ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

موسیقی و اراده

۱ ارديبهشت ۰۳ ۱۹ ۴۵

[ فرایند تأثیرگذاریِ موسیقی بر جانِ انسان از منظرِ علم‌النفس فلسفی ]

منتشرشده در تیرماه 1401 در شماره سیزدهم مجله خردورزی

فایل pdf مقاله

مقدمه

«اى عزیز، بکوش تا صاحب «عزم» و داراى «اراده» شوى، که خداى نخواسته اگر بى‌عزم از این دنیا هجرت کنى، انسانِ صورىِ بی‌مغزى هستى که در آن عالَم به صورت انسان محشور نشوى؛ زیرا که آن عالم، محل کشف باطن و ظهور سریره است. و جرأت بر معاصى کم‏کم انسان را بى‏عزم مى‏کند، و این جوهر شریف را از انسان مى‏رباید. استاد معظّم ما -دام ظلّه- مى‏فرمودند بیشتر از هر چه، گوش‌کردن به تغنّیات سلب اراده و عزم از انسان مى‏کند.»[1]

جمله‌ی پایانیِ عبارت بالا احتمالاً مشهورترین جمله‌ی کتاب «شرح چهل حدیث» امام خمینی (قدّس الله نفسَه الزّکیّة) است. کتابی که ایشان در آن تلاش کردند به معرفیِ دارو اکتفا نکنند و فرایندِ درمانِ رذائل نفسانی و اکتساب اخلاق الهیّه را هم برای مخاطب هموار کنند. شاید اوّلین نکته‌ی کاربردی که ایشان برای طی منازل سلوکی بیان میکنند، ترکِ گوش‌کردن به «تغنّیات» است. منظور از «تغنّی» صدای غنائی و به تعبیر امروزی «موسیقی» است. ایشان در آغازین صفحات کتاب، به نقل از استادشان -آیت‌الله شاه‌آبادی رضوان‌الله‌علیه- گوش‌دادن به موسیقی را موجب «سلب اراده و عزم» از انسان بیان کرده و عجیب‌تر آنکه این عامل، مخرّب‌ترین عامل نسبت به اراده عنوان شده است! طبق بیان ایشان، موسیقی به‌تنهایی این ظرفیت را دارد که باعث سلبِ انسانیّتِ انسان از او شود! چرا که عزم جوهره‌ی انسانیّت است[2] و گوش‌دادن موسیقی همین عزم را در انسان ضعیف میکند!

مگر موسیقی چیست و چه تأثیری در جانِ انسانی دارد که برای کمال او چنین مانع و مخرّب است؟! موسیقی چگونه میتواند عزم و اراده‌ی انسان را ضعیف کند؟ مگر آنانکه اهل موسیقی‌اند، آدم‌های بی‌اراده‌ای هستند؟ و اگر نه، پس آن اراده‌ای که ایشان در این عبارات از آن سخن میگویند، چگونه اراده‌ای است و موسیقی کدام سطح از اراده را تضعیف میکند؟ فرایندِ ضعیف‌سازیِ اراده توسط موسیقی چگونه است؟

در این نوشتار، برای پاسخ به این سؤالات و به طور خاص بررسی «چگونگیِ تضعیف اراده توسط موسیقی» ابتدا نگاهی مختصر به «اراده و عزم» آنچنان که حکیمان متألّه آن را تبیین کرده‌اند و «جوهره‌ی انسانیّت» عنوان شده، از منظر علم‌النفسِ فلسفی خواهم داشت؛ سپس برای بررسی تأثیر موسیقی بر جانِ انسانی، به پاسخ این سؤال می‌پردازم که «موسیقی با کدام ساحتِ وجود انسان ارتباط برقرار میکند؟» و سپس به اراده بازمیگردم و سعی میکنم از خلال تحلیل ارتباطِ آن ساحت با اراده، پاسخی برای مسئله‌ی اصلی نوشتار بیابم.

اراده و عزم

این دو کلمه هر دو به یک حقیقت اشاره دارند؛ همان حقیقتی که در محاوره‌ی فارسی از آن تعبیر به «تصمیم» میشود. تصمیم، آخرین مرحله‌ی مقدمات انجام فعل توسط انسان است. انسان پس از بررسی و سنجش خیر و شرّ یک عمل، به این نتیجه میرسد که آن را انجام دهد یا ترک کند. این نتیجه صرفاً یک امر فکری و نظری نیست، بلکه در واقع یک کنشِ درونی است که انسان در صُقع نفسِ خودش آن را محقّق میکند. همانطور که سنجشِ فعل و ترک، نوعی «عملِ درونی» است، تصمیم که نتیجه‌اش هست نیز یک عمل درونی است: ابتدا قطعیت‌یافتنِ آن و بلافاصله نوعی جنبش درونی به سمتِ اقدام. این قطعیت‌یافتن که از آن تعبیر به «عقدُ القلب» میشود را «عزم» گویند[3] و آن جنبش درونی به سمت اقدام را «اراده» گویند.[4] تا اینجا معنای دو واژه روشن شد؛ اما حقیقت وجودی این دو سچیست؟

از منظر انسان‌شناسیِ فلسفی، عزم و اراده، دو جلوه از «نیروی اختیار» و از منشعبات آن هستند. همان نیرویی که مهم‌ترین امتیاز انسان بر حیوان شمرده شده است. این نیرو یک پدیده‌ی مستقل و مجزا در عرضِ دیگر قوا و نیروهای درونی انسان نیست؛ بلکه در واقع برآیندی از قو‌ای ممتاز انسانی است. این ویژگی که انسان نسبت به افعالش در دوراهیِ فعل و ترک قرار میگیرد و بین آنها سنجش میکند و یکی را برمیگزیند و به سمت آن حرکت میکند، از این خصیصه‌ی انسانی تعبیر به «اختیار» میشود. حیوان هم مانند انسان افعالش را بر اساس یک آگاهی و شعورِ حداقلی اراده میکند، اما آنچه که انسان را در این جهت بر حیوان برتری میدهد، نیروی «تمییز بین خوب و بد و شعور و آگاهی نسبت به انواع مصالح دنیوی و اخروی» و سپس «تحلیل و ترجیح یکی بر دیگری بر اساس سنجش» است؛ یعنی همان نیروی اختیار. [5]

اراده و عقلانیت

بنابراین اختیار برآیند و محصول مشترک «عقل نظری» از یک‌سو و «عقل عملی» از دیگرسو است.[6] انسان با عقل نظری مصالح و مفاسد دنیوی و اخروی را فهم میکند و بین آنها اولویّت‌سنجی میکند و با عقل عملی، ثمره‌ی علمیِ عقل نظری را به منصه‌ی ظهور میرساند و عملِ «ترجیح» و سپس «عزم» و آنگاه «اراده» که کنش‌های درونی و مراحل مختلف از یک حقیقت هستند را درون صُقع نفس خویش محقّق میسازد. این نیروی اختیار است که به انسان شأنیت داد تا مخاطب امر و نهیِ تشریعیِ الله جلّ‌جلاله قرار بگیرد و بالتبع استحقاق ثواب و عقاب پیدا کند.[7]

در مقام جمع‌بندیِ این بخش، مناسب است بیانی نسبتاً جامع از جناب صدرالمتألّهین (رضوان‌الله‌علیه) را نقل کنیم. البته ایشان قبل از بیان این مطلب، به مقدّمات آن که ریشه در مبانی فلسفی خویش همچون اصالت وجود است، اشاره‌ای میکند؛ اما در این مجال به نقل بخش اصلی تحلیل وی درباره‌ی «اراده» می‌پردازیم. ملاصدرا (ره) با نگرش عرفانی‌اش، وجود انسان را جهانی میداند که محاذیِ جهان خارج است و همچون جهان خلقت، مراتبِ مُلک و ملکوت در او محقّق است. در این نگرش، روح انسان حقیقت بسیطی است که وقتی در أطوار و مراحل و عوالم مختلف وجودش امتداد می‌یابد، در هر مرحله، جلوه‌ای متناسب با همان مرحله دارد. این امر درباره‌ی افعال انسانی هم جاری است. با این توضیح که: انسان قبل از انجام هر کاری، مراحل چهارگانه‌ای را درون صقع نفسش طی میکند:

  1. شعور و آگاهی نسبت به آن عمل؛ یعنی تصورش و تصدیق به درستی‌اش (علم).
  2. تصمیم قاطعی برای اقدام به آن عمل (عزم).
  3. جنبش به آن عمل («شوق» در تعبیر ملاصدرا یا همان «اراده» در تعبیر ما).
  4. حرکت عضلانی به سمت آن عمل (میل).

صدرا معتقد است که همۀ این چهار مرحله، درواقع سریانِ یک حقیقت در ساحت‌های وجودی انسان است که در هر ساحت، جلوه‌ای متناسب با همان ساحت را دارد. وی از این حقیقتِ ساری تعبیر به «محبت» میکند: محبت وقتی که در عالَمِ عقل انسانی موجود میشود، به صورت «علم» و سپس «حکم» متجلّی میشود (همچون عالَم قضاء الهی)؛ وقتی در عالَم نفس انسانی موجود میشود، به صورت «شوق / اراده» متجلّی میشود و در عالم طبیعت نیز به صورت «میل» تجلّی می‌یابد.[8]

با این بیان، درهم‌تنیدگیِ وجودیِ «عزم» و «اراده» با یکدیگر و این‌دو با «عقل» (که گفتیم برآیند همۀ آنها «اختیار» است) روشن‌تر میشود. همچنین روشن میشود دلیل اینکه عزم و اراده را «جوهره‌ی انسانیت» دانسته‌اند که بدون آن صورت ملکوتی انسان از او سلب میشود، نمایان می‌گردد.

موسیقی به مثابه آموزش

کتاب «موسیقی کبیر» فارابی حقیقتاً اعجاب‌آور است! احتمالاً در کلّ تاریخ تمدّن اسلامی، کتابی به این حجم درباره‌ی «دانش موسیقی نظری» تألیف نشده است. این کتاب که در میان آثار فارابی تنها کتاب مفصّل اوست (که از عبارات مجمل و فشرده در آن بهره نبرده)، پس از گذشت هزارودویست سال، هنوز در نزد اهالی این علم، یکی از اصلی‌ترین مرجع‌های علمی است. اینکه چرا یک فیلسوف مؤسس اینچنین به موسیقی اهمّیت میدهد، زمانی نمایان میشود که درباره‌ی هدف این فنّ سخن میگوید. فارابی موسیقی را زمانی مفید میداند که در راستای «سعادت جامعه» مورد بهره‌برداری قرار گیرد.

وسیله‌ی سعادت از منظر وی «عقل نظری» است[9] و امکان سعادت در «حیات اجتماعی» فراهم میشود. یعنی همه‌ی اهل مدینه، به معرفت لازم دست یابند.[10] اما مسلماً همه‌ی اهل مدینه از قوّت عقل نظری چنان برخوردار نیستند که بتوانند معرفت لازم را به قدر کفایت درک کنند. حکیمان معرفت را از راه برهان می‌یابند و گروهی دیگر نیز با اعتماد به اینان دریافت می‌کنند. اما عموم مردم که با زیستِ حس‌محور مأنوسند، تنها به‌وسیله‌ی «مِثالات و مُحاکات» میتوانند تحصیل معرفت کنند.[11]

منظور از مثالات و محاکات، صورتِ امور و پدیده‌ها در صقع نفس (ذهن) است که چون به امور محسوس نزدیکند، درک‌شان برای انسان هموارتر است. سرّ تمثیل‌های فراوانی که در قرآن کریم بیان شده‌اند هم به اهمّیت همین امر بازمی‌گردد. محاکی، تصویری «شبیهِ محسوس» است که در جان انسان نقش می‌بندد. متصدّیِ اصلی محاکات «قوه‌ی خیال» است که با ترسیم تصاویر مثالی که شبیه محسوسات‌انذ، انسان را در فهمِ امور یاری میکند.[12] «گفتارهای شعری» متضمن محاکات و به تعبیر امروزی «خیال‌انگیزی» هستند[13] و «موسیقی» نیز از آنجهت که در امتداد صناعت شعر برای انسان خیال‌انگیزی میکند، لذا اهمّیت پیدا میکند.[14] پس با تبعیت موسیقی از شعر، موسیقی نیز مانند شعر وظیفه دارد از طریق به خیال انداختن و محاکات امور، عامه و جمهورِ اهل مدینه را آموزش داده و هدایت کند.[15]

موسیقی و خیال‌انگیزی

مهم‌ترین ویژگی موسیقی از منظر علم‌النفس، برانگیختنِ تأثرات و عواطف انسانی است. اما عواطف انسانی، تحت‌تأثیر عوامل مختلفی برانگیخته میشوند که هر یک از آنها مربوط به سطحی از مملکت وجودِ آدمی است. از عواطفی که بر اثر نوعی «شهود قلبی» به غلیان می‌افتند (مثل گریه از خشیت الهی) گرفته، تا عواطفی که ریشه در «معرفت عقلانی» دارند (مثل سرور حاصل از درک مطلب علمی)، تا عواطفی که از طبیعت و غریزه سرچشمه می­گیرند (مثل عاطفه مادر و فرزند) تا عواطفی که بر اثر مواجهه‌ی حسی با یک امر خارجی (مادی) حاصل میشوند؛ پس همه‌ی عواطف انسانی به لحاظ وجودشناختی و ارزشی، در یک سطح نیستند. اما موسیقی مربوط به کدام سطح از عواطف و تأثرات انسان است؟ برای پاسخ ابتدا باید ببینیم موسیقی به کدام ساحت وجود انسان نفوذ میکند.

مجرای ادراک موسیقی نیروی سامعه (شنوایی) است و [همچنانکه در تحلیل فارابی روشن شد] محل فرود و ساحتِ تأثیرگذاری‌اش «قوه‌ی خیال». موسیقی چگونه به قوه‌ی خیال می‌نشیند؟ برای پاسخ به این پرسش، لازم است سه کارکرد این قوه را بازخوانی کنیم. این بازخوانی، در تحلیل تأثیر موسیقی بر اراده نیز کمک میکند:

  1. صورت‌گیری از محسوسات

قوه‌ی خیال، قوه‏اى است مافوق قوه‌ی حس. قواى حسى با جهانِ خارج ارتباط مستقیم برقرار میکنند و محسوسات را دریافت میکنند، قوه‌ی خیال هم همین کار را با صورتِ حسى انجام مى‏دهد. مثلا در اثر شنیدن، وجود عینىِ صدایی که در حس پیدا شده، در یک ساحت عمیق‌تر قوه‌ی خیال آن صورتِ شنیداری را دریافت کرده و در مقام خودش یک صورت دیگرى که متناسب با خودش است از همین صورت حسى مى‏سازد. نه عین همین صورت حسى را، بلکه «شبیهِ آن صوت» را در ظرف خودش مى‏سازد، بعد آن مِثل را در ظرف خودش نگه مى‏دارد.[16] پس کارِ قوه‌ی خیال در اصل صورت‌گیرى و عکسبردارى از واقعیات و اشیاء است؛ چه واقعیات بیرونى (خارجى) و چه واقعیات درونى (نفسانى). تمام تصورات ذهنى که در «حافظه» مجتمع و متمرکز است و اعمال متعدد و مختلف ذهنى بر روى آنها واقع مى‏شود به وسیله این قوه تهیه شده است. این قوه به خودى خود نمى‏تواند تصورى تولید کند، بلکه یک «مثل و شبیه» برای تصویری که از حس تحویل میگیرد، میسازد و تحویلِ «حافظه» میدهد تا در دیگر فرایندهای ذهنی از آن استفاده شود.[17]

  1. برانگیختن تمایلاتِ حیوانی

اما کارکرد خیال به همین مقدار محدود نمیشود. این قوه بین انسان و حیوان مشترک است. اگر نگوییم همه، اکثر کنش‌های حیوانات از این قوّه سرچشمه میگیرد. تمایل و اشتیاق حیوان به غذا یا دیگر نیازهای حسی‌اش ریشه در این قوه دارد. پس کارکرد دیگرِ قوه‌ی خیال در انسان این است که پس از صورت‌برداری از محسوسات، نسبت به یک سنخ از نیازهای طبیعی (که مربوط به بُعد مادی و حیوانیِ انسان است) شوق درونی برمی‌انگیزاند.[18] این شوق به سمت امور جزئیه و خرد است، برخلافِ اشتیاقِ برآمده از عقل (اراده) که به سمت امور کلان و متعالی است. البته این به معنای شرّبودنِ این قوه نیست؛ بلکه اقتضای حیات طبیعی بشر در این عالَم، نیاز به چنین قوه‌ای است. حتی برترین اولیاء الهی هم در حیات طبیعی‌شان از این قوه بهره برده‌اند.

  1. `دخالت در فرایندهای عقلانی

اهل معرفت قوه‌ی خیال را به «گنجشک» تشبیه کرده‌اند؛ از آنجهت که هر لحظه روی شاخه‌ای است و ثبات و توقّفی بر روی یک امر ندارد؛ بلکه پیوسته در حال گشت‌وگذار است.­­­­­­ به همین دلیل اوّلین گام اساسی در سلوک الی الله را «ضبط خیال» دانسته‌اند: «بدان که اوّل شرط از برای مجاهد در این مقام و مقامات دیگر، که می تواند‏‏ ‏‏منشأ غلبه بر شیطان و جنودش شود، حفظ طائرِ خیال است. چون که این خیال، مرغی است بس پرواز کن، که در هر آنی به شاخی خود را می‌آویزد، و این موجب بسی از بدبختی‌هاست. و خیال یکی از دستاویزهای شیطان است که انسان را به واسطه آن بیچاره کرده به شقاوت دعوت می کند.‏»[19] امام خمینی (ره) از این ویژگی خیال تعبیر به «هرزه‌گردی»[20] میکنند و در آثار اخلاقی‌شان بسیار بر اهمّیت مهارش تأکید دارند. برای انسانی که قوه‌ی عقلانی‌اش را تقویت نکرده، این تشتّت و تحرّک پیوسته‌ی خیال، گاهی جایگزین «تعقّل و تفکر» میشود. زمانی که ذهن بدون نظم منطقی و براساس داده‌های آشفته، نتیجه‌گیری‌ میکند و طبعاً استنتاجش اشتباه است. به همین دلیل است که فلاسفه گفته‌اند «خطا در احکام عقلیه به واسطه‌ی مداخله قوه خیال است»[21]. بسیاری از جنایت‌ها و فسادهای اخلاقی و... در فرایند چنین استنتاجی توجیه میشوند.

اکنون بهتر میتوان ساحتِ تأثیرگذاری موسیقی بر جان انسان را شناخت: موسیقی از طریق قوه‌ی «خیال» انسان را متأثر میکند. پس آن تأثرات و عواطفی را برمی‌انگیزاند که مربوط به آن سطح نفس آدمی هستند که مجاور برونِ ذات و جهان مادی است و ذاتاً جنبه‌ی ناسوتی دارد.[22] اینکه موسیقی ذاتاً پدیده‌ای ناسوتی است، یعنی حتی اگر یک موسیقیِ فاخر و حاویِ محتوایی معقول باشد و آنگونه که فارابی برای مدینه فاضله ترسیم کرده بود- بتواند سطحی از معرفت را برای انسان به ارمغان بیاورد، باز این معرفت از آنجا که فراتر از قوه‌ی خیال نمی‌رود، در بهترین حالت صرفاً فراهم‌آورنده‌ی مجموعه‌ای از شناخت‌های جزئی است؛ و این معرفت‌های جزئی، اگر -همچنان که در کارکردِ سوّم خیال بیان شد- رهزن عقل نشوند، در نازل‌ترین سطح عقلانیت کارکرد دارند. پس موسیقی با فرود به ساحتِ خیال، ابتدا شوق انسان به یک‌سری امور خرد و ناسوتی را برمی‌انگیزاند و سپس با این احساسات و عواطفِ برانگیخته‌شده، در فرایندهای عقلانی دخالت میکند و گزاره‌هایی را تحویل قوه‌ی عاقله میدهد که فاقد توجیه، مبنا و انسجام کافی هستند. از این تأثیرات به «خیال‌انگیزی» تعبیر میکنیم.

موسیقی، عقلانیت و اراده

اکنون میتوانیم به «اراده» بازگردیم و تحلیلی از تأثیر منفیِ موسیقی بر آن داشته باشیم. توضیح دادیم که اراده محصول مشترک و برآیندِ عقل نظری و عقل عملی است. مسیر شکل‌گیریِ اراده از «عقل» میگذرد. عقل نظری می‌سنجد و نتیجه‌اش را عقل عملی اقدام میکند. معادلِ «شوق» که در اثر خیال ایجاد میشود، «اراده» است که در ساحت عقل عملی شکل میگیرد.[23] بنابراین اراده از «شعور و آگاهی» نشأت میگیرد. پس هر اندازه عقلانیت و آگاهی و شعور انسان ضعیف شود، «اراده»ی او هم ضعیف میگردد و باز هر اندازه که «شوقِ خیالی» قوی شود، به همان نسبت اراده ضعیف میشود. اکنون با بررسی تأثیرِ موسیقی در این دو امر (عقلانیت و شوق) میتوانیم تأثیرش بر اراده را نیز بسنجیم.

  1. تأثیر موسیقی بر شوقِ خیال‌محور

گفته شد که موسیقی از طریق قوّه خیال، تمایلات شوقى و حیوانى را برمى‏انگیزد؛ تمایلاتی که جزئی‌اند، فاقد کلان‌نگری هستند و انسان را به سمت فعّالیت‌های التذاذی سوق میدهند. این شوقِ برانگیخته‌شده توسط موسیقی، ممکن است احساس حماسی باشد یا شورِ عاشقانه یا شادیِ سرمستانه باشد یا حُزنِ ملال‌آور یا هر چیزی شبیه اینها، همه از منظر فلسفی ذیل عنوان «فعالیتِ التذاذی» تعریف میشوند؛ وجه مشترک همه این است که همچون شعله‌ورشدنِ دسته‌ای خار، سریع برانگیخته میشود و با همان سرعت هم فرو می‎نشینَد.

مسیر نفوذِ موسقی به جان انسانی، نرم است! گوش‌نواز است، سامعه‌ی انسان را نوازش میکند و به همین دلیل هیچ نظارت عقلانی و تقابلِ آگاهانه‌ای از سوی نفس برانگیخته نمیشود. لذا از قدرت بالایی در نفوذ و تأثیرگذاری بر قوه‌ی خیال برخوردار است. تصویرگری‌اش سریع است و به سرعت احساس و عواطف انسان را متأثر میکند. این سرعت تنها در آغاز نیست، بلکه پس از اتمام هم، انسان حتی اگر به واسطۀ موسیقی قدری از طبیعت بالاتر رفته باشد- سرازیری‌ای حقیقی در خود احساس میکند و متوجه میشود که موسیقی شبَحی مصنوعی و سایه‌ای برای او ساخته بود که اکنون از بین رفته‌اند. این انگیزش عواطف و تأثّرات احساسیِ سریع، نشانه‌ی «تقویت شوق حیوانی» هستند. هرچه این شوق در انسان قوی گردد، رفتارهایش احساسی‌تر، عاطفه‌محورتر و بیشتر تحت تأثیر شهوت و غضب تنظیم میشوند. هر اندازه که عواطف خیالی و شهوت و غضب در انسان تقویت شوند، در واقع مسیر شکل‌گیریِ اراده در او تضعیف شده است. پس از این جهت میتوان نقش موسیقی در تضعیف اراده را تعیین کننده دانست.

  1. تأثیر موسیقی در عقلانیت

توضیح دادیم که خیال چگونه در فرایندهای عقلانی دخالت میکند و معرفت‌های آدمی را دچار اختلال محاسباتی میکند. اکنون این امر را به طور خاص درباره‌ی موسیقی دنبال میکنم: موسیقی از سه جهت باعث اختلال در عقلانیت انسان میشود:

    1. تضعیف خودآگاهی

خودآگاهی اساسی‌ترین نیازِ انسانیّت است. آنقدر حیاتی و مهمّ که در قرآن کریم با «خدا آگاهی» گره خورده و «خودفراموشی» به عنوان عقوبتِ فراموش‌کردنِ خداوند عنوان شده است![24] مقصود از این «خود»، منِ ملکوتی است که نفحه‌ای از روح الهی است که در انسان دمیده شد. همان من که مرگ را در خود هضم میکند و می‌میرانَد و در قیامت محشور میشود. اما اولین -و شاید مهم‌ترین- تأثیر موسیقی در عقلانیت انسان، تضعیف خودآگاهی است! زیرا با احساسات و عواطفی که برمی‌انگیزاند، انسان را از خود غافل کرده و هشیاری از نفس (من) را برکنار میکند و آن را در اختیار ضرب‌ها و فواصل و کمیّت‌های موسیقی می‌نهد.[25]

خودآگاهی نه صرفاً امری ذهنی، بلکه بیشتر واقعیّتی قلبی است. وقتی که قلب به امور خیال‌انگیز (که موسیقی از نافذترینِ آنهاست) اشتغال پیدا کند، از حقیقتِ خویش غافل میشود و بیشتر دچار خودفراموشی میگردد. لذاست که بعضی از عارفان مسلمان التذاذ به موسیقی را نشانه‌ی ضعفِ قلب دانسته‌اند: «هر دل که به آواز خوش از جای درآید، آن دل ضعیف بوَد، به مداواش حاجت بود تا قوی گردد.»[26] هر اندازه قلب دچار خودفراموشی شود، تواناییِ «ادراک حضوری / شهودی» در او ضعیف میگردد؛ بلکه ممکن است بر اثر کثرت و تکرار و شدّت تأثیرِ وجد و هیجان حاصل از موسیقی، آنچنان در جهت ضعف تنزّل کند که به کلّی امکان دریافت شهودی از او سلب شود.[27]

حاصل آنکه اساساً عمده جذّابیت و لذّت موسیقی و انبساط آوردن آن، معلول همین سلب هشیاری به واقعیت‌های درون ذات و برون ذات است؛ و موسیقی حتی روحانی­ترینِ آن، با «هشیاری» سازگار نیست.[28]

 

    1. بی‌رغبتی به تعقّل و تعمّق

تفکّر و تعقّل چندان آسان و ساده و بی‌معونه نیست؛ بلکه نیازمند مقدمات فکری و عملی است. انسان برای تفکّر نیازمند آموزش است و در فرایند تفکّر نیز ملزَم به رعایت نظمی منطقی. این دقیقاً همان مؤلفه‌ای است که خلاف مقتضای موسیقی است! موسیقی مبتنی بر ضرب‌آهنگ ویژه‌ای است با نظم و ساختاری مختصّ به خود که افسار خیال را در اختیار میگیرد و قلب را به خود مشغول میکند. این نظم و ساختار از آنجا که در ساحت خیال فرود می‌آید و فراتر نمی‌رود و از طرفی با حس خوشایندِ نوازشِ سامعه همراه است و معونه‌ی علمی و عملی هم ندارد، بی‌اختیار جایگزین تعقّل می‌گردد!

دستگاه‌ها (همچون: شور، ماهور، سه‌گاه، چهارگاه، همایون و...)، آوازها (همچون: ابوعطا، بیات ترک، افشاری، دستی، بیات اصفهانی)، گوشه‌ها و دیگر اصطلاحاتی از این دست که اشاره به نظم ساختاری خاصی در موسیقی سنّتی ایران دارند و همچنین سمفونی (symphony)، موومان (mouvement)، سونات (sonate)، سوئیت (suite)، اُپرا (Opera) و امثالشان که هر یک اشاره به نظم و ساختار ویژه‌ای در موسیقی اروپایی دارند و ده‌ها ساختار دیگر که صدها و شاید هزاران صنف موسیقی متفاوت از آنها منشعب میشوند، هر یک از اینها نظم و ساختاری مختصّ به خود را دارند که اگر نه همه، در اکثر قریب به اتفاق موارد، هیچ خودآگاهی توسط شنونده نسبت به این جزئیات و نظم و ساختارها وجود ندارد. بالتبع هر یک از این موسیقی‌ها به سادگی خیال شنونده را تصاحب میکنند. این ساختارها گرچه قواعد و فواصل و نُت‌های منسجم و منظّمی دارند، لیکن متعلّق به ساحتی فرودست نسبت به عقل هستند و به همین دلیل هر چه انس با موسیقی بیشتر شود، انسان را با نظم و ساختارهای خیالی مأنوس‌تر میکند و به همان نسبت با نظم و ساختار منطقی و عقلانی فاصله ایجاد میکند. لذاست که نظم و ساختارِ خیال‌انگیزِ موسیقایی، عملاً جایگزین تعقّل منطقی و عقلانیتِ ایمانی (که در سطحی فراتر از عقل منطقی هست) میگردد.

به همین دلیل یکى از نشانه‏ها و آثار تسلط قوّه خیال و ضعف قوّه‌ی عاقله در انسان این است که یک بى‏میلى نسبت به تعمّق عقلانی در مسائل مختلف (به‌ویژه امور تجرّدی و نامحسوس) و مطالعه و تدقیق از نزدیک درباره‌ی امور پدید مى‏آید. چنین کسی دوست مى‏دارد اشیاء و امور را از خود دور نگه دارد و آنها را از دور و مبهم و تاریک ببیند، میل دارد در تاریکى گام بردارد نه در روشنایى.

 سرّ دیگرِ این امر -علاوه‌بر آنچه در بالا بیان شد- این است که قوّه‌ی خیال تابع تمایلات و آرزوهاى مکتوم و مکنونى است که در ضمیر انسان نهفته است؛؛ هر چیزى را آن‏طور زینت مى‏دهد و آن‏طور نقاشى مى‏کند که مطابق آرزوى انسان باشد. این نقاشی‌هاى زیبا و موافق آرزو در جایى موجب سرگرمى انسان است که با حقیقت- که احیاناً تلخ است و مخالف آرزوها- مواجه نشود. حقیقت گاهى تلخ است ولى خیال همیشه شیرین است. لذا آدمى که محکوم و مقهورِ قوّه‌ی خیال است، خواه ناخواه از مواجه‌شدن با قیافه‌ی حقیقت که ممکن است براى او کریه باشد متنفّر است. اما قوّه‌ی عاقله تابع میل و آرزو نیست، قاعده و قانون و حساب دارد، قادر نیست از آن تخلف کند. آیا ممکن است براى یک مسئله ریاضى، مطابق میل و آرزوى خودمان استدلال عقلى که با موازین منطقى سازگار باشد درست کنیم؟ آیا ممکن است دانشمندان مطابق میل خودشان براى مسائل علمى دلیل پیدا کنند؟ آنها و عقول آنها ناچارند تابع نوامیس کَوْن باشند. همین امر باعث میشود انسانِ اهل‌موسیقی که قوّه‌ی خیال سهم بیشتری در تربیت او دارد، از واقع‌بینی و تعمیق و تدقیق در حقایق پرهیز داشته باشد.[29]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

    1. اخلال در دستگاه محاسباتی

در ضمن توضیح کیفیت دخالت خیال در فرایندهای عقلانی بیان شد که خیال حداکثر میتواند فراهم‌آورنده‌ی مجموعه‌ای از شناخت‌های جزئی باشد که یا رهزن عقل هستند و یا در بهترین حالت، در نازل‌ترین سطح عقلانیت کاربرد دارند. موسیقی نیز با فرود به ساحتِ خیال، ابتدا شوق انسان به یک‌سری امور خرد و ناسوتی را برمی‌انگیزاند و سپس با این احساسات و عواطفِ برانگیخته‌شده، گزاره‌هایی را تحویل قوه‌ی عاقله میدهد که فاقد توجیه، مبنا و انسجام کافی هستند.

این گزاره‌های ناموجّه، گاه بر اثر یادآوریِ خاطره‌ای از گذشته ظاهر میشوند که باعث فرورفتگیِ انسان در آن گذشته و واماندگی نسبت به اکنون و آینده است؛ گاه معلولِ خیال‌پردازی نسبت به واقعیّت است که منجر به نوعی واقع‌گریزی می‌گردد؛ و گاه معلول غلیان احساسات و عواطف نازل انسانی (اعمّ از خشم و حسرت و شادمانی و...) است که منجر به شکل‌گیریِ گزاره‌هایی میشود که توجیه‌کننده‌ی آن عواطف و یا معطوف به آنها هستند. به‌هرحال این گزاره‌های ناموجّه در فرایند تعقّل دخالت میکنند و نتیجه‌ی طبیعی این امر، اخلال در دستگاه محاسباتی انسان است. نتیجه‌ی این اخلال، آن است که عقل عملی در سنجش کارها و اولویّت‌سنجی میان آنها خطا میکند و در نتیجه آنچه به اراده تعلّق میگیرد نیز گزینشی اشتباه است. نتیجه اینکه «موسیقی نوعی اختلال در حس واقع‌یابیِ مغز ایجاد میکند که جدی بودن و عظمت و ارزشِ واقعیات را کمرنگ می‌سازد.»[30]

شاید بتوان تمثیل علامه محمدتقی جعفری (رضوان‌الله‌علیه) را شیواترین بیان در این‌باره دانست: «موسیقی مانند کسی است که دستِ یک تشنه‌ی جان‌به‌لب رسیده‌ای را گرفته و او را با شدیدترین تحریکات و احساسات به سوی چشمه‌ای آب زلال می‌بَرد و با کمال قدرت او را از خم‌شدن به روی آب و آشامیدن آن جلوگیری میکند.»[31]

کدام اراده؟

آیا افرادی که اهل موسیقی‌اند فاقد اراده‌اند و قدرت تصمیم‌گیری از آنها سلب شده است؟ مسلّماً خیر! پس این همه توضیح و تفصیل که در صدد اثبات تضعیف اراده توسط موسیقی است، مقصود کدام اراده است؟ گفته شد که اراده و عزم در معنای دقیق و مصطلح اهل معرفت و علمای اخلاق، آن تصمیمی است که برآمده از همکاریِ «عقل نظری» و «عقل عملی» باشد. یعنی وقتی که انسان در معرض دوراهی‌های بگیرد که یکی از آن دو مربوط به «امرِ متعالی» و حیات ملکوتی و اخروی است و با ابدیّت انسان گره خورده است. چرا که اساساً عقل نظری و عقل عملی برای این به انسان عطا شده تا معطوف به ابدیّت خویش بتواند اختیارش را درست به کار بگیرد و در فرایندِ انتخاب‌های درست و متعالی، رشد کند. پس وقتی گفته میشود که موسیقی اراده را تضعیف میکند، مقصود قدرتِ تصمیم‌گیری در امور ملکوتی و اخروی است؛ وگرنه تصمیم‌گیری در امور مربوط به معیشت مادی که امر چندان خطیر و پیچیده‌ای نیست و از منظر انسان‌شناختی به اراده‌ی چندان قدرتمند و عزم چندان راسخی نیاز ندارد!

بنابراین اگر گفته شد که موسقی باعث بی‌رغبتی به تعقّل و تعمّق میگردد، منظور عقلانیتِ ایمانی و توحیدی است. و اگر گفته شد که باعث اخلال در دستگاه محاسباتی میگردد، مقصود محاسباتِ اخروی و ایمانی است. همچنانکه گفته شد مقصود از تضعیف خودآگاهی، منِ ملکوتی است.  

جمع‌بندی

اکنون بر اساس توضیحاتی که بیان شد، به عبارات کتاب شرح چهل حدیث بازگردیم: تمام نیروهای ویژه‌ی انسانی که تنها ملاک امتیاز انسان بر حیوان هستند (عقل نظری و عقل عملی)، در چهره‌ی «عزم و اراده» به منصه‌ی ظهور میرسند. پس عزم را میتوان «جوهره‌ی انسانیت» دانست.

از طرفی مجرای نفوذ موسیقی به جان انسان، ساحتِ «خیال» است؛ ساحتی که در سطحی فرودست نسبت به «عقلانیت» انسان قرار دارد و مشترک بین انسان و حیوان است. انسانی که با موسیقی انس گرفته و تربیت شده باشد، ابتدا عواطف و احساساتش معطوف به خیال شکل میگیرند؛ به‌تبع عواطف، تمایلاتش نیز در همان سطحِ نازل سامان می‌یابند و سپس اساسی‌ترین بُعد وجودی‌اش یعنی عقلانیت او را از سه طریق (تضعیف خودآگاهی و هشیاری، بی‌رغبتی به تعقّل و اخلال در دستگاه محاسباتی) تحت‌تأثیر قرار میدهد. نهایتاً اینها همه باعث تضعیف و سلبِ اراده و عزم از انسان می‌شوند.

 

[1]  امام خمینی (ره) ؛ شرح چهل حدیث؛ صفحه 8

[2]  همان ، صفحه 7

[3]  راغب اصفهانی ، مفردات الفاظ القرآن ، ص 565 (ماده عزم)

[4]  همان، ص 371 (ماده رود)

[5]  امام خمینی (ره)، روح الله ، أنوار الهدایة فی التعلیقة على الکفایة، ج‏1، ص: 65

[6]  در این نوشتار، تعریف مطلوب از عقل نظری و عقل عملی، طبق دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی (دام‌ظلّه) أخذ گردیده است.

[7]  همان

[8]  الشیرازی - صدرالدین محمد. الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج‏6، ص: 343

[9]  فارابی ابونصر محمد، ترجمه سید جعفر شهیدی ، «اندیشه‌های اهل مدینه فاضله» ، ص 242

[10] فارابی-ابونصر محمد؛ ترجمه و شرح حسن ملکشاهی؛ «السیاسة المدنیة» ؛ ص 227

[11]  همان؛ ص 309-310

[12]  همو، ترجمه علی‌اکبر جابری مقدم ؛ «تحصیل السعادة» ؛ ص 69

[13]  همو، «المنطقیات» ؛ ص 499

[14]  همو، ترجمه آذرتاش آذرنوش؛ «موسیقی کبیر» ؛ ص 564

[15]  محسن حبیبی، سیدمحسن موسوی؛ «تبیین نگرش غایتمدارانه‌ی فارابی نسبت به موسیقی»؛ مجله تاریخ فلسفه، زمستان 1399. ص121

[16]  شهید مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار؛ ج 9 (شرح مبسوط منظومه)، ص: 396

[17] همو؛ مجموعه آثار؛ ج 6 (اصول فلسفه و روش رئالیسم)، ص: 234

[18]  همو؛ مجموعه آثار؛ ج 5 (شرح منظومه) ؛ ص 456

[19]  امام خمینی (ره)، روح‌الله ؛ «شرح چهل حدیث» ، ص 16

[20]  همو؛ «آداب الصلاة»؛ ص 43

[21]  شهید مطهری، مرتضی؛ همان.

[22] جعفری، محمدتقی؛ «موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی» ص 46

[23]  شهید مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار؛ ج 5 (شرح منظومه) ؛ ص 456

[24]  سوره مبارکه حشر، آیه 19

[25]  جعفری، محمدتقی؛ «موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی» ص 49

[26]  همان، به نقل از: سماع‌نامه‌های فارسی، نجیب مایل هروی، ص 69

[27]  جعفری، محمدتقی؛ «موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی» ، ص 72

[28]  همان، ص 56

[29]  شهید مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، ج 22 (حکمتها و اندرزها)، ص 278

[30]  جعفری، محمدتقی؛ «موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی» ؛ ص 7

[31]  همان؛ ص 8.