ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

"بیژن عبدالکریمی"

همه هستند، اما تو «هست»ی و از آن روی که تو «هست»ی، همه از تواند، همه در تواند و همه با تو اند.
اما تو چیزی نیستی و هیچ چیزی تو نیست.

اما اگر تو «هست»ی و هستی تویی، پس چیستی چیست؟
از آن روی که تو «هست»ی، بنیاد هر چیزی که هست تویی.
اما بنیاد چیستیِ هر آنچه هست را کجا باید جستجو کنم؟

بیرون از تو، یعنی بیرون از هستی، چیست که بتواند بنیاد چیستی هر آنچه که هست باشد؟
بیرون از تو، یعنی نیستی؛ و نیستی چگونه می تواند بنیادی برای چیستی هر آنچه که هست باشد؟

اندیشه ام، جز تو، بنیادی برای چیستی هر آنچه که هست نمی شناسد.
تو یگانه بنیادی، هم بنیاد هست ها و هم بنیاد چیست ها.
اما حقیقت این سخن چیست جز جاودان راز ناگشوده و سر به مهری که مرا در حیرتی ابدی غرقه کرده است؟
تو را و جهان را جز با تو و در پرتو تو نمی توان شناخت.
و تو را و جهان تو را با تو و در پرتو تو نمی توان شناخت

چرا که چگونه می توان شناختِ یک امر را در پرتو خود آن امر شناسایی نامید؟

"منبع: سایت کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت"

۸۹/۰۱/۱۲
ملااحمدی

فلسفه اسلامی