! با آنکه هیچ نمیشناسمش، ولی غم و غصه از نوشته اش سرریز است!... و در عین حال، خیرخواهی و دلسوزی برای نظام و انقلاب!... و در کنار اینها ، تلاش برای عقلانیت در انتخاب راه...

دوستی که خاطرش برایم محترم و عزیز بود، پیشنهاد کرد نقد آن را بنویسم. خاصیت نقد اینست که موجب إطاله ی کلام میشود. چون باید سخن اصلی بخوبی واکاوی شود تا بتوان برآن نقدی وارد کرد. گرچه این را اصلا نمیپسندم، اما چاره ای نیست! در ادامه برخی نکات مهم تر را میگویم:

اولین سخن ، خودش دلیلی بود بر این عقلانیت: وقتی که شرکت نکردنش در انتخابات را « به احتمالِ قریب به یقین » قلمداد کرده بود. این یعنی مشغول یک دوره ی درگیری ِ ذهنی است که هنوز این درگیری ها او را به نتیجه ی ثابت و محکم نرسانده و این یعنی بنا دارد «عقلانیت» را بعنوان روش خود برگزیند. همچنین در آخر هم که تقاضای اظهارنظر از دیگران میکند! این خیلی مهم است.

اما....

ملااحمدی
۰۶ اسفند ۹۰ ، ۰۲:۱۹ ۲ نظر

لایُغَیِّرُ اللهُ ما بقـَوم ٍ حتـّی یُغَیِّرُوا ما بـِأنفـُسِهـِم (1)

شیوه ی مبارزاتی ِ مسلحانه ، شیوه ای بود که آن شهید بزرگوار «سیدمجتبی نواب صفوی» (که رضوان الهی بر او باد) برای حرکت بسمت هدف عالیه ی تشکیل حکومت اسلامی ، به هم راه ِ همراهـانش پیش گرفته بود. اینجا در مقام قضاوت درباره ماهیت این روش نیستیم . ولی آنچه مسلم است، اینست که آن «اعدام های انقلابی» و حرکت ها - که امروزه در أفواه با عنوان حرکات رادیکالی (!) یاد میشود- همان اعدام ها، هریک بگونه ای در تسریع حرکت و پیش روی بسمت پیروزی انقلاب اسلامی نقش بسزائی داشتند.

اما از دیگر سو ، نیک روشن است که این شیوه، شیوه ای نبود که حضرت امام خمینی رضوان الله علیه ، با آن موافق باشند. البته نه از جهت حکم فقهی ِ اعدام انقلابی و نه از جهت اختلاف در مبانی آنگونه که با مجاهدین خلق مخالف میکردند ، بلکه مخالفت در روش بود.....

ملااحمدی
۱۰ دی ۹۰ ، ۰۱:۳۴ ۱ نظر

با انقلاب اسلامی 57 به رهبری آن حکیم متألّه، انقلابی نه فقط از بعد سیاسی - که با تغییر دولت حاصل شود-  بلکه زمینه و مقدمات تحولی شگرف در حوزه فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... در تمام نهادهای فکری و اجرایی این کشور اسلامی ایجاد  شد.

و نکته قابل توجه اینکه منشا تمام ابعاد این حکومت عظیم مردمی بنایی «ا یدئولوژیک» داشت و به تعبیر بهتر این انقلاب انقلابی دینی با تمام ابعاد آن بود که منجر به انفجار نور و پرتو افکنی در اکناف عالم شد.

با کمی دقت می توان ادعا کرد هدف از این قیام لله آنگونه که آن رهبر عظیم الشان ترسیم میفرمود «ایجاد مدینه فاضله ای منطبق با مبانی اسلام ناب (شیعی) در تمام ابعاد آن» بود؛ بگونه ای که از جهات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و تمام ابعاد بشری در تمام سطوح جامعه نمود پیدا کرده و تشعشعات آن در تمام دنیا ساطع گردد؛ تا بلکه آمادگی ای عمومی در سطح جهانی برای پذیرش انتظار "قائم" حقیقی و انقلاب جهانی اش از جان و دل حاصل شود و نیک مسلم است که تحصیل این هدف عزمی بس راسخ و تلاشی خستگی ناپذیر می طلبد.

اما در این میان کیست که بتواند اهمیت حوزه های علمیه را نادیده بگیرد؟!

اگر این انقلاب اساسا انقلابی ایدئولوژیک است - که هست- و مرجع و منبع اصیل این ایدئولوژی غنی اسلامی حوزه های علمیه هستند، به جرأت می توان ادعا کرد که مهمترین نهاد فکری و علمی - و احیانا اجرائی-  کشور که بقاء این حکومت اسلامی منوط به بقاء و استمرار آن است، همین حوزات دینی میباشند.

....(ادامه دارد)

ملااحمدی
۰۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۱:۳۵

در آغاز دهه هشتاد میلادی واقعه بسیار شگفت آوری در کره زمین روی داد که غرب را از خواب غفلتی که به آن گرفتار آمده بود خارج کرد. در نقطه ای از کره زمین که یکی از غلامان خانه زاد کاخ سفید حکومت می کرد، ناگهان میلیون ها نفر از مردم از خانه ها بیرون ریختند و فارغ از ملاحظات و معادلات غریزی مربوط به حفظ حیات، سینه در برابر گلوله ها سپر کردند و ارتشی هم که ده ها میلیارد دلار خرج آن شده بود به انفعالی گرفتار آمد که چاقو در برابر دسته خویش دارد: چاقو دسته اش را نمی برد. مردم چه می خواستند؟ عجیب اینجاست. مردم چیزی می خواستند که هرگز با عقل حاکم بر دنیای جدید جور در نمی آمد: حکومت اسلامی. نمونه ای هم که برای این حکومت سراغ داشتند به سیزده قرن پیش باز می گشت. مردم ایران این « پیام » را از کدام رادیو و تلویزیون، فیلم و یا تئاتری گرفته بودند؟ این پرسشی بود که غرب نمی توانست به آن جواب گوید. مهم نیست که غرب این نوع حرکت های اجتماعی را چه می نامد: « بنیادگرایی » ، « ارتجاع » و یا هر چیز دیگر ... مهم این است که این واقعه نشان داد: "حصارهای اطلاعاتی قابل اعتماد نیستند".

ملااحمدی
۱۸ اسفند ۸۸ ، ۲۳:۲۵

دقیقاً 22 ساال پیش...؛ البته نه دقیقاً...! بلکه 22 سال و 4 روز از آن زمان میگذرد... آن روز که آن نامه ی تاریخی میان آن دو مرد تبادل شد و چهره ای دیگر از شرافت ره بر بزرگ ما – که مطیع محض امام بود – نمایان شد.

آنگاه که آن مرد الهی و نائب امام عصر (عجل الله تعالی فرجع الشریف) و حجت او بر بشریت، نائب بر حق خود را آنگونه وصف کرد: «چونان خورشیدی روشنی میدهد!»  مگر کیست این مرد که چون خورشید – یعنی بزرگترین و جاودان ترین منبع نور در کهکشان راه نیلی- روشنی میدهد و خوب و بد از تشعشعات و برکت وجود وی بهره مندند؟!...

****

زمانیکه ماجرا آغاز شد، هیچکس تصور  نمیکرد تا به اینجا ادامه پیدا کند. و آنگاه که به میانه ی راه رسید، ماجرا از نگاه برخی اصلاً مطلوب نبود... اما وقتی 8034 روز پیش آن نامه نوشته شد، سرگذشت آن جریان بگونه ای دیگر رقم خورد تا تمام کسانی که ممکن بود در آینده ای نه چندان دور سوء استفاده هایی کرده و یا بهانه جویی بکنند، ساکت شوند و حجت بر همه تمام شود.

محتویات این پرونده هم در مورد جایگاه حقوقی "اختیارات ولیّ فقیه و حکومت اسلامی" بسیار مفید است، و هم اینکه در مورد شخصیت حقیقی مقام معظم رهبری (مدّظلّه العالی) بسیار ارزنده است... لذا بازخوانی آن پس از 22 سال و بخصوص در شرائط امروزی هم بسیار راه گشا و ضروری بوده و هم بسیار تسکین دهنده ی قلوباز جریان پیش آمده هیچ نمیگویم و فقط نامه ها و سخنان ردّ و بدل شده را با ترتیب زمانی از ابتدای ماجرا تا انتها می آوریم...

ملااحمدی
۲۷ دی ۸۸ ، ۱۷:۲۲
در دوران غیبت که انسانها مستقیماً دسترسی به «حجت خدا» ندارند، تکلیف دین خدا و خداباوران چیست؟ وظائفی که بعهده ی امام بود- بدلیل ختم نبوت – همچنان تا روز قیامت پابرجاست، مصالح غیبت هم هیچیک اقتضا نمیکنند که مردم از حداقل هدایت الهی بی نصیب بمانند. پس در این میان سرانجام این همه انسان که طی قرن ها و بلکه شاید هزاره های متمادی در دوران غیبت می زیند، چه میشود؟! با توجه به حکیم بودن خداوند، آیا پذیرفتنی است که میلیونها و بلکه میلیاردها انسان را به حال خود واگذارد؟! آیا ممکن است پس از گذشت حدود دو قرن از تولد دین «خاتم» و نازل شدن آخرین کتاب آسمانی(باتوجه به اینکه مسلماً این کتاب نیاز به تفسیر و تبیین از سوی یک منبع معصوم دارد،) ناگهان تمام درب ها به حقیقت بسته شده و وراه دین و سعادت مسدود گردد؟!
حال شاید در احکام و امور فردی بتوان گفت که باتوجه به آن توشه ی بجا مانده از امامان معصوم، همان احکام قدیمی که سنت ایشان است را اجرا میکنیم. اما در بسیاری از مسائل سیاسی و اجتماعی که سابقه ای نداشته و در ظرف زمانی خاصی پیش میآید، نظر دین اسلام چه بوده و تکلیف مسلمانان چیست؟ اگر اینگونه باشد، پس خاتمیت دین اسلام چه میشود؟ آیا میتوان فلسفه ی ختم نبوت را طی این دوران زیر سؤال برد؟!
ملااحمدی
۱۹ شهریور ۸۸ ، ۰۲:۴۸