ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

منتشرشده در شماره چهارم مجلّه خردورزی

در این نوشتار تلاش می‌کنیم ابعاد مختلف مسئله‌ی «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» (که در این نوشتار گاه به اختصار با عنوان «فریضتَین» از آن یاد می‌شود) را از منظر آراء الهیاتی و فقهیِ رهبر فرزانه‌ی انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) بازخوانی کنیم. نگرش ایشان -علاوه‌بر جایگاه ممتاز ایشان در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران- از آن‌جهت برای ما مهمّ است که – به‌مثابه یک «فیلسوفِ حکمت عملی» در موضوعات مختلف اجتماعی و سیاسی بر پایه‌ی اسلام‌شناسی خویش ایده‌پردازی و نظرورزی کرده‌اند و ما برای ترسیم آینده‌ی روشن، به آراء چنین اندیشمندی نیاز داریم.

 

عناوین مطالب:

  • جهان اجتماعیِ معنابخش
  • در زنجیره‌ی تمدّن نوین اسلامی
  • مدیریّت توحیدی جامعه
  • هندسه‌ی تحقّق
  1. حفظ انسجام اجتماعی
  2. محبّت و شفقت
  3. رعایت مراتب
  4. استقامت و تکرار
  5. قانون‌مداری
  6. اولویّتِ سلطه‌ی أشرار
  • آیا «حجاب» در اولویّت است؟
  • تصریحات رهبری
  • «مسئله‌ی حجاب» در گذرِ زمان
  • «حرام سیاسی» در جهتِ سلطه‌ی أشرار

اشاره

در دهه‌ی پنجمِ انقلاب اسلامی در حالی که گردنه‌های بلند و سرنوشت‌سازی را پشت‌سر گذاشته‌ایم و سودای نزدیک‌شدن به قلّه را داریم، هر چه پیش رفته‌ایم جنس چالش‌هایی که انقلاب اسلامی با آنها مواجه شده، عمیق‌تر شده است. اکنون یکی از جدّی‌ترین چالش‌هایی که با آن مواجهیم، از جنس چالش‌های اجتماعی است که در «مسئله‌ی حجاب» بروز کرده است. بلافاصله پس از مواجهه با این مسئله، موضوع «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» خودنمایی می‌کند. چرا تاکنون آنچنانکه باید، نسبت به این دو فریضه‌ی شرعی اقدام نشده و چرا مواردی که عمل شده هم، عمدتاً تجربه‌ی موفّقیّت‌آمیزی نبوده است؟ به نظر می‌رسد برای حلّ چالش‌های شرعیِ اجتماعی (همچون حجاب) نیاز داریم بار دیگر این حکم شرعی را از بنیان، بازخوانی کنیم و زیست‌جهانی که «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» در آن فضا امکان حضور و تأثیرگذاری دارد را مروری دوباره داشته باشیم.

در این نوشتار تلاش می‌کنیم ابعاد مختلف مسئله‌ی «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» (که در این نوشتار گاه به اختصار با عنوان «فریضتَین» از آن یاد می‌شود) را از منظر آراء الهیاتی و فقهیِ رهبر فرزانه‌ی انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) بازخوانی کنیم. نگرش ایشان -علاوه‌بر جایگاه ممتاز ایشان در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران- از آن‌جهت برای ما مهمّ است که – به‌مثابه یک «فیلسوفِ حکمت عملی» در موضوعات مختلف اجتماعی و سیاسی بر پایه‌ی اسلام‌شناسی خویش ایده‌پردازی و نظرورزی کرده‌اند و ما برای ترسیم آینده‌ی روشن، به آراء چنین اندیشمندی نیاز داریم.

جهان اجتماعیِ معنابخش

از آنجا که «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» یک حکم اسلامی است، طبعاً در بستر اجتماعیِ ویژه‌ای معنادار می‌شود. مسلّماً در جامعه‌ای که بر پایه‌ی ارزش‌های لیبرالیسم یا سوسیالیسم سامان یافته باشد، سخن گفتن از چنین حُکمی به‌مثابه یکی از اصلی‌ترین پایه‌های نظام اجتماعی، مُضحک به نظر می‌آید. با «فردگرایی» حاکم بر لیبرالیسم و «ساختارگرایی» حاکم بر سوسیالیسم، اساساً امکان طرح چنین ایده‌ای فراهم نمی‌شود و معنای محصّلی برای این حکم نمی‌توان یافت. پس برای فهم معنای درست «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» باید سخن را از آن نظام اجتماعی‌ای آغاز کرد که این اصل اجتماعی در آن جهانِ انسانی معنا پیدا میکند.

«جامعه‌ی اسلامی» همان جهانِ اجتماعی است که بستر جریان این حکم اصیل اسلامی و قرآنی می‌باشد. یعنی جامعه‌ای که بر پایه‌ی «توحید» سامان یافته باشد و بستر جریان ارزش‌های ناب توحیدی باشد. امّا ویژگی این جامعه چیست که آن را از همه‌ی جهان‌های اجتماعیِ ممکن متمایز می‌کند؟ ساختارِ این جامعه بر پایه‌ی کدام ویژگی ذاتی تکوّن پیدا میکند که آن را حقیقتاً بلحاظ هستی‌شناختی بتوان «توحیدی» دانست؟ مسلّماً «قیافه و اندام جامعهى توحیدى با قیافه و اندام جامعهى غیر توحیدى متفاوت است؛ ... قوارهى جامعهى توحیدى، شکل قرار گرفتن اجزای این جامعه، اندام عمومى اجتماعى که بر اساس توحید و یکتاپرستى و یکتاگرایى است، با غیر اینچنین جامعهاى به‌کلّى متفاوت است. در یک کلمه، آنچه امروز به آن میگویند نظام اجتماعى، نظم اجتماعى و سیستم اجتماعى و شکل اجتماعىِ جامعهى توحیدى یک چیزى به‌کلّى مغایر و مباین و احیاناً متعارض و متضادّ با جامعهى غیرتوحیدى است.»[1]

 به نظر می‌رسد اصلی‌ترین مؤلّفه‌ی هویّتیِ جامعه‌ی اسلامی که تاروپود جامعه و روابط اجتماعی بر اساس آن سامان می‌یابد «ولایت» است. یعنی همان حقیقتی که در آیه‌ی شریفه‌ی «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»[2] به آن تصریح شده است. «ولایت» در این نگرش، دیگر صرفاً یک امرِ قلبی و أنفُسی و مربوط به ساحت درونی انسان نیست؛ بلکه به‌مثابه یک «الگوی هستی‌شناختی» برای «ساختار جامعه» مورد توجّه قرار می‌گیرد: «در اصطلاح اوّلى قرآنى، «ولایت» یعنى به‌هم‌پیوستگى و همجبهه‌گى و اتّصال شدیدِ یک عدّه انسانى که داراى یک فکر واحد و جویاى یک هدف واحدند، در یک راه دارند قدم برمیدارند، براى یک مقصود دارند تلاش و حرکت میکنند، یک فکر را و یک عقیده را پذیرفتهاند؛ هرچه بیشتر این جبهه باید به همدیگر افرادش متّصل باشند و از جبهههاى دیگر و قطبهاى دیگر و قسمتهاى دیگر خودشان را جدا و کنار بگیرند. چرا؟ براى اینکه از بین نروند، هضم نشوند.»[3]

بنابراین اوّلین ویژگیِ جامعه‌ی اسلامی این است که تمام افراد جامعه اعمّ از زن و مرد، «در ولایت با یکدیگر» هستند و بر همدیگر «ولایت طرفینی» دارند. این ولایت اجتماعی، ملزومات فراوانی دارد که یکی از مهم‌ترین آنها «شأنیتِ امر و نهی» است. بدین معنا که تمام افراد جامعه‌ی اسلامی، برای سامان‌بخشی به حیات اجتماعیِ توحیدی در شؤون مختلف، دارای شأنیتِ امر و نهی به یکدیگر هستند. امر به چه چیزی و نهی از چه چیزی؟ مسلّماً در جامعه‌ای که بر پایه‌ی توحید سامان یافته، شأنیتِ امر و نهی نیز بر محور ارزش‌های الهی معنا دارد. بنابراین در جامعه‌ی اسلامی یکایک افراد جامعه به‌سبب ولایتی که بر یکدیگر دارند، دارای شأنِ امر و نهی نسبت به ارزش‌ها و ضدّارزش‌های الهی هستند. البته این «شأن» نه صرفاً به معنای «اذن و جواز» بلکه با توجّه به همان معنای ولایت، لازمه‌اش «وجوب» است. چون این «ولایتِ اجتماعی» چیزی نیست که از بیرون به جامعه تحمیل‌شدنی باشد؛ بلکه وظیفه‌ی اوّلیه‌ی ایجاد و مراقبت از آن «به‌هم‌پیوستگی و هم‌جبهه‌گی و اتّصال شدیدِ میان افراد جامعه» بر دوش خود یکایک افراد جامعه است و شرط لازم برای حفظ و مراقبت از آن، بر عهده‌ی خود آنان است. لازمه‌ی این حفظ و مراقبت هم این است که پیوسته نسبت به ارزش‌های الهی حسّاسیت داشته باشند و همدیگر را به آنها امر و نهی کنند. پس «وجوب» فریضتَین نیز برآمده از خصیصه‌ی ذاتیِ این ولایت اجتماعی است.

با این توضیح روشن شد که اوّلین شرط سلامتِ هویّت توحیدیِ جامعه، جریان پیوسته‌ی امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر است. بنابراین می‌توان این واجب الهی را «زیربنای همۀ حرکات اجتماعیِ اسلام»[4] دانست.

در زنجیره‌ی تمدّن نوین اسلامی

اگر نقش فریضتین انقدر مهمّ و اساسی است که میتوان آن را «زیربنای همۀ حرکات اجتماعیِ اسلام» دانست، پس باید بتوان این زیربنابودن را در زنجیره‌ی تمدّن نوین اسلامی نشان داد. در هر یک از مراحل پیش‌رفت انقلاب اسلامی و تحقّق اهدافش تا تمدّن‌سازی (همان مراحل پنجگانه که رهبر معظّم انقلاب بارها تصریح کرده‌اند)، فریضتین چه نقش اساسی‌ای دارد؟

 

  1. اسقاط نظام طاغوت

قیام امام حسین علیه‌السلام با ماهیّت «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» برای تحقّق همین امر انجام شد و نهضت انقلاب اسلامی ایران هم به رهبری حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه) با همین هویّت و در اقتدا به آن‌حضرت به ثمر نشست. بنابراین در مرحله‌ی نخست، اساساً هویّت حرکت اجتماعی را فریضتین شکل داد.

 

  1. نظام‌سازی

منظور از نظام‌سازی، «طرح مهندسی و شکل کلّی اسلامی را در جایی پیاده‌کردن» است که با تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به ثمر رسید.[5] این اقدام، خود اوّلین و مهم‌ترین مصداقِ «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر»  بود. چرا که ایجاد «ساختارهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی» بر اساس ارزش‌های الهی، تمام افراد جامعه را ملزَم می‌کند که در تمام کنش‌های فردی و اجتماعی‌شان در چارچوب این ارزش‌ها سامان یابد.

 

  1. دولت‌سازی

بدین معنا که علاوه‌بر ساختار کلاِن حاکم بر جامعه، ساختار درونیِ تمام اجزاءِ نهادهای نظام براساس ارزش‌های الهی بازسازی شده و همچنین همۀ کارگزاران نظام، جهتگیری‌ها و رفتارهایشان با معیارهای اسلامی تطبیق کنند.[6] طبق دیدگاه رهبر معظّم انقلاب، مهم‌ترین حوزۀ «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» نسبت به «مسئولان نظام» است و بدون ورود جدّی مردم و قیامِ آنان به امر و نهیِ مسئولان نظام، دولت‌سازی نیز ممکن نیست.[7] پس در این مرحله نیز فریضتین نقشی تعیین‌کننده و اساسی دارد.

 

  1. جامعه‌سازی

یعنی جامعه‌ای که آرمان‌ها و اهداف اسلامی و آرزوهای بزرگی که اسلام برای بشر ترسیم کرده، در متن آن تحقق پیدا کند.[8] در این مرحله نیز اساسی‌ترین نیازِ جامعه، اقدام و قیامِ مردم به «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» است. اگر این اصل را به عنوان یک «تکنولوژیِ اجتماعی» که فرایندِ جامعه‌سازیِ توحیدی را تسهیل میکند، مورد تأمّل قرار دهیم، روشن می‌شود که «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر یکی از نوترین، شیرینترین، کارآمدترین و کارسازترین شیوههای تعامل اجتماعی است.»[9] چرا که بهترین نوعِ «همکاریِ اجتماعی» و «نظارتِ عمومی» برای انتشار خوبی‌ها و محدودکردنِ بدی‌ها است و «کمک میکند به اینکه در فضای جامعه، گناه همیشه گناه و خوبی همیشه خوب تلقّی شود.»[10] میدانیم که مهم‌ترین آسیبی که جامعه‌ی اسلامیِ سال 61 هجری قمری به آن مبتلا بود که باعث شد فاجعه‌ی عاشورا رقم بخورد، «استحاله‌ی فرهنگی» بود. اباعبدالله علیه‌السلام به دقّت این حقیقت را زیرنظر داشته و به آن هشدار داده بودند: «أ لاتَرَونَ أنَّ الحَقَّ لایُعمَلُ بهِ و أنَّ الباطِلَ لایُتَناهى عَنهُ»[11] آیا نمی‌بینید که به حقّ عمل نمی‌شود و از باطل هم نهی نمی‌شود؟! جامعه اسلامیِ سال 61 هجری در یک روَند تاریخی به این بیماری مبتلا شده بود که «حق» متروک و مهجور مانده بود و مردم نسبت به «باطل» هم بی‌حسّ شده بودند و کسی در مقابل آن حسّاسیت نشان نمی‌داد و سینه سپر نمیکرد و هیچ تلاشی برای محوِ باطل از صحنه‌ی جامعه انجام نمی‌شد. بعضی مورّخین همین بحران فرهنگی را مورد توجّه قرار داده و نشانه‌های فراوان تاریخی‌اش را دنبال و گردآوری کرده و اوضاع فاجعه‌بارِ فرهنگِ جامعه‌ی اسلامیِ آن روزها را شرح داده اند.[12] آن بستر اجتماعی که به چنین وضعی منجر شده بود، جابه‌جا شدنِ ارزش‌ها و ضدّارزش‌ها و به تعبیر امروزی‌تر «استحاله‌ی فرهنگی» بود. «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» دقیقاً همین نقطه را اشاره رفته و برای جلوگیری از همین بروز چنین بحرانی تشریع شده است. چرا که «محیط جامعه را چنان زلال میکند که اگر کسی قطرهی فسادی هم در آن چکاند، خودِ جامعه، آن را هضم می‌کند و از بین می‌برد.»[13]

 

  1. تمدّن‌سازی

تحقّق تمدّن نوین اسلامی که به معنای الگوگیری دیگر جوامع مسلمان از جامعه‌ی ایران و هم‌گام شدنِ آنها با حرکت تمدّنی انقلاب اسلامی است،[14] نتیجه‌ی قهریِ همان مراحل پیشین است. وقتی آن مراحل با قیام جامعه به فریضتین به نیکی طی شده باشند، تمدّن‌سازی که ثمره‌ی آنها است محقّق می‌شود. نقطه‌ی اوج این تمدّن‌سازی، «حیات طیّبه» است که مسلّماً تحقّق آن بدون فریضتین امکانپذیر نیست. به همین دلیل است که رهبر معظّم انقلاب، فریضتین را «تضمین‌کننده‌ی حیات طیّبه»[15] می‌دانند.

چرا که انقلاب اسلامی برای طی‌کردنِ همۀ این مراحل پنج‌گانه به صورت صحیح و کامل، نیازمند این است که طراوت و شادابی و جوانی خود را به عنوان یک موجودِ زنده حفظ کند و «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» تضمین‌کننده‌ی این خصیصه‌ی اساسی است.[16]

 

مدیریّت توحیدی جامعه

علاوه بر همه‌ی اینها، جریان داشتنِ این اصل اجتماعی، امکانِ مدیریّت مسیر حرکت کلان جامعه به سمت آرمان‌های توحیدی را نیز (در همه‌ی آن مراحل پنج‌گانه) برای رهبر و ولیّ جامعه فراهم میکند. زیرا «وقتى در جامعه گناه منتشر شود و مردم با گناه خو بگیرند، کار کسى که در رأس جامعه قرار دارد و مى‌خواهد مردم را به خیر و صلاح و معروف و نیکى سوق دهد، با مشکل مواجه خواهد شد؛ یعنى نخواهد توانست، یا به آسانى نخواهد توانست و مجبور است با صرف هزینه‌ى فراوان این کار را انجام دهد.»[17] می‌دانیم که یکی از جدّی‌ترین چالش‌هایی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دوران کوتاه حکومتش با آن مواجه بودند و این چالش در بزنگاه‌های مختلف بروز کرد، این بود که جامعه‌ی اسلامیِ آن روز طی 25 سال گذشته، فرسنگ‌ها از ارزش‌ها، آرمان‌ها، اولویّت‌ها و در یک کلمه جهان فکریِ امیرالمؤمنین علیه‌السلام فاصله گرفته بودند و این «یکی از اصلی‌ترین موجبات ناکامی تلاشهای آن حضرت در هدایت جامعه (با وجود عظمت شخصیّت ایشان) بود که که نهایتاً به شهادت ایشان هم منجر شد.»[18] این عارضه به تدریج باعث عقب‌گرد و به قهقرا رفتنِ جامعه‌ی اسلامی می‌شود. چنانکه حتّی اگر جامعه مراحل تمدّن‌سازی را تا گام نهایی که «جامعه‌سازی» است پی گرفته باشد امّا در این مرحله از اهتمام به «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» غفلت کند، گام به گام به عقب باز می‌گردد تا آنجا که حتّی حاکمیّت هم در اختیار طاغوت قرار می‌گیرد: «لَتأمُرُنّ بالمعروفِ و لَتَنهُنَّ عَنِ المُنکَرِ، أو لَیُسلِّطَنَّ اللّهُ شِرارَکُم علىَ خِیارِکُم، فیَدعو خِیارُکُم فلایُستجابُ لَهُم»[19] این حدیث نبوی حکایت از همین حقیقتِ ترسناک دارد که دو گزینه بیشتر پیش روی جامعه‌ی اسلامی است: گزینه‌ی اوّل اینکه تمام افراد جامعه اهتمام التزام و جدّی به امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر دارند، گزینه‌ی دوّم (در صورت بی‌توجّهی به این اصل اساسی) این است که خداوند در یک فرایند طبیعیِ تاریخی، أشرارِ جامعه را بر خوبانشان مسلّط میکند و نتیجه‌ی قهریِ چنین وضعی هم این است که خوبانشان هر چه دعا کنند، مستجاب نمی‌شود. چرا که اساساً بستر اجتماعی و امکانِ استجابت آن دعاها به دلیل تسلّط أشرار، فراهم نیست. لذا «همان کوفه‌اى که امیرالمؤمنین در رأس آن قرار داشت و در آنجا امر و نهى مى‌کرد و در مسجدش خطبه مى‌خواند، به خاطر ترک امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر ، به مرور به جایى رسید که حَجّاج بن یوسف ثقفى آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه کرد! حَجّاج چه کسى بود؟ حَجّاج کسى بود که خون یک انسان در نظر او، با خون یک گنجشک هیچ تفاوتى نداشت! به همان راحتى که یک حیوان و یک حشره را بکشند، حَجّاج یک انسان را مى‌کشت. یک‌بار حَجّاج دستور داد و گفت همه‌ى مردم کوفه باید بیایند و شهادت بدهند که کافرند و از کفرِ خودشان توبه کنند؛ هرکس بگوید نه، گردنش زده مى‌شود! با ترک امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر مردم این‌گونه دچار ظلم‌هاى عجیب و غریب و استثنایى و غیر قابل توصیف و تشریح شدند.»[20]

هندسه‌ی تحقّق

به همان اندازه که نقش «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» در حرکت اجتماعی اسلام، اساسی و بنیادین است، ارکان تحقّق آن هم باید مورد توجّه قرار گیرند. امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر چگونه باید تحقّق یابد تا آن تأثیرات تعیین‌کننده و تمدّنی را داشته باشد؟ مسلّماً چنین تأثیرگذاری عمیقی، بدون قیدوشرط نیست و این عمل با کیفیّت خاصّی باید محقّق شود تا چنان نقشی را ایفا نماید. چنین امر زیربنایی حتماً حدودوثغور و ملزومات ویژه‌ای دارد که بدون توجه به آنها، تحقّق این اصل مهمّ و بالتبع حرکت اجتماعی اسلام دچار اختلال خواهد شد. در ادامه، مهم‌ترینِ این بایسته‌ها را مرور می‌کنیم:

  1. حفظ انسجام اجتماعی

در بخش اوّل گفته شد که آن بستر اجتماعی‌ای که فریضتین در آن معنادار و امکان‌پذیر است «جامعه‌ی ولایی» است. یعنی جامعه‌ای که میان افرادش به‌هم‌پیوستگی و اتّصال شدیدی برقرار باشد. معنای منطقی این سخن اینست که نه فقط فریضتین، بلکه همۀ احکام اجتماعیِ اسلام در بستر «انسجام» و برای تقویت آن تشریع شده است. یعنی بدون لحاظ و رعایت این اصل حاکم، نه فریضتین و نه هیچ حکم و اصل اجتماعیِ دیگری امکان تحقّق ندارد. هر حکمی که تشریع شده، اوّلاً در این بستر امکان تحقّق دارد و ثانیاً باید به‌گونه‌ای تحقّق یابد که این اصل حفظ و تقویت شود. چرا که این خصیصه (انسجام) رکن اساسیِ «ولایت اجتماعی» است. بنابراین پیش‌شرط تحقّق درستِ فریضتین این است که به‌گونه‌ای انجام شود که انسجام اجتماعی حفظ و تقویت گردد. پس آن شکلی از امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر که احیاناً منجر به تفرّق و تشتّت جامعه‌ی اسلامی گردد، یقیناً شکل باطلی است و اقدام به این حکم، نیازمند هوشمندی و فرهنگ‌سازی است تا «اصل انسجام اجتماعی» را به خطر نیندازد.

 

  1. محبّت و شفقت

باز به هستی‌شناسی جامعه‌ی ولایی بازگردیم و همان ویژگی «به‌هم‌پیوستگی و اتّصال شدیدِ میان افراد» را مرور کنیم. تحقّق این «به‌هم‌پیوستگیِ شدید» چگونه ممکن است؟ رابطه‌ی میان انسان‌ها در چه سطحی باید شکل بگیرد و قوام یابد تا به‌هم‌پیوستگی و اتّصال میان آنها در شدیدترین کیفیّت باشد؟ مستحکم‌ترین روابط زمانی شکل می‌گیرد که ارتباط میان آدمیان در عمیق‌ترین ابعاد وجودی یعنی «قلب» برقرار شود. پس ویژگی ذاتیِ جامعه‌ی ولایی اتّصال عمیق قلبی میان افراد جامعه است؛ یعنی «محبّت». جامعه‌ی ولایی نه براساس قانون و نه قرارداد و نه نیاز و ابزار و نه هر چیزی شبیه اینها، بلکه بر پایه‌ی محبّت قلبیِ انسان‌ها به یکدیگر تکوّن می‌یابد؛ آن هم نه یک محبّت ساده که متزلزل باشد و با اسباب کوچک متزلزل شود؛ بلکه «حبّ فی الله». بنابراین دیگر پیش‌شرط تحقّق درستِ فریضتین، محبّت قلبیِ آمر و ناهی نسبت به دیگر افراد جامعه است. این تلقّی سطحی که آمر و ناهی، نسبت دیگرانی که آنها را امر و نهی میکند، باید سطحی از غضب یا حتی خشونت را إظهار نماید، نه ریشه در کتاب و سنّت دارد و نه عقل!

این موضوع چنان مهمّ است که حضرت امام خمینی (قدّس ‌سرّه‌الشریف) در باب «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» از کتاب مترقّی تحریرالوسیله این نکته را به عنوان یک حکم شرعی بیان می‌فرمایند:

«سزاوار است که آمر به معروف و ناهی از منکر در امر و نهی و مراتب انکارش، مانند پزشک معالج مهربان و پدر باشفقت که مراعات مصلحت مرتکب را می‌نماید باشد و انکارش لطف و رحمت برای او خصوصاً و برای امت عموماً باشد و قصدش را فقط برای خدای متعال و رضایت او قرار دهد و این کارش را از آلودگی‌های هواهای نفسانی و اظهار بزرگی خالص نماید و نفس خویش را منزّه از عیب نداند. و برای آن، بزرگی یا برتری بر مرتکب قائل نباشد که چه بسا برای شخصی مرتکب گناه ولو گناهان کبیره باشد ولی صفات خوب نفسانی نیز داشته باشد که مورد رضایت ذات الهی باشند و خداوند متعال او را به خاطر این صفات دوست بدارد گرچه گناه او مورد بغض خداوند است و چه بسا آمر و ناهی عکس او باشد اگرچه بر خودش مخفی و پوشیده است.»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) نیز به نیکی این مطلب را مورد توجّه قرار داده است: «آمر به معروف و ناهی از منکر باید «رَفیقٌ لِمَن یَأمُرُ و رَفیقٌ لِمَن یَنهی» باشد. با رفق و مدارا امر و نهی کند. امر و نهی یعنی دستور دادن غیر از تمنّاکردن است؛ اما همین را با رفق، مدارا و محبّت -نه با خشونت- انجام دهد.»[21]

 

  1. رعایت مراتب

تنها نکته‌ای که در باب فریضتین اکثریّت قریب به اتفاق فقهاء به آن تصریح کرده‌اند، توجّه به مراتب آن است. البته در این مسئله نیز نگرش رهبر حکیم انقلاب، نگاهی غیرکلیشه‌ای و راهگشا است. ایشان نیز همچون دیگر فقیهان شیعه فریضتین را دارای سه مرتبه‌ی «قلبی - زبانی - عملی» می‌دانند؛ امّا در تشریح آن به نکات مهمّی اشاره کرده اند که معمولاً به آن توجّه نشده است.

مرتبه اول: قلبی

منظور از این مرتبه این است که «وقتى که شما گناه را میبینید، در مرحله‌ى امر قلبى و نهى قلبى، از شما میخواهند که در قلبتان دائماً حدیث نفس کنید که «لاتفعل! لاتفعل!» منتها شرایط اجازه نمیدهد که این «لاتفعل» از قلب شما به زبانتان برسد. این را میخواهند؛ یعنى میخواهند همان حالت علوّ و استعلایى که در آمر و ناهى وجود دارد، در قلب انسان هم باشد. وقتى که شما می‌بینید کسى معروفى را انجام نمیدهد، باید به او بگویید «اِفعَل! افعَل! افعَل!» در قلب هم، باید دائم این باشد و بجوشد؛ منتها وقتى این در انسان میجوشد؛ امّا شرایط نیست و نمیتواند بگوید، نمیگوید؛ اما این جوشش و تحوّل درونى و این امر و نهى درونى، باید باشد»[22] این مرحله مانند مقدمه و زمینه‌ای برای اثرگذاریِ مرتبه‌ی زبانی به کار می‌آید؛ چرا که باعث میشود با «صدق» همراه باشد و لذا کامل انجام ‌شود: «هنگامى که دل شما نسبت به این معروف، بستگى و شیفتگى داشته باشد، این امر شما، امر صادقانه است. وقتى کسى را از منکرات نهى مى‌کنید، وقتى‌که در دل شما نسبت به این کارها بغض وجود داشته باشد، این نهى، یک نهى صادقانه است و خود شما هم طبق همین امر و نهیتان عمل مى‌کنید. اگر خداى نکرده دل با زبان همراه نباشد، آن‌گاه انسان مشمول این جمله مى‌شود که «لعن الله الآمِرینَ بالمَعروفِ التّارکینَ لَه» چنین شخصى مشمول لعنت خدا مى‌شود و سرنوشت بسیار خطرناکى خواهد داشت.»[23]

مرتبه دوّم: زبانی

این مهم‌ترین و تأثیرگذارترین مرتبه‌ی امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر است که «تأثیرش حتی از مشت پولادینِ حکومت‌ها هم بیشتر است»[24] و «اگر تحقّق پیدا کند تأثیرش حتّى از جهادى که توپ و تفنگ و بمب اتم دارد، بیشتر است؛ منتها مردم امتحان نمیکنند؛ باید یک بار امتحان کنند، تا ببینند.»[25] زیرا «اساس قضیه، همین مرحله‌ی دوم است که می‌تواند همه‌ی اوضاع و احوال را به کل منقلب کند. ... و واقعاً اگر عمل شود، تمام قوام عدل و حق در عالم، برقرار می‌شود.»[26] مقصود از این مرتبه هم روشن است: یکجمله خیلی راحت و آرام و بدون هیچ خشم و خشونت و گزندگیِ زبانی بگو: «آقا! خانم! برادر! این منکر است.» مطلب را بگو و برو... .[27] «شما بگویید، نفر دوم بگوید، نفر سوم بگوید، نفر دهم بگوید، نفر پنجاهم بگوید؛ [در این صورت] کی میتواند منکر را ادامه دهد؟ بعضی گفتهاند که باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد. من میگویم «احتمال تأثیر» همه جا قطعی است؛ مگر در نزد حکومتهای قلدر، قدرتمندان و سلاطین. آنهایند که البته حرف حساب به گوششان فرو نمیرود و اثر نمیکند؛ اما برای مردم چرا. برای مردم، حرف اثر دارد.»[28] «این اثری است که خدای متعال، در زبان و در امر و نهی، قرار داده است.»[29] چون «افکار عمومی روی وجود و ذهن او سنگینی می‌کند و این، شکننده‌ترین چیزهاست»[30] امّا اینکه «ما چرا این حکمت الهی را درک نمی‌کنیم و حاضر نیستیم از این ابزار عظیم خدایی استفاده کنیم؟!»[31] جای تأمّل دارد.

بنابراین، این شیوه‌ای که بعضاً در جامعه مشاهده می‌شود که شخصی برای نهی از منکر، وارد درگیریِ لفظی و جدال با دیگران می‌شود، که از قضا مورد توجّه رسانه‌های دشمن هم قرار می‌گیرد و جز اینکه مخاطب را جریّ‌تر کرده و به لج‌بازی وادارَد ثمره‌ای ندارد، این قطعاً نمی‌تواند مصداق صحیحی از نهی از منکرِ زبانی باشد. مضافاً بر اینکه باعث ایجاد اشتقاق و شکاف اجتماعی هم می‌شود که با اصل اساسی اوّل، در تضادّ است.

مرتبه سوّم: عملی

نظر به اینکه اقدام عملی در بسیاری از مواقع متوقّف بر تصرّف در اموال است و احیاناً منجر به آسیب بدنی یا جانی می‌شود، لذا نیاز به اذن حاکم شرع دارد. در دوران حکومت اسلامی این مرتبه از فریضتین در وهلۀ اوّل وظیفۀ حکومت است و هیچکس حق ندارد بدون اجازۀ حاکمیت، مستقلاً اقدامی در این زمینه انجام دهد. این مرحله هم مشخص است؛ که یعنى اقدام با دست، اقدام با زور، امروز به عهده‌ی حکومت است و فقط با اجازه‌ی حکومت باید انجام بگیرد ولاغیر.[32] به دلیل ابعاد و پیچیدگی‌هایی که این موضوع دارد، از ورود به جزئیات این مبحث خودداری می‌کنیم.

 

  1. استقامت و تکرار

یکی از اقسام «صبر» که در روایات بسیار بر آن تأکید شده، «صبر بر طاعت» است. بدین معنا که وظیفۀ شرعی خستگی‌بردار نیست: «یعنى وقتى‌که یک کار لازم را، یک کار واجب را، یک امر عبادى را، اطاعت خدا را میخواهید انجام بدهید، از طولانى شدن آن ملول و خسته نشوید؛ میان راه رها نکنید.»[33] لذا اینطور نیست که پس از مدّتی اهتمام به امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر از طولانی‌شدنش ملول و خسته شویم و رهایش کنیم؛ یا اگر اثرش را حس نکردیم، یا حتّی اگر در گوشه‌وکنارِ نظام تخلّف یا فسادی را مشاهده کردیم، ناامید شویم! خیر، وظیفۀ ما استقامت بر موضع حق است. چرا که مسلّماً «تحقق آرزوهاى اسلامى، کار ده سال و بیست سال نیست؛ کار بلندمدت است و باید بتدریج انجام بگیرد و همه‌ى عوامل دست به دست هم بدهند. معلوم است که آرزوهاى اسلامى در مدت کوتاه تحقق پیدا نمى‌کند؛ معلوم است که در اینجا و آنجا تخلفى پیدا مى‌شود؛ معلوم است که همه‌ى دستگاه‌ها هنوز با نواى اسلامى حرکت نمى‌کنند؛ در این تردیدى نیست؛ غیر از این هم انتظارى نیست.»[34]

 

  1. قانون‌مداری

یکی از محکمات و مسلّمات اندیشه‌ی فقهی امامَین انقلاب این حقیقت است که «تخلّف از قانون و خروج از مدار قانونى براى مقابله با هر چیزى که به نظر انسان منکر مى‌آید -بدون اجازه‌ى حکومت -خودش یک جرم است؛ مگر نهى از منکر زبانى، که بارها گفتیم نهى از منکر زبانى جایز و واجب و وظیفه‌ى همه است و در هیچ شرایطى هم ساقط نمى‌شود؛ اما آنجایى که نوبت اجرا و عمل برسد، همه باید طبق قوانین عمل کنند. هیچ‌چیزى مجوّز این نیست که بگویند چون نیروى انتظامى و قوّه‌ى قضائیّه عمل نکردند، خودمان وارد میدان شدیم؛ نخیر، آن روزى که لازم باشد مردم براى حادثه‌اى خودشان وارد عمل شوند، رهبرى صریحاً به آن‌ها خواهد گفت.»[35]

 

  1. اولویّتِ سلطه‌ی أشرار

مسلّماً همه‌ی افراد جامعه‌ی اسلامی در یک سطح از ایمان و التزام عملی به شریعت نیستند؛ به همین دلیل طبیعتاً در سطح جامعه اصناف و انواع مختلفی از منکرها و ترک‌معروف‌ها رخ می‌دهد. سؤال این است که نقطه‌ی تمرکزِ نیروی جامعه برای امر و نهی، نسبت به کدام‌یک از این اعمال خلاف شریعت باشد متوجّه باشد؟ البتّه که امر به هر معروفی و نهی از هر منکری واجب است؛ امّا مسلّماً همه‌ی معروف و منکَرها در یک سطح از اهمّیت هم نیستند؛ لذا بحث در این است که در میان آنها، اولویّت با کدام است؟ حسّاسیّت بیشترِ مؤمنان نسبت به کدام‌یک از آنها باید اظهار شود و نیروی متمرکز جامعه به کدام‌یک از آنها باید معطوف باشد؟ چرا که یکی از شرایط تأثیرگذاری تمدّنیِ فریضتین، تمرکز امر و نهی جامعه در اولویّت‌ها است. پس برای اینکه بتوانیم در تکثّر انواع و اصنافِ معروف‌‌ها و منکرها، مصادیقِ اولویّت‌دار را تشخیص دهیم، نیازمند معیار روشن و مشخصی هستیم. معیار تشخیص اولویّت‌ها چیست؟

رهبر فرزانه‌ی انقلاب با شمّ فقاهت‌شان و بر اساس شناخت جامعی که از منطق اسلام دریافت کرده اند، از آن حدیث معروف نبوی که «لتأمُرُنّ بالمعروفِ و لَتَنهُنَّ عَنِ المُنکَرِ أو لَیُسلِّطَنَّ اللّهُ شِرارَکُم علی خِیارِکُم» معیار دقیق و روشنی را استنباط کرده اند که همان «سلطه‌ی اشرار» است. بنابراین هر منکَری که «در جهت» سلطه‌ی اشرار باشد و هر معروفی که «در تضادّ» با سلطه‌ی اشرار باشد، در اولویّت قرار می‌گیرد: «فرمودند کجاها امر به معروف بکنیم، کجاها نکنیم؟ همین روایت «أو لَیُسلِّطَنَّ اللّهُ شِرارَکُم» یعنى امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، «جهتش» جهت ضدّ سلطه‌ى اشرار است؛ معنایش این است. این دو عِدل همند؛ یعنى اگر کردید، سلطه‌ى اشرار واقع نخواهد شد؛ اگر نکردید، سلطه‌ى اشرار واقع خواهد شد. پس این امر و نهى، باید در مقابل سلطه‌ى اشرار باشد.» [36]

بر اساس همین معیار، مهم‌ترین و بزرگ‌ترین معروف «ایجاد نظام اسلامی و حفظ و تقویت آن» است: « مهم‌ترین قلم امر به معروف و نهى از منکر عبارت است از امر به بزرگ‌ترین معروفها و نهى از بزرگ‌ترین منکرها. بزرگ‌ترین معروفها در درجه‌ى اوّل عبارت است از ایجاد نظام اسلامى و حفظ نظام اسلامى؛ این امر به معروف است. معروفى بالاتر از این نداریم؛ هر کسى که در این راه تلاش کند، آمر به معروف است؛ حفظ عزّت و آبروى ملّت ایران، بزرگ‌ترین معروف است. معروفها اینها هستند: اعتلاى فرهنگ، سلامت محیط اخلاقى، سلامت محیط خانوادگى، تکثیر نسل و تربیت نسل جوان آماده‌ى براى اعتلاى کشور، رونق دادن به اقتصاد و تولید، همگانى کردن اخلاق اسلامى، گسترش علم و فنّاورى، استقرار عدالت قضائى و عدالت اقتصادى، مجاهدت براى اقتدار ملّت ایران و وراى آن و فراتر از آن، اقتدار امّت اسلامى و تلاش و مجاهدت براى وحدت اسلامى؛ مهم‌ترین معروفها اینها است و همه موظّفند در راه این معروفها تلاش کنند؛ امر کنند. نقطه‌ى مقابل اینها هم عبارت است از منکرها. ابتذال اخلاقى منکر است، کمک به دشمنان اسلام منکر است، تضعیف نظام اسلامى منکر است، تضعیف فرهنگ اسلامى منکر است، تضعیف اقتصاد جامعه و تضعیف علم و فنّاورى منکر است؛ از این منکرها باید نهى کرد.»[37] ایشان البته در موارد متعدّدی مصادیق دیگری از این مهم‌ترین معروف‌ها و منکرها را بیان کرده‌اند که به دلیل قلّت مجال از تفصیل آنها گذر می‌کنیم.

امّا پرسش مهمّ این است که در هر زمانه‌ای مصداق این «جهت سلطه‌ی اشرار» را چگونه تشخیص دهیم تا بتوانیم به صورت نقطه‌زن عمل کنیم؟ رهبر انقلاب در پاسخ به این سؤال به اهمّیت «شمّ سیاسی» اشاره کرده و به‌کارگیریِ آن را راهکار تشخیص مصداق در هر موقعیّت زمانی و مکانی بیان فرموده اند: «شما در این قضیه (امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر)، آن درک سیاسی را به کار بگیرید. چشم را نبندید و فقط همان یک شعارِ نهی از منکر را بدهید؛ که این هم منکر است، «هذا منکَرٌ و کُلُّ مُنکر یَجِبُ النهیُ عَنه، فَهذا یَجِبُ النّهی عنه»؛ قضیّه این‌گونه نیست. باید نگاه کنید ببینید کدام منکر حالا باید نهی شود و کدام منکر واقعاً منکر خطرناکی برای ماست.» [38]

آیا «حجاب» در اولویّت است؟

اکنون می‌توان به یکی از چالشی‌ترین پرسش‌های این روزهای جامعه‌ی ایران پاسخ داد. از آغازین روزهای فتنه‌ی سال 1401 این پرسش بطور جدّی برای افکار عمومی و حتّی قشرِ بیشتر متدیّن مطرح بوده و هست که آیا مسئله‌ی حجاب اینقدر مهمّ است که نظام جمهوری اسلامی چنین هزینه‌ای برایش بدهد و آیا اساساً در میان این‌همه مشکلات و چالش‌هایی که برای نظام جمهوری اسلامی وجود دارد، نوبت به حکم شرعی حجاب که حداکثر یک مسئله‌ی خردِ اجتماعی است، می‌رسد؟ چه دلیلی دارد که نظام این اندازه برای یک حکم جزئی چنین هزینه‌ی هنگفتی را متحمّل شود و آیا بهتر نیست به جای این موضوع، نیروی خود را بر ریشه‌های فرهنگی و اقتصادیِ مشکل بی‌حجابی متمرکز کند تا این چالش اجتماعی نیز خودبه‌خود حلّ شود؟

تصریحات رهبری

در تأیید این تلقّی که حجاب در اولویّت نیست، بیانات متعدّدی از رهبر معظّم انقلاب نیز در دسترس است که ایشان به کرّات به این مطلب تصریح فرموده اند که مسئله‌ی پوشش و حجاب در اولویّت نظام اسلامی نیست. در ادامه مواردِ این تصریح را مرور می‌کنیم تا به تلقّی درستی از صورت‌مسئله برسیم:

  1. بلافاصله پس از همین بیانی که در مورد «معیار اولویّت» اشاره شد، در ادامه‌ی همان عبارت به این مصداق تصریح می‌فرمایند: «حالا شما نگاه کنید، ببینید «سلطه‌ی اشرار» کجاست؟ شما بگویید به جوراب نازک! نه آقا! شما به جوراب نازک چه‌کار دارید؟ جوراب نازک را بپوشد؛ این‌قدر اهمیت ندارد. اما اگر دیدید روی جوراب عکس «مایکل جکسون» را زده، باید او را دنبال کنید. آن یک چیز است، این چیز دیگر است. زلفش بیرون است، باشد. هزار گونه خطا می‌کنند، این هم یک گناه صغیره است. موی سر بیرون بودن، گناه کبیره که نیست! از غیبت و دروغ که بالاتر نیست! از رشوه گرفتن و خوردن که بالاتر نیست!»[39]
  2. در موقعیّت دیگری ضمن بیان مواردی از مصادیق مهمّ امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر که مربوط به مسائل کلان نظام جمهوری اسلامی ایران است، میفرمایند: «امر به معروف فقط این نیست که ما، برای اسقاط تکلیف، دو کلمه بگوییم. آن هم در مقابل منکراتی که معلوم نیست از مهمترین منکرات باشند. ... اگر ما امر به معروف را در یک دایره محدود، آن هم به وسیله افراد معلومی، زندانی کنیم، دشمن هم در تبلیغات خودش بنا میکند سمپاشی کردن؛ که در ایران بناست از این به بعد، نسبت به زنهای بدحجاب، اینطور عمل شود! این واجبِ به این عظمت را، که قوام همه چیز به آن است، بیاورند در دایرهای محدود، در خیابانهای تهران؛ آن هم نسبت به چند نفر زنی که وضع حجابشان مثلًا درست نیست. این است معنای امر به معروف؟! این است معنای حضور نیروهای مؤمن در صحنههای گوناگون جامعه؟! قضیه، بالاتر از این حرفهاست. تخلّفها یک اندازه و یک نوع نیست. تخلّفها، تخلّفهای فردی نیست. بالاترین تخلّفها، آن تخلّفها و جرایمی است که پایههای نظام را سست میکند»[40]
  3. در جای دیگری با مقایسه‌ی میان بدحجابی با دیگر گناهان، به عدم‌اولویّتش اشاره میفرمایند: «گناهکار هم فقط بدحجاب نیست که بعضی فقط به مسألهی بدحجابی چسبیدهاند. این، یکی از گناهان است و از خیلی از گناهان کوچکتر است. خلافهای فراوانی از طرف آدمهای لاابالی در جامعه وجود دارد: خلافهای سیاسی، خلافهای اقتصادی، خلاف در کسب و کار، خلاف در کار اداری، خلافهای فرهنگی. اینها همه خلاف است. کسی غیبت میکند، کسی دروغ میگوید، کسی توطئه میکند، کسی مسخره میکند، کسی کمکاری میکند، کسی ناراضیتراشی میکند، کسی مال مردم را میدزدد، کسی آبروی مردم را بر باد میدهد. اینها همه منکر است.»[41]
  4. در اوان دهه هفتاد نسبت به بعضی از اقدامات و رفتارهای تند و خشن نسبت به زنان بدحجاب تذکّر دادند و نظر حضرت امام (ره) را نیز همین دانستند: «چرا بایستى شما (جوانان انقلابی) به‌ خاطر عمل یک کسى که حالا مثلاً سلیقه‌‌اش این است متّهم بشوید؟ بگویند که اینها اهل منطق نیستند، اهل هو و جنجالند، اهل بیخودى حرف زدنند، اهل حمله کردنند، زنجیر میکِشند و کارهایی مانند اینها میکنند؛ چرا؟  سلیقه‌ی امام (رضوان‌ الله‌ علیه) هم عیناً همین بود. نه اینکه خیال کنید سلیقه‌ی [من است]، نخیر سلیقه‌‌ى امام عیناً همین بود. در سال ۶۴ ...من یادم نمیرود در همین خیابانها، یک عدّه‌‌اى از جوانها بودند که حمله میکردند به بدحجاب‌ها! امام، مکتوب نوشتند به ایشان که بروید و این جوانهایى که حمله میکنند به بدحجاب‌ها، بگیرید، بزنید، زندانشان کنید، حبس‌شان کنید؛ امام مخالف بود؛ در حالی ‌که امام، آن مرد شجاع و بی‌نظیرى بود که مسئله‌‌ى حجاب را به این کشور برگرداند.»[42]
  5. در مورد دیگری باز تصریح میکنند که این مسئله در اولویّت نیست: «نهی از منکر هم فقط نهی از گناهان شخصی نیست. تا میگوییم نهی از منکر، فوراً در ذهن مجسّم میشود که اگر یک نفر در خیابان رفتار و لباسش خوب نبود، یکی باید بیاید و او را نهی از منکر کند. فقط این نیست؛ این جزء دهم است.»[43]

طبیعتاً انسان منصف با ملاحظه‌ی این موارد، با ضرس قاطع اطمینان می‌یابد که طبق نظر معظّمٌ‌له، مسئله‌ی حجاب در «اولویّتِ امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» نیست و رویکرد مسئولان نظام در این اندازه ضریب دادن به این موضوع، همچون بسیاری از دیگر سیاستهای فرهنگی نظام، بر خلاف منویّات رهبری است. امّا لازم است لختی تأمّل کرده، به «معیارها» بازگردیم و بر اساس آنها صورت‌مسئله را بازخوانی کنیم:

«مسئله‌ی حجاب» در گذرِ زمان

قبلاً روشن شد که طبق بیان حضرت آیت الله خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) معیار اصلی و اساسی برای اولویّت‌بندی میان معروف‌ها و مُنکَرها «جهتِ سلطه‌ی أشرار» است. این را می‌توان به‌مثابه یکی از «مُحکَمات اندیشه»‌ی ایشان در باب امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر تلقّی کرد که متشابهاتِ بیانات ایشان را با ارجاع به این امر محکم، حلّ کنیم.

ابتدا باید توجّه داشت که این موضوع (مسئله‌ی حجاب) یک «مصداق» است که تحت تأثیر بستر زمانی و مکانی «موضوعِ حکم» قرار می‌گیرد و حکمِ آن می‌تواند به حسب شرایط و ظرف زمانی-مکانی، متفاوت و متغیّر باشد. (همچون حکم «شطرنج» که در ظرف زمانی و مکانیِ اهل‌بیت عصمت علیهم‌السلام، طبق فرمایشات متعدّد آن حضرات، بدون هیچ تردید و تشکیکی «حرام» بود و شدیدترین نهی‌ها در موردش وارد شده بود؛ امّا در زمانه‌ی ما این حکم به کلّی تغییر کرده و عنوان «مباح» به خود گرفت.) بنابراین پیش از هر امری لازم است به «ظرف زمانیِ سخن» توجّه کرد.

با دقّت در همه‌ی مواردی که ایشان در بیانات خویش، تصریح به اولویّت‌نبودنِ حجاب کرده اند، روشن می‌شود که همه‌ی آنها در دهه‌ی هفتاد شمسی بیان شده اند که فضای فرهنگیِ جامعه کاملاً متفاوت با سال 1402 بوده است. در آن سال‌ها «کم‌حجابی» پدیده‌ای کاملاً نوظهور بود که گرچه تا حدّی متأثّر از تهاجم فرهنگی هم بود، امّا حتّی هجوم فرهنگی دشمن هم متمرکز بر این مسئله نبود و لذا حدّ آن هیچ شباهتی با آنچه در سال 1402 مشاهده می‌شود، ندارد. پس اوّلین مسئله تفاوتِ فاحشِ خود این مصداق در دو بستر زمانی مختلف است.

امّا تفاوتِ مهم‌تر در همان معیار اصلی است: مسئله‌ی حجاب، آنچنان که از سال‌های آغازین دهه‌ی 90 به این‌سو محلّ توجّه جنگ رسانه‌ایِ دشمن قرار گرفت، قبل از آن هیچ‌گاه مورد توجّه نبوده است. کلیدواژه‌هایی همچون «آزادی‌های یواشکی»، «چهارشنبه‌های سفید»، «دوربین من سلاح من» و... که یکی پس از دیگری نیروی این جنگ رسانه‌ای را به خود متمرکز می‌کردند، هر یک گام‌هایی بودند که برای «سلطه‌ی أشرار از طریق مسئله‌ی حجاب» برداشته می‌شدند. برای روشن‌بینان که مسائل اجتماعی را از موضعی فراتر از پدیده‌های خرد مورد توجّه قرار می‌دادند، پرواضح بود که در آینده‌ای نزدیک این مسئله بستری برای ایجاد یک «فتنه‌ی اجتماعی-سیاسی» از سوی دشمن خواهد شد.

«حرام سیاسی» در جهتِ سلطه‌ی أشرار

بنابراین مسئله‌ی حجاب، در سال 1402 موضوع برای حکم تازه‌ای قرار گرفت کاملاً متفاوت با حکمی که در سال‌های دهه‌ی هفتاد شمسی موضوع آن بود. به همین دلیل است که ایشان در این سال اصطلاح تازه‌ای را وارد ادبیات گفتمانیِ انقلاب اسلامی کرد که فهمِ آن ذیل رویکرد حکومتیِ ایشان به فقه است که امکانپذیر است.

ایشان در کنار عنوان «حرام شرعی» که حکم مسلّم بی‌حجابی است و بیشتر ناظر به کنشِ فردی است، حکم دوّمی را هم برای ‌بی‌حجابی با عنوان «حرامِ سیاسی» بیان کردند که تعبیری بی‌سابقه بود. در وهله‌ی اوّل شاید این اصطلاح نوعی تعارف ژورنالیستی به نظر برسد؛ اما فهم این اصطلاح ذیل گفتمان فقهی ایشان، نشان میدهد که در مقام بیان حکمِ دیگری هستند:

«حرام سیاسی» زمانی معنادار است که فرد انسان به‌مثابه یک «کنش‌گرِ سیاسی» ملاحظه شود؛ «فعلِ سیاسی» آنگاه که از منظر فقهی مورد تأمّل قرار گیرد، موضوعِ یکی از احکام پنجگانه‌ی «وجوب / استحباب / اباحه / کراهت / حرمت» قرار میگرد. این یعنی از منظر ایشان «بی‌حجابی» نه صرفاً یک اقدامِ فردی (که مشمول حکمِ حرمت شرعی باشد) بلکه علاوه بر آن، بطور مستقیم یک اقدامِ سیاسی نیز هست و فارغ از آن حکمی که به عنوان یک فعل فردی دارد، از این منظر نیز متعلَّق حکمِ دوّمی قرار میگیرد که همان «حرمت سیاسی» باشد. بدین معنا که حتی اگر بی‌حجابی خودش فی‌نفسه (به عنوان یک کنشِ فردی) حرام نبود و مثلاً امری مباح تلقّی می‌شد، امّا اکنون در این بستر اجتماعی و سیاسی دیگر نمیتوان آن را صرفاً امری فردی قلمداد کرد؛ بلکه فارغ از اراده‌ی کنشگر، یک امر سیاسی نیز هست و حکم این فعلِ سیاسی هم «حرمت» است. دلیل این حکم دوّم هم به همان چیزی برمی‌گردد که معیار اولویّت‌بندی بود:

پس از یک دهه مبارزه‌ی شبانه‌روزیِ دشمن در جنگ رسانه‌ای و شناختیِ همه‌جانبه، امروز مسئله‌ی حجاب تبدیل شده است که به بستری برای «سلطه‌ی دشمن» که مصداق أتمّ «أشرار» است. یعنی دشمن در این جنگ به وضوح قصد کرده بود جمهوری اسلامی را یک گام به عقب برانَد و پس از آن نیز گام به گام بر اراده‌ی سیاسی و فرهنگی حاکمیّت تسلّط یابد. گویاترین شاهد برای این تلقّی، همان استعاره‌ی «دیوار برلین» است که سخنگوی آن جبهه‌ی به آن تصریح کرد. از این منظر می‌توان گفت اتفاقاً یکی از مهمّ‌‌ترین اولویّت‌های امروزینِ امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، همین مسئله‌ی حجاب است و لذا حاکمیّت باید از همه‌ی امکاناتش برای مهار این مسئله بهره ببرد.

 

[1] طرح کلّی اندیشه اسلامی در قرآن، گفتار دهم، ص 223.

[2]  توبه، 71.

[3]  طرح کلّی اندیشه اسلامی در قرآن، گفتار بیست‌وسوّم، ص 508.

[4]  حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بیانات به تاریخ 01/01/1394.

[5] حضرت آیت‌الله خامنه‌ای؛ بیانات به‌تاریخ 12/09/1379

[6]  همو، 08/06/1384

[7] همو، 25/09/1379

[8] همو، 08/06/1384

[9] همو، 25/09/1379

[10] همان

[11] تحف العقول، ج1، ص245

[12] ن.ک: علامه سیدمرتضی عسکری (ره)، کتاب «نقش ائمّه در إحیاء دین»، جلد دوّم.

[13]  آیت‌الله خامنه‌ای؛ بیانات به تاریخ 26/02/1375

[14] همو، بیانات به تاریخ 21/09/1380

[15] همو، بیانات به تاریخ 19/10/1368

[16] همو، بیانات به تاریخ 19/04/1379

[17]  همو، بیانات به تاریخ 25/09/1379

[18] همان

[19] بحارالأنوار، ج21،ص378

[20] همان

[21] آیت‌الله خامنه‌ای؛ بیانات به تاریخ 22/02/1382

[22]  همان

[23] همو، 25/09/1379

[24] همو، بیانات به تاریخ 22/02/1377

[25] همو، بیانات به تاریخ 31/03/1372

[26]  همان

[27] همو، 22/02/1372

[28]  همان

[29] همو، 31/03/1372

[30] همو، 22/04/1371

[31] همو، 31/03/1372

[32] همو، بیانات به تاریخ 19/10/1368

[33] همو، بیانات به تاریخ 19/06/1387

[34] همو، بیانات به تاریخ 14/12/1370

[35]  همو، بیانات به تاریخ 11/05/1380

[36]همو، بیانات به تاریخ 31/03/1372

[37] همو، بیانات به تاریخ 01/01/1394

[38]همو، بیانات به تاریخ 31/03/1372

[39]  همان

[40]  همو، بیانات به تاریخ 07/05/1371

[41] همو، بیانات به تاریخ 29/07/1371

[42] همو، بیانات به تاریخ 14/12/1376

[43] همو، بیانات به تاریخ 25/09/1379