منتشرشده در شمارهٔ هفدهموهجدهم ماهنامهٔ سوره
اشاره
در این مقاله سفری به ژرفای فلسفه خواهیم داشت تا ابعاد بنیادین و هستیشناختی «مقاومت» را کالبدشکافی کنیم. هدف ما صرفاً تحلیل جنگها یا درگیریهای نظامی -مثل نبرد میان رژیم صهیونیستی و محور مقاومت در غرب آسیا- نیست بلکه پردهبرداری از آن بنیانهای فلسفی و هستیشناختی است که به این مقاومت، معنا و هویّت میبخشد. جالب آنکه «مقاومت» به شکلی که امروز در گفتمان انقلاب اسلامی به کار میرود، نه تنها به ابعاد نظامی محدود نیست و در عرصههای مختلف بروز دارد، بلکه ریشه در عمیقترین لایههای جهان هستی دارد. این مفهوم، برخاسته از سنّت فکری و حکمیِ اسلام است؛ سنّتی که بر ستون محکمِ ثقلین استوار است و به کمک دستاوردهای غنیّ عرفان نظری و فلسفه اسلامی بنا شده است. در این جستار، تلاش میکنیم تا این ریشههای عمیق را از منظر حکمت اسلامی تشریح کنیم و تصویری از جایگاه هستیشناختی مقاومت ارائه دهیم؛ تصویری که فراتر از روزمرگیهای زندگی بشری، به ذات حرکت هستی و معنای حقیقی پایداری در برابر چالشها مینگرد.