ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

أندر دلائل رأی ندادن!...

۶ اسفند ۹۰ ۰۲ ۱۹

نوشتاری خواندم اندر دلائل رأی ندادن!...

راستش دلم برای نویسنده سوخت! با آنکه هیچ نمیشناسمش، ولی غم و غصه از نوشته اش سرریز است!... و در عین حال، خیرخواهی و دلسوزی برای نظام و انقلاب!... و در کنار اینها ، تلاش برای عقلانیت در انتخاب راه...

دوستی که خاطرش برایم محترم و عزیز بود، پیشنهاد کرد نقد آن را بنویسم. خاصیت نقد اینست که موجب إطاله ی کلام میشود. چون باید سخن اصلی بخوبی واکاوی شود تا بتوان برآن نقدی وارد کرد. گرچه این را اصلا نمیپسندم، اما چاره ای نیست! در ادامه برخی نکات مهم تر را میگویم:

اولین سخن ، خودش دلیلی بود بر این عقلانیت: وقتی که شرکت نکردنش در انتخابات را « به احتمالِ قریب به یقین » قلمداد کرده بود. این یعنی مشغول یک دوره ی درگیری ِ ذهنی است که هنوز این درگیری ها او را به نتیجه ی ثابت و محکم نرسانده و این یعنی بنا دارد «عقلانیت» را بعنوان روش خود برگزیند. همچنین در آخر هم که تقاضای اظهارنظر از دیگران میکند! این خیلی مهم است.

اما....

در اوائل گفتار، یک ادعا بیان شده که در ادامه ی سخن، هرچه گشتم دلیل خوبی بر این مدعا را نیافتم. ادعا این بود: « امروز رأی دادن را بستری برایِ تکرارِ اشتباه‌ها و تضعیفِ انقلابِ اسلامی می‌دانم » تنها چیزی که شاید بتوان بعنوان دلیلی بر این سخن ارائه کرد، آن چیزیست که پایین تر ها بیان میکند که پس از اشاره به چند مورد از مشکلات اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و... میگوید «کسی از مردم معذرت خواهی نکرد و مشکلات حل نشد» و این مطلب را دلیلی میگیرد برای اینکه نتیجه گیری کند « رأی دادن، باعث دلیر کردنِ حکومت در روش‌هایِ اشتباهش است.» به نظرم آن جنس مشکلات را اگر بنده بخواهم لیست کنم، بسیار مبنائی تر و ویران کننده تر خواهد بود وبالطبع اینچنین نتیجه گیری اش هم بشدت عمیق تر و درظاهر معقولانه تر! در حالیکه هریک از آن مشکلات هزارویک دلیل میتواند داشته باشد، یکی از آنها ممکن است کوتاهی مسئولین نظام باشد. به تعبیر فنی ، دلیل أعم از مدعاست. پس نمیتوان برای اثبات بی کفایتی یا کوتاهی مسئولین، مشکلات اقتصادی و فرهنگی و... را عنوان کرد.

نکته ی دیگر اینکه در ابتدای گفتار مدعی است « به همان دلیلی رأی نمی‌دهم که اغلبِ مردم رأی می‌دهند» و بعد هم آنچه که اغلب مردم بخاطرش رأی میدهند را «تودهنی زدن به دشمن » و «تضعیف نشدن نظام و انقلاب» عنوان میکند و این یعنی «رای نمیدهم تا به دشمن تودهنی زده باشم و نظام تضعیف نشود» فکر میکنم همین اندازه برای موجه نبودن این دلیل کفایت میکند! آخر کیست که نداند که الان در فرهنگ سیاسی دنیا اینگونه جاافتاده که مقدار رأی هایی که مردم یک حکومت به ارکان آن حکومت میدهند، درحقیقت نشان دهنده ی سرمایه ی اجتماعی ِ آن حکومت است. حتی خود نویسنده هم ناخودآگاه در جایی از مطلب به این سخن اشاره کرده « انتخابات در ایران، تنها اَبزارِ اِبرازِ عقیدهٔ شهروندانِ بدونِ تریبون است » این نشانه، در تمام جهان دیگر شناخته شده است. وقتی بخواهند سرمایه ی اجتماعی و مقدار رضایت یا عدم رضایت مردمی از حکومتشان را بسنجند، یکی از منطقی ترین آمار ها ، آمار شرکت در انتخابات است. و اینهم نیک مسلم است که اگر «دشمن» بتواند به این نتیجه برسد که حکومت فعلی ایران سرمایه ی اجتماعی لازم را ندارد، این همان چیزی خواهدبود که تابحال 33 سال در خماری اش مانده! بازمسلما این نتیجه گیری دشمن، قطعا فشارهای بین المللی بر کشورمان را بیشتر میکند، چه از نظر سیاسی، یا نظامی یا اقتصادی یا... و نیک روشن است که این هیچگاه «تودهنی به دشمن» نخواهد بود. بلکه آب به آسیاب دشمن ریختن است؛ هرچند ناخواسته. چیزی که خود نویسنده هم باز در ابتدای سخن به آن اشاره کرده است « در ظاهر با کسانی که نظامِ سیاسیِ ایران را قبول ندارند هم‌قول شده‌ام، می‌دانم» و همچنین این هیچگاه موجب «تضعیف نشدن نظام و انقلاب» نخواهد بود. بلکه دقیقا بالعکس!

دلیل دیگری هم در میانه ی سخن برای رأی ندادن بیان شده « بسیاری از کسانی که امروز نامزدِ راه‌یابی به مجلسِ نهم‌اند، در مجلسینِ هفتم و هشتم هم بوده‌اند. علاقه‌ای به انتخابِ مجددِ آن‌ها ندارم » این خیلی ساده انگارانه تر از اینست که لازم به نقد شدن داشته باشد! خب میتواند به آنها رای ندهد!! یا حتی رای خالی بیندازد و اسم کسی را ننویسد!!

سخن ِ بی منطق و ضدونقیض در آن نوشتار بیش از اینها یافت میشود . حوصله ی تفصیل همه اش نیست. فقط به یکی دونکته دیگر اشاره میکنم:

در جائی گفته « مردم را شرطی کرده‌اند که اگر رأی ندهید، نظام در جهان تضعیف می‌شود. کاری کرده‌اند که دشمن هم رویِ این موضوع مانور می‌دهد. دیگر دورهٔ این ادبیات گذشته است. وقتش شده به مردم عاقلانه دربارهٔ انتخابات تصمیم بگیرند و احساسات را کنار بگذارند. » درباره بخش اول این سخنان بالاتر توضیح دادم. اما اینکه مردم را متهم میکند به «انتخاب بر اساس احساس در مقابل عقل»(!!) ، نشان از خودپسندی نویسنده دارد که بهتر است چیزی در این باب نگویم! این ادبیات که «اجازه بدهیم مردم عاقلانه تصمیم بگیرند» این یعنی عاقلانه تصمیم نمیگیرند! یعنی «من میفهمم ولی مردم نمیفهمند»!! اینها درحالیست که خود این سخنان برخلاف خواسته ی نویسنده، بشدت از احساسات نشأت گرفته. علاوه بر لحن نوشته، ضدونقیض ها و بی منطقی های نوشتار ، این نکته را به ما میگوید! لذا باعرض معذرت باید عرض کنم این متن، بیش از آنکه یک گفتار منطقی باشد، یک «ادبیات شاعرانه درباب سیاست» است!

آخرین چیزی که در این میان در دست نویسنده ی آن نوشته میماند،  این سخن بود که «من به عنوانِ یک شهروند حق دارم با رأی ندادن به این شیوه اعتراض کنم و بگویم: اصلاحاتِ موردِ نظرِ مردم را اعمال کنید تا مردم با شوق پایِ صندوق بیایند» یعنی رأی ندادن را شیوه ای دانسته برای اعتراض به وضع کشور... و برای اعلام خواسته ای بنام «إصلاح» ... اما با بیان گذشته روشن میشود که این هم دلیل خوبی نیست. چراکه در عرف سیاست (چه سیاست داخلی و چه سیاست بین الملل) رأی ندادن معنای «عدم قبول مشروعیت حاکمیت» است؛ نه اعلام خواسته ای بنام «اصلاح». و اساسا بهمین دلیل است که رسانه های ضدانقلاب بسیار تأکید میکنند که مردم ایران اصلا پای صندوق های رأی نروند...حتی با رأی خالی!... از این کلام، روشن میشود که تنها راه موجود برای «اعلام نارضایتی و بیان خواسته ی إصلاح » اینست که رأی سفید بیندازد.

حاصل سخن اینکه:

 انقلاب اسلامی ایران با هدف «اصلاح» وضعیت سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و... شکل نگرفت. که اگر اینگونه بود، اینهمه خون دادن چندصدهزار نفری لازم نبود. بلکه انقلاب شکل گرفت تا اینکه حرکت جامعه ی ایرانی در مسیر «صراط مستقیم» قرار بگیرد و بتواند بسمت قله ای بنام «حیات طیبه» حرکت کند. بنابراین  آنچه ملاک پیشرفت یا پسرفت کشوری مثل «جمهوری اسلامی ایران» است ، مشکلات اقتصادی و فرهنگی و ... نیست که با وجود آنها لزوم رأی ندادن نتیجه گرفته شود. چراکه اساساً آنچه فلسفه ی شکل گیری این نظام اسلامی است، با غیر خودش فرق میکند. این نظام تشکیل شد تا مردم به «حیات طیبه ی اسلامی» برسند. و این یعنی ملاک پیشرفت آنهم اینست که دائما بسمت این قله در حرکت باشد. یعنی «جهت گیری ها» ی کلان نظام اسلامی ملاک است. حالا ممکن است در مسیر حرکت بسمت این قله، گاهی تند تر حرکت کنیم و گاهی کند تر و حتی گاهی  توقف باشد! اما آنچه در درجه ی اول مهم است، اینست که نظام اسلامی در این مسیر در حرکت باشد. پس این خیلی اشتباه است که بخاطر چند اشتباه (گرچه مهم و بزرگ) بخواهیم اصل حرکت را زیر سوال ببریم!

 حالااینکه آیا نظام اسلامی مان در این مسیر حرکت میکند یا نه، بحث دیگریست که فکر میکنم برای چنین مخاطبی پاسخش روشن باشد. حداقل آنقدر روشن هست که برای شرکت در انتخابات رهنمونش کند...

این را هم یادآوری کنم که ما بدنبال «مردم سالاری دینی» هستیم؛ نه «دموکراسی» و ایندو ، تومنی صنّار باهم فرق دارند. برای مردم سالاری دینی، هم نیاز به عقلانیت هست و هم نیاز به «عبودیت» )اگر عقلانیت را در طول عبودیت ندانیم که تازه میدانیم) جامعه باید اینگونه شود...تا آن روز راه درازی در پیش است!

 کلام پایانی اینکه  با عرض معذرت فرقی نمیکند! میخواهید رأی بدهید و نمیخواهید ندهید! چون به شدت معتقدم این بار هم مردم در رأی دادن محشر به پا میکنند. البته شما به وظیفه تان عمل میکنید ولی در نهایت شاید پشیمان شوید، شاید هم نشوید! البته این فرق میکند با کسیکه رأی سفید میدهد . راستی اینرا هم تاکید کنم که مردم بر اساس «عقلانیت» محشر به پا خواهند کرد .... پس خیالتان  راحت باشد!

 

 

پ.ن1: انصافا متن اصلی خیلی آشفته و پراکنده بود ولذا نقد آن ساده نبود. طولانی بودن آنهم از جمله به همین بازمیگشت!

پ.ن2: تمام آنچه گذشت را براین مبنا عرض کردم که نویسنده ، اساس این نظام و رهبری را مشروع میداند. یعنی در فضایی درون گفتمانی. اما اگر قرار باشد از چهارچوب خارج شویم، استدلال ها بسیار متفاوت خواهند بود...

۹۰/۱۲/۰۶

نظرات  (۲)

زر زر های الکی
خیلی عالی بود بهتر از شروور های نویسنده