ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

1)

دینداری ِ ما مسلمان ها و بچه شیعه ها معمولاً با دینداری ِ ناب فاصله دارد. گاهی خیلی هم نزدیک است، اما فاصله دارد. دانستنِ چرایی اش چندان سخت نیست؛ چون به هرحال انسان است و شهوت و غضب و وهم شیطان؛ این نیروها درون انسان، دین‌داری کامل و ناب را بر انسان سخت میکنند. اما آنچه سخت است، اینست که باور کنیم خودمان هم دینداری مان خیلی ناب و واقعی نیست. حالا اگر هم نمیتوانیم دینداری خوب و دقیق و کاملاً صحیحی داشته باشیم، لااقل غرق «جهل مرکب» نباشیم که خیال کنیم دینداری مان یک دینداری کامل است و -مثلاً- الآن است که از طرف نماینده ی خدا به عنوان دین‌داری نمونه معرفی شویم و بعد از مرگ هم بعد از کمی عذاب و پاک شدن گناهان، مستقیم وارد بهشت میشویم! لااقل فریب خودمان را نخوریم! اشکال ندارد؛ ناقص باشد؛ خب سخت است کامل بودنش؛ناقص باشد؛ اما مهم تر از ناقص نبودن، اینست که گول نخوریم و «بدانیم و حواسمان باشد» که دین‌داری مان ناب و کامل نیست...


2)

مدل خاصی از دینداری را می شناسم -تازگی ها با این مدل آشنا شده ام- که بسیار خوب و زیبا و اتوکشیده است. مدلی است که از لحاظ شکلی و رفتارهای ظاهری، به دینداری ِ ناب نزدیک هم هست. اما عمیق که بشوی، می بینی از "حق" فاصله دارد. دوست دارم نام این مدل را بگذارم «دین‌داری ِ مصلحت‌جویانه»

در این الگو ، انسان به مبانی دینی کاملاً معتقد است. کاملاً هم ظواهر دینی را رعایت می کند. بسیار هم دوست دارد که یک دین‌دار ِ کامل باشد و تلاش می کند اینچنین باشد. غالب اوقات و در بیشتر شرایط هم واقعاً سعی می کند طبق دین عمل کند. چنین شخصی به دین تعلق خاطر بالایی دارد. درواقع آنقدر با دین خو گرقته است که وابسته ی آن شده است. بالاتر از این، حتی مرزبندی های خودش در دنیای واقعی را با معیار ِ دین انجام می دهد. یعنی برایش مهم است که رفتارهای فردی و روابط اجتماعی اش نیز در چهارچوب دین باشد. سعی هم میکند که ارزش آدم های اطرافش را با معیارها و ملاک های دین بسنجد...

با نگاه ابتدایی نمی توان بین این الگو با "دین‌داریِ ناب" فرقی یافت. راستش را بخواهید، خود من هم تا چندی پیش، وجهِ تفاوت این الگو با ‌دین‌داری ِ ناب را نفهمیده بودم. اما اموری مرا بر آن داشت که در این الگو کمی دقیق و عمیق شوم تا پرسش بعضی سؤال هایم را بگیرم. لذاست که متوجه آن شدم...

تفاوت ِ این مدل با دین‌داریِ ناب در موقعیت های خاص و شرایط بحرانی ای مشخص میشود که منافع ِ نسبتاً مهم ِ شخصی و قومی و حزبی و... انسان با مقتضیات دینی در تضاد قرار میگیرد. در شرایطی که اگر او بخواهد به لبّ دین عیناً عمل کند و براساس دین فکر کند و تصمیم بگیرد و سخن بگوید و قضاوت کند و عمل کند، منافع نسبتاً مهم شخصی اش به خطر می افتد. اینجا دو راه دارد: یا از منفعت خودش بگذرد و در مقابل آموزه های دینی گردن کج کند و اصطلاحاً «انقیاد» داشته باشد؛ یا اینکه از منفعت خودش نگذرد. در این صورت ِ دوم، باز دو راه دارد: یا صریح و روشن و واضح خودش را در مقابل دین قرار بدهد و یا اینکه دین را طبق خواسته ی خودش تفسیر کند. قطعاً کسیکه چنان وابستگی و اعتقاد و تعلق خاطری به دین دارد، هیچوقت حاضر نمیشود به سادگی خودش را در مقابل دین قرار دهد. بنابراین لااقل بخاطر آسودگی وجدان خودش هم که شده، راه دوم را انتخاب می کند. او در این مسیر، به خصوص وقتی مثل ما معتقد به دینی جامع باشد و آشنایی نسبتاً خوب و مطلوبی از آموزه های دینی داشته باشد، خوب موفق خواهد بود! چراکه دین مجموعه ای از آموزه های فقهی و اخلاقی و عقلی و اعتقادی است و برای اینکه یک کار جزئی را به دین نسبت بدهیم، چندان سخت نیست که از میان تمام آن آموزه ها قطعات پازلی را بیابیم که از کنار هم چیندشان توجیهی برای رفتارمان درست شود.

نام این مدل را «مصلحت جویانه» میگذارم چون این شخص دین را میخواهد. اما آنگونه میخواهد که به مصلحت ِ خودش باشد. آنگونه میخواهد که به صلاح منافع این دنیایی اش باشد. دین را مصلحت جویانه می خواهد. آن وقت هایی که به صلاحش نباشد هم به گونه ای تفسیر میکند که به صلاحش بشود. اینگونه خیالش آسوده است که هم دین دارد، و هم به منافعش می رسد. هم دنیا را دارد و هم آخرت را...!


3)

      الّذینَ اتَّخَذوا دینَهُم لَهواً و لَعِباً و غَرَّتهُمُ الحَیاةُ الدّنیا فَالیَومَ نَنساهُم کَما نَسُوا لِقاءَ یَومِهم هذا...

(اعراف ؛ 51)

آنانکه دین‌شان را وسیله بازی و خوشگذرانی گرفتند، پس در روز ِ موعود فراموش‌شان خواهیم کرد؛

کما اینکه آنان نیز فراموش کردند که این روز را درک خواهند کرد...


رکن ِ اساسی ِ چنین مدل دینداری ای، فراموش کردن ِ قیامت است. اینان نه در اصل توحید مشکل دارند؛ و نه در معاد؛ عدل الهی و امامت و... را هم قبول دارند. اما گرچه تعبّداً یا حتی عقلاً معاد را قبول دارند، اما «ایمان به معاد» در قلب شان رسوخ نکرده است. نه اینکه ایمان نداشته باشند. اما این ایمان چندان در قلب شان رسوخ نکرده است که در موقعیت های حساس و سربزنگاه و در پیچ‌های سرنوشت ساز زندگی که منافع این دنیایی با منافع اخروی(دین) تعارض می‌کند، بتوانند قیامت را برگزینند و از منفعت دنیایی شان بگذرند. چون ایمان به معاد در قلب شان کاملاً رسوخ نکرده است، ناگزیر در این لحظات معاد را فراموش می‌کنند و دین را طبق خواسته ی خودشان تفسیر میکنند. چه، که ایمان به معاد اگر حقیقتاً باشد، لااقل احتیاط در برخی امور حساس را به انسان سفارش میکند. لااقل احتیاط . . . .



پ.ن: شخصاً خودم را بسیار نزدیک به این مدل دین‌داری می بینم!... یا اللهُ یا رحمانُ و یا رحیم؛ یا مُقَلِّبَ القُلوب ؛ ثَبِّت قَلبی عَلی دینِک


مطالب مرتبط:

طبیعت انسان

تاریک و روشن

دادگاهی برای اخلاق

تصمیم منطقی کدام است؟

۹۴/۰۴/۰۴
ملااحمدی