ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

اسلام و ژنتیک

۱۰ فروردين ۹۴ ۱۶ ۱۴

با کشف ساختار DNA و روشن شدن نقش ژن ها در بروز و ایجاد استعداد ابتلا به بیماری ها، پژوهشگران بر آن شدند تا با دخالت در ساختار طبیعی ژنوم انسانی، به مداوای بیماری هایی بپردازند که تا آن زمان درمان پذیر نبودند. تدریجاً با پیشرفت دانش ژنتیک، محققان دریافتند که اگر پیش از لقاح، سلول های جنسی را دست کاری کنند، می توانند از انتقال یک نقیصه یا نارسائی ارثی به نسل بعد جلوگیری کنند. از همان زمان انجام چنین شیوه هایی که در اصطلاح مهندسی جرم لاین (Germ line Gene therapy)  خوانده می شود، نخستین دغدغه های اخلاقی در میان جوامع کلیسایی و فیلسوفان اخلاق ایجاد شد.

وقتی بخواهیم این مسأله را از منظر اسلام بررسی کنیم، با دغدغه های جدیدی روبرو میشویم و با سخنان تازه ای برخورد میکنیم. اخلاق ژنتیک، حوزه ای از اخلاق زیستی است که به حل و فصل آن دسته از مسائل بغرنجی می پردازد که دستاوردهای جدید فناوری ژنتیک ایجاد کرده است. از این رو در اصول، مبانی و روش ها از دانش نوظهور اخلاق کاربردی تبعیت میکند. پاسخ هایی که تا امروز برای مسائل پیچیده ی اخلاق ژنتیک یافته اند، بیشتر مبتنی بر اصول اخلاق اومانیستی است.

کتاب «اخلاق ژنتیک» پژوهشی است که مبتنی بر منابع و مبانی اسلامی، در تلاش است تا حرکتی را آغاز کرده و چالش های طرح شده در علم ژنتیک را به تحلیل بنشیند. پژوهش حاضر بر آن است تا با محور قرار دادن نظریه های اخلاقی برآمده از قرآن کریم و روایات ائمه اطهار علیهم السلام –بعنوان مفسران وحی الهی- به این مقوله ی نوظهور در حوزه ی اخلاق کاربردی پرداخته و جوانب مختلف آن را ارزیابی کند.



محتوای این کتاب، در سه بخش و هفت فصل سازماندهی شده است. بخش اول که مباحث مقدماتی را شامل می شود، دو فصل دارد. در فصل اول مبادی تصوری و تصدیقی تحقیق را روشن ساخته است. از آنجا که اخلاق پزشکی و اخلاق ژنتیک، هر کدام شاخه ای از اخلاق کاربردی محسوب می شوند و در اصول و روش ها از آن تبعیت می کنند و با نظر به نوظهور بودن اخلاق کاربردی، پیش از ورود به مباحث اصلی، فصل دوم را به این شاخه جدید از فلسفه اخلاق اختصاص داده و با بررسی خاستگاه، مبانی و روش های آن، نظر مکتب اخلاقی قرآن و اهلبیت علیهم السلام را درباره این موضوعات بررسی کرده است. بیشتر مسائلی که در اخلاق کاربردی بررسی می شود، مسائل پیچیده ای است که نه به دلیل فقدان اصل اخلاقی، بلکه به سبب وجود اصول و هنجارهای اخلاقیِ متعارض پدید آمده است. در این فصل به اثبات میرسد که برخلاف دیدگاه برخی فیلسوفان غربی، اصول کلی و بنیادین و هنجارهای عام اخلاقی، به ویژه در نظام های اخلاقی مبتنی بر وحی، به دلیل غنا و فیاضیتشان، این امکان بالقوه را دارند تا با تنقیح موضوعات آنها و مشخص کردن دقیق مدلولاتشان چاره ساز بسیاری از مسائل پیچیده در حوزه اخلاق کاربردی باشند. نویسنده در پایان فصل از شیوه ای که فقهای امامیه در حل تعارض ادله احکام فقهی از آن مدد می جویند الهام گرفته است تا در حل تعارض اصول اخلاقی نیز روشی نوین ارائه دهد که با پیمودن گام به گام مراحل مختلف آن، وظیفه اخلاقی در یک مورد خاص آشکار شود.


مسائل اخلاقی ِ مربوط به ژنتیک را می توان در دو حوزه ی کلی بررسی کرد: بخشی از مسائل، دغدغه های عامی هستند که به طور کلی در اخلاق پزشکی مطرح اند و یافتن راه حلی اخلاقی برای آنها، علاوه بر ژنتیک پزشکی، در دیگر حوزه های اخلاق پزشکی نیز مفید خواهد بود. اصول اخلاقی ای که حتی گاهی پیشبرد برخی طرح های پژوهشی یا ارائه خدمات توسط مشاوران ژنتیک، بدون نقض این اصول امکان پذیر نیست. این مسائل پیچیده و بغرنج در بخش دوم کتاب ضمن دو فصل بررسی می شود.


بررسی نقش «رضایتمندی آگاهانه» در آزمایش های ژنتیک موضوع فصل سوم است. استفاده از نمونه های انسانی در آزمایش های پژوهشی و از جمله آزمایش های ژنتیک که در آنها احتمال از بین رفتن مورد آزمایش وجود دارد، یکی از مسائل بغرنج اخلاق زیستی است که بسیاری از فیلسوفان اخلاق کاربردی با تأکید بر اصل رضایتمندی آگاهانه به مخالفت با آن پرداخته اند. اما مشکل بیش از آنکه رضایتمندی شخص مورد آزمایش باشد، درباره اخلاقی بودن آن است. موضوع «حق حیات» در اینجاست که مطرح می شود و باعث می شود که اخلاق سکولار در پاسخ به این مسأله به بن بست کشیده شود. نویسنده این موضوع را ذیل مبانی جهان شناختی و انسان شناختی توحیدی تبیین کرده و به ارائه راه حل آن می پردازد.


جواز یا عدم جواز اخلاقیِ بهره گیری از بیماران لاعلاج ژنتیکی و کسانی که به دلیل وجود عارضه ای ژنتیکی در شرف مرگ قرار دارند، برای آزمایش دستاوردهای پژوهشی در حوزه ژن درمانی، معضلی دیگر در این حیطه است. نویسنده با رجوع به سنت روایی نتیجه می گیرد که از لحاظ اخلاقی، هرگونه اقدام درمانی، حتی اگر با قطعیت کامل از حیث اثربخشی همراه نباشد و چه بسا موجب مرگ نیز شود، برای نجات بیمار از مرگ، جایز است. البته لزوم رسیدن به درجه ای از قطعیت دستاوردها، قیدی است که می توان در این مرحله مطرح کرد.


یکی دیگر از مسائل بغرنج اخلاقی در حوزه ژنتیک پزشکی، استفاده از برخی نمونه های بافتی است که در غربالگری های ژنتیکی جمع آوری شده و هم اکنون در مراکز پژوهشی نگهداری می شود. مشکل از آنجا ناشی می شود که دسترسی به صاحبان این نمونه ها یا خیلی مشکل است و یا به دلیل بی نام و نشان بودن آنها غیر ممکن می باشد. از این رو استفاده از این نمونه ها در پیشبرد طرح های پژوهشی، در بدو امرنوعی زیرپا نهادن اصل «رضایتمندی آگاهانه» قلمداد می شود. نویسنده در ادامه فصل با طرح این مسأله ذیل مبانی حقوقی اسلام و با تفکیک میان ملکیت، حق انتفاع و مالکیت انتفاع، ثابت می کندکه اعتبار رضایتمندی شخص تنها زمانی معتبر است که این نمونه های بافتی جزء اموال و دارایی های افراد به حساب آید. درحالیکه به لحاظ حقوقی، انسان نسبت به اعضا و جوارح و بافت های زیستی بدنش، تنها حق انتفاع دارد و مالک آن نیست. بنابراین اگر صورت انتفاعی برای این نمونه ها فرض نشود یا استفاده از آنها تعارضی با حق انتفاع صاحبان آنها نداشته باشد، استفاده از آنها حتی بدون رضایت فرد نیز بی اشکال خواهد بود.


فصل چهارم کتاب به ملاحظات اخلاقی مربوط به «مشاوره ژنتیک» اختصاص دارد. یکی از اصول مسلّم انگاشته شده در حوزه مشاوره ژنتیک، لزوم غیرتوصیه ای بودن خدمات مشاوره ای است و اینکه مشاوره ها صرفا باید توصیفی باشند و صبغه ای از رهنمود به همراه نداشته باشند. درحالیکه با رجوع به متون دینی مشخص می شود که انجام توصیه و هدایت به سمت انتخاب اصلح در کنار توصیف و انتقال دقیق اطلاعات، بخش جدایی ناپذیر مشاوره ای است. نویسنده در بخش ابتدایی این فصل، با طرح و تبیین این موضوع و بررسی دو مورد از خدمات رایج در مراکز مشاوره ی ژنتیک، یعنی مشاوره ی پیش از ازدواج و مشاوره برای ختم بارداری و سقط جنین، براساس ادله دینی به این نتیجه می رسد که تنها مورد اول حایز شرایط لازم برای توصیه است.


اصل «رازداری»که یکی از اصول اخلاقی مسلّم در تاریخ علم پزشکی بوده، در ژنتیک اخلاقی آنگاه به چالش کشیده می شود که اطلاع اعضای خانواده بیمار از عارضه ای ژنتیکی که وجود آن قبلاً در یکی از اعضای خانواده به اثبات رسیده است، لزوم پیدا میکند و دو اصل اخلاقی در تعارض با هم قرار می گیرند: از یک طرف «لزوم حفظ اسرار بیمار» و از دیگر سو «لزوم تلاش در جهت سلامت افراد». نویسنده در تحلیل این مسأله، با بررسی دامنه ی مسئولیت اخلاقی در پیشگیری از بیماری مبتنی بر دو طیف از روایات و از سوی دیگر بررسی محدوده ی ژنتیک پیشگیرانه، راهکار عملی حل مسأله را «سنجش مصالح و مفاسدِ طرفین تعارض» دانسته و با انطباق این ملاک بر مسأله فوق، لزوم تلاش برای حفظ جان و پیشگیری از بیماری هایی که جان افراد را با خطر مواجه می سازد، برای تأمین مصالح بیشتر، مقدم می داند.


بخش سوم کتاب که از سه فصل تشکیل شده است، به دسته ی دیگری از مسائل اخلاقی می پردازد که در حوزه ژنتیک اصالت بیشتری داشته و از درون این دانش نوین بر می خیزند. امروزه پیشگامان این دانش ادعا می کنند که درمان بیماری های لاعلاج ارثی و مادرزادی، پیشگیری از زایمان های منجر به تولد ناقص، افزایش طول عمر، کنترل نسل و هدایت آن تا رسیدن به کمترین موارد ناقص و عقب افتاده ی ذهنی و جسمی، همگی از امیدهایی است که بشر، سالیان دراز آنها را انتظار کشیده است و در علم ژنتیک راه حلی برای آنها می توان یافت. اما در کنار همه این ادعاهای امیدبخش، مسائل نگران کننده ای وجود دارد که بی  توجهی به آنها می تواند این تکنولوژی نوین را به بیراههه کشیده، صدمات جبران ناپذیری برای بشر داشته باشد. نویسنده در این بخش ذیل عنوان «مهندسی ژنتیک انسانی؛ بیم ها و امیدها» به تحلیل این مسائل نگران کننده نشسته است.


تشخیص دقیق عوامل ژنتیکی در بیماری های تک عاملی می تواند این امید را ایجاد کند که در صورت تشخیص ژن معیوب، با اصلاح عملکرد آن یا جایگزین کردن آن با ژن های سالم، قدم های بلندی برای درمان این بیماری برداشته شود. برای این منظور، دو گونه دست کاری برای اصلاح ژنی متصور است: در صورت اول مبنای عمل، سلول های غیرجنسی و نازا (Somatic) می باشد که نقشی در تولید مثل ندارند. این شیوه درمانی باوجود سپری شدن سال های متمادی همچنان در حد آزمایشگاهی باقی مانده است. نوع دوم از دستکاری ژنتیکی، مربوط به سلول های جنسی یا زایا (Germ_line)  می باشد و حیطه تأثیرآن تنها به یک فرد و یک نسل منحصر نمی شود و امکان متأثر شدن نسل های بعد هم از این تغییرات ژنتیکی وجود دارد. اینجاست که سؤالات بنیادینی مطرح می شود که اخلاقی بودن این پژوهش ها و این نوع درمان ها را به چالش می کشد. سؤالاتی از این قبیل که : آیا ایجاد تغییر سوماتیک در ژنوم انسانی موجب ایجاد تغییرات بنیادین در ساختار شخصیتی فرد و زمینه ساز بروز ناهنجاری های رفتار نخواهد شد؟ آیا ایجاد تغییر در سلول های جنسی که با تغییرات جدی در ساختار فیزیولوژیک نسل های بعدی همراه است، نوعی دخالت غیرمسئولانه در طبیعت و نهاد نسل های آینده و به طور کلی سرشت انسانی نخواهد بود؟ به دلیل تخصصی بودن موضوع و تفصیل تاریخی این مبحث، فصل پنجم کتاب صرفاً به طرح مباحث و بررسی براهین غیراخلاقی بودن مهندسی سوماتیک و جرم لاین نزد اندیشمندان الهیاتی و سکولار گذشته پرداخته تا زمینه ی بررسی این معضلات از منظر اسلام فراهم آید.


ادعای توانایی تغییر در طبیعت و سرشت انسانی و فراهم کردن زمینه ایجاد انسان های از پیش طراحی شده به واسطه مهندسی ژنتیک، یکی از چشم اندازهای پیش روی این علم است. قبل از بررسی اخلاقی این موضوع، می بایست ابتدا جنبه های مختلف وجود انسان را از یکدیگر بازشناسیم و آنگاه به تحلیل میزان تأثیرپذیری آنها از خلال شیوه های مهندسی ژنتیک بپردازیم. لذا نویسنده در فصل ششم به بررسی «امکان تغییر در سرشت انسان توسط مهندسی ژنتیک» می پردازد. در این فصل معنای «ماهیت» و «هویت» که از دو منظر متفاوت نمایانگر حقیقت و چیستی انسان هستند، تبیین شده و آنگاه امکان تأثیرگذاری دست کاری های ژنتیکی بر آنها مورد بررسی قرار گرفته است. در نتیجه تحقیقات مشخص می شود که درباره «ماهیت» انسانی با پذیرش جدیدترین آرای فلاسفه اسلامی مبنی بر «جسمانیة الحدوث» بودن روح انسانی، پیدایش انسان های جدید با اصالتی علی حدّه توسط مهندسی جرم لاین، که تغییر در سلول های جنسی انسان قبل از تکوّن جنین را هدف خود قرار داده است، جای تأمل جدی دارد. در ادامه این فصل با توضیح و تحلیل مسأله «هویت و شناخت از خویش» از منظر معارف انسان شناسی اسلامی، ارزیابی پیامدهای اخلاقی مهندسی ژنتیک را متوقف بر این مسأله می داند که آیا این تکنولوژی می اند خللی در «خداگرایی» و «خداباوری» انسان ایجاد کند؟ مسأله «خدایی کردن (Playing God  در این مرحله توسط اندیشمندان الهیاتی غربی مطرح شد تا اخلاقی بودن این پژوهش ها را به چالش بکشد. نویسنده با طرح تاریخی این موضوع، مسأله را از منظر الهیات اسلامی بررسی کرده و ثابت می کند که شیوه های عمل مهندسی ژنتیک، تفاوتی بنیادین با خلقت موجودات که فعل الهی است دارد و لذا به هیچ وجه نمی توان آن را «خدایی کردن» دانست.


پس از آنکه نقش مهندسی ژنتیک در «ماهیت» و «هویت» انسانی روشن شد، نویسنده در فصل پایانی کتاب به سراغ «شخصیت» رفته و میزان تأثیر احتمالی دست کاری ژنتیک بر آن را به تحلیل می نشیند. برای این منظور ابتدا به تحلیل و توضیح این مقوله و عوامل شکل دهنده آن –که بیشتر در علم روانشناسی بحث می شود- نظر کرده و آنگاه پس از تشریح ژنتیک رفتاری که شاخه ای از دانش ژنتیک است، به «بهسازی ژنی» که از افق های آینده ی مهندسی ژنتیک برای اصلاح رفتاری نسل های آینده است، پرداخته و اخلاقی بودن آن را به بحث می گذارد. آنچه در این فصل به آن پرداخته شده، یکی پیامدها و نتایج ناخواسته ی حاصل از این مطالعات و برداشت های عمومی و ناصحیح از آنست و دیگری، به اخلاقی بودن بهسازی ژنی رفتار آدمی مربوط می شود. از خلال مباحث مطرح در این فصل روشن می شود که «جبرگرایی ژنتیکی» که از دل این دانش برخاسته، این استعداد و پتانسیل را دارد که اراده آدمی را بعنوان پایه اصلی هر نظام رفتاری و اخلاقی به چالش کشیده و در نتیجه اساس اخلاق را فرو ریزد! چراکه براین اساس، هر مجرم و تبهکاری فقط بیماری است که باید به مداوای او پرداخت و نباید وی را شماتت کرد. درباره ی بهسازی ژنی رفتار نیز به این نتیجه می رسد که اگر نسل های بعدی را بدون رضایت و اختیار آنها به عرصه ای وارد کند که همچون روبات ها، رفتارهای اخلاقی را ناخواسته و بدون مقابله با گرایش های معارض انجام می دهند، ممکن است آنها را برای همیشه از طعم خوش خویشتن داری و مقابله با تمایلات پست محروم سازد. بنابراین از لحاظ اخلاقی مردود خواهد بود.

این کتاب رهیافتی کاملاً پژوهشی دارد. ابتدا موضوعات مرتبط با علم ژنتیک را مطرح کرده و تا حدّ لازم توضیح می دهد؛ سپس دیدگاه های فیلسوفان اخلاق غربی درباره مسأله اخلاقی عنوان کرده  و آنگاه موضوع را از منظر آیات و روایات بررسی می کند. حتی اگر بتوان اشکالاتی را متوجه محتوای استدلال ها دانست، نمی توان از غنا و تلاش مؤثر نویسنده در طرح ریزی الگوی اجتهادی در عرصه اخلاق ژنتیک چشم پوشی کرد.

کتاب «اخلاق ژنتیک از دیدگاه قرآن و اهلبیت علیهم السلام» نوشته محمدرسول ایمانی‌خوشخو در 374 صفحه توسط انتشارات مؤسسه امام خمینی رضوان الله علیه منتشر شده است.

 

قسمتی از متن کتاب:

رابطه نفس و بدن بسیار پیچیده تر از آنست که به شکل دو امر کاملا مجزا از هم تصور شود. در تلقی سنتی از ارتباط بین جسم و روح، روح انسانی همانند کبوتری است که پس از شکل گیری کامل بدن، در قفس تن جای می گیرد و یا همانند نَفَسی است که بر کالبد تن دمیده می شود؛ اما بر اساس آنچه ملاصدرا در حکمت متعالیه به اثبات رساند، نفس انسانی مرتبه ی تکامل یافته ی جسم اوست؛ به این معنا که نطفه ی انسانی در سیر تکاملی خود به مرحله ای می رسد که استعداد حیات در وی به فعلیت رسیده، به موجودی جاندار تبدیل می گردد... در صورت پذیرش این تبیین از نحوه خاص رابطه ی روح و بدن که از فحوای آیاتی از قرآن نیز برداشت می شود، این پرسش اساسی ذهن را مشغول خود می سازد که آیا ایجاد تغییرات بنیادین در عناصر تشکیل دهنده ی نطفه ی انسانی؛ استعداد جدیدی را برای پیدایش و حدوث بُعد متافیزیکی متغایر و به تبع آن، اصالتی متفاوت فراهم نمی سازد؟» (صفحات 261-262)

۹۴/۰۱/۱۰
ملااحمدی

روشن فکری

ژنتیک