ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

۱۹ مطلب با موضوع «حـجّ عـشـق» ثبت شده است

جهت إحرام عشق ، پیش از همه ، در فرات غسل میکند ... شست و شوئی کن و وانگه به خرابات خرام

 با تمیز ترین لباس و در حالی که سراپای وجودش را معطّر کرده ، براه افتاد...

فاخلَع نعلَیک إنّک بالواد المقدّس طـُـوی .... جابر ، آرام آرام در کمال متانت، با پای برهنه بسوی قتلگاه حرکت کرد...

پس آنگاه که رسید بر سر مزار حسین علیه السلام، در نابینائیش ، حسین را دید... و ایستاد !...

«فـَکـَبـَّرَ ثلاثاً»... بس که جان ش را صیقل داده ،روی محبوب را که دید، همه را فراموش کردو خودش را ... آنچنان عظمت حسین علیه السلام وجودش را تسخیر کرده، که کم مانده خدایش را هم از یاد ببرد...! پس بر خودش نهیب میزند «: الله أکبر ، الله أکبر ، الله أکبر » ....

دیگر روح در این بدن نمیگنجد!... این عظمتی که از محبوبش شهود کرد ، مدهوش ش کرده «ثمّ خرَّ مغشیـّاً علیه» به صورت بر خاک محبوب افتاده ، روح برای لحظاتی به دیدار محبوب ش میرود  و  جسم ،به حالت غش بر زمین می افتد...

 

ملااحمدی
۲۴ دی ۹۰ ، ۲۳:۴۱

تمام جرم او 

که "عـِـرباً عِـربا"یش کردند ،

همین بود...

أشبه الناس خـَـلقاً و خـُـلقاً و منطقاً برسول الله 

صلی الله علیه و آله و سلّم

ملااحمدی
۱۳ آذر ۹۰ ، ۱۴:۰۷
بر سر بالین همه حاضر شد

هرکس نیمه جان میشد ، اباعبدالله علیه السلام بسرعت بر سر بالینش میرفت و بدرقه ی جنّت اش میکرد...

بجز یک نفر !...

تنها کسی که در پیکار کربلا ، حسین علیه السلام در لحظات احتضار بر سر بالینش حاضر نشد

عبدالله بن الحسن بود...!

این بار او بر سر بالین مولایش رفت...!

علیهما السلام

ملااحمدی
۱۰ آذر ۹۰ ، ۱۲:۲۶

... و آنگاه که در سرزمین کربلا فرود آمدند ، حسین علیه السلام ، نامه ای نگاشته و به پیک سپردند تا به مقصد برساند:

«بسم الله الرحمن الرحیم

از حسین بن علی ، به محمدبن علی (محمدبن حنفیه) و خویشاوندان هاشمی اش...

اما بعد

گوئی که دنیا هیچگاه نبوده و آخرت همیشه هست.

والسلام »

  

(کامل الزیارات ؛ ص 185 ؛ ح 196)

ملااحمدی
۰۸ آذر ۹۰ ، ۰۱:۱۹

اشک ریخت .... نه اشک نریخت!...

گریه کرد... نه گریه هم نکرد!...

«بـَکی بـُکاءً شدیداً» .... گریه ای شدید کرد!...

اما این یکی فرق داشت!

... و آنگاه که حسین علیه السلام وارد سرزمین کربلا شده و به ایشان گفتند که اینجا سرزمین «کربلا» است ،

«فَتَنَفَّسَ الصُعَداء و بـَکی بـُکاءً شدیداً » ...!

«نفس راحتی کشید و گریه ی شدیدی کرد»

 چه شده است او را؟! از طرفی "نفس راحت میکشد" اما از دیگر سو "گریه ی شدید میکند" !!...

آیت الله مجتبی تهرانی حفظه الله میفرمود:

«حسین علیه السلام در این صحنه با زبان حال میگوید من در سیرإلی الله بودم ؛ به مقصد نزدیک شدم ؛ دیگر تمام شد سیر ظاهری ام... لذا  "فَتَنَفَّسَ الصُعَداء" ... »

دیگر به مقصدش رسیده است. پس به وصال محبوب نزدیک است. اینست که «بـَکی بـُکاءً شدیداً » .... من میگویم این گریه ، گریه ی حزن و ناراحتی نیست... گریه ی شوق است... گریه ی شوق و وصال...

در جملات بعدی این شوق ش را بیان میفرماید. آنقدر شوق دارد که با قسم به خدای سبحان سخنش را بیان میکند:

« حسین علیه السلام با دست مبارکش اشاره کرده به این سرزمین و فرمودند:

به خدا قسم اینجا همان جائیست که قرار است مردان ما کشته شوند!... به خدا قسم اینجا همان جائیست که قرار است اطفال ما ذبح شوند!... به خدا قسم اینجا محل توقف ماست!... »

 اینها را با چه ذوق و شوقی میگوید!... چه ، که به محبوب نزدیکـــ ش میکنند.

پس درآخرنکته ی اصلی را میفرماید:

" به خدا قسم بدن های ما در همین محلّ دفن خواهد شد!..."

کـَربــــ والبلاء

ملااحمدی
۰۷ آذر ۹۰ ، ۱۸:۱۱

یک انسان معمولی هم باشد، به عاقبت چنین حرکتی می اندیشد و بی حساب کتاب آغاز به حرکت نمیکند...

حال که ما درباره شخصیتی بزرگ صحبت میکنیم که عِلم تمـــام عالـَـم از ازل  تا أبد نزد او حاضر است...

 کسی که امام معصوم است که "معادن حکمةالله" و "معدن الرساله" میباشد...

که فرمود :

ملااحمدی
۰۶ آذر ۹۰ ، ۲۰:۱۹
زندگی پوچ خواهد بود

اگر لااقل در لحظۀ احتضار 

حسین علیه السلام

بر سر بالینم نیاید...!

این یعنی تمام زندگی.... کــــشـک

ملااحمدی
۰۶ آذر ۹۰ ، ۱۸:۳۳

مُـحـرِم میشوم ، جهت حـجّ  عـشـــق ، قـربـة إلی الله .... لبّـیـکَ یـا حـُســَــین...

محرّم آغاز میشود ، و من با إحرام عشق ، حجّ دیگری بجا می آورم ؛ به نیابت از آنکه ، حجّ آغاز نکرده را رها کرد!... باشد که مقبول صاحب عزا ، حضرت حق تعالی قرار گیرد...

فصل در بیان « احکام حجّ عشق» :

......

ملااحمدی
۰۵ آذر ۹۰ ، ۱۷:۰۷
.... و هنگامیکه در منزل «ثعلبه» خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را به اباعبدالله علیه السلام دادند، حضرت چندین مرتبه جمله «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» را تکرار کرده و فرمودند : «پس از مسلم و هانی ، دیگر زندگی معنا ندارد» (چه بسا کنایه از اینکه وقتی کوفیان اجازه دادند ابن زیاد آن دوبزرگوار را به شهادت برساند ، قطعا کشته شدن ما هم دواز انتظار نیست ) پس رو به همراهان خویش کرده و فرمودند : 

«... قَد خَذَلَـتـنا شیــعـتُـنـا»  حقیقتـاً شیـعـیـانمـان دست از یاری ما برداشتند !!... 

پس هرکس که میخواهد ، میتواند برگردد (که نتیجه ی کار ماهم مانند مسلم و هانی خواهد بود)...


*******

« خذلان » یعنی ترک کردن و یاری نرساندن...! به تعبیر امروزی یعنی آنچه که موجب خوار شدن میشود !!!...

داشتم فکر میکردم ، حدود 1200 سال از آغاز غیبت کبری میگذرد ؛... و بیش از بیست سال از عمر خودم ؛...

به قول سید شهیدان اهل قلم ، قافله ی کربلا وسعتی به اندازه ی تمام تاریخ دارد...

داشتم فکر میکردم در طول این مدت غیبت ، چندبار امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف این جمله را تکرار کرده اند؟!...

و در طول این بیست و اندی سال ، چندین مرتبه من باعث شده ام که امام زمان م این جمله را بر زبان بیاورد؟!!...

خاک بر دهانم چه میگویم؟!...

اما این سنت تاریخ است... تاریخ تکرار میشود...!


*****

«شیعه» یعنی پیرو ؛  یعنی «ره رو» ؛ اگر شیعه ام، دیگر یعنی چه که امام  را  رها کرده ام؟!... و اگر رها کرده ام، شیعه بودن دیگر چه معنا دارد؟!... حقیقت اینست: بی تعارف ، شیعه گری ام ، شیعه گریِ شناسنامه ای است ، پارادوکسیکال!... هزاری هم مناسک عبادی م را به رسم شیعیان بجا آورم... و هزاری هم نامه ی «آقــا بیــا » برای امام زمان م بفرستم...

فرقی نمیکند. من شیعه نیستم!...

ملااحمدی
۰۳ آذر ۹۰ ، ۱۲:۱۷