حکیمِ معرفت نفس
(یادداشتی که به مناسبت رحلت غمبارِ حضرت آیتالله علامه حسنزاده آملی (رضواناللهعلیه) برای سایت فکرت نوشته شد.)
«قسم به جان خودم، آن کس که فهم مطالب «تمهید القواعد» و «شرح قیصری بر فصوص الحکم» و «مصباح الانس» و «اشارات و تنبیهات» و «شفاء» و «اسفار» و «فتوحات مکّیه» روزیاش نشده، فهم تفسیرِ أنفُسیِ آیات قرآن و جوامع روایی روزیاش نمیشود.»
این عبارت از حضرت آیتالله علامه حسنزاده آملی (قدَّسَ الله نفسَهُ الزّکیّه) را چهبسا بتوان گویاترین سخن ایشان دانست که در آن از پروژهی علمی و دغدغهی سلوکیِ سالیانشان سخن گفتهاند. همانطور که دوست قدیمی و همگام سلوکی ایشان حضرت آیتالله جوادی آملی آن مرد بزرگ را «جامع عقل نظر و عقل عمل» معرفی نمود، میتوان آن نقطهی محوری که عمدهی آثار مهمّ ایشان در حولش شکل گرفته و نصایح سلوکیشان نیز معطوف به آن بیان شده را «تفسیرِ أنفسیِ آیاتِ کتاب تکوین و تدوین الهی» دانست. از این رو ایشان را -به لحاظ آثارشان- میتوان مصداق تامّ «حکیمِ معرفت نفس» دانست. اهمّیت این عنوان زمانی نمایان میشود که احادیث کثیری که با مضمون «مَن عرَف نفسَه فقَد عرَفَ ربَّه» وارد شدهاند و همچنین جایگاه ویژۀ «رؤیت آیات أنفُسیِ حقتعالی» که روش خاصّ اولیاء الهی در سلوک توحیدی است را مورد توجّه قرار دهیم.
اما در میان همۀ آثاری حِکمی که در این سنّت فلسفی نوشته شدهاند، کتاب «الإشارات و التنبیهات» جناب شیخالرئیس ابنسینا (رضوان الله علیه) در نگاه ایشان از اهمّیت ویژهای برخوردار است. همچنانکه دربارۀ این کتاب فرمودند: «بدان که نمطهای چهارگانۀ «اشارات و تنبیهات» یعنی نمَط سوّم در «علم النفس» و هشتم در «بهجت و سُرور» و نُهم در «مقامات نفسِ عارف بالله» و دهم در «صدور آیات شگفت از نفس» باید مورد اعتناء و اهتمام فراوان قرار گیرد و در عِداد صُحُف کریمهای که در معرفت نفس تدوین شده، محسوب شوند.»
این کتاب از آنجهت مهمّ است که اولاً سرآغازی جدّی و متقن برای این مسیر علمی است و ثانیاً بسیاری از مبانی و مبادی لازم برای تفسیر أنفسی آیات تکوین و تدوین الهی را فراهم مینماید. اما شرحی که خود علامه حسنزاده آملی (قدَّسَ الله نفسَهُ الزّکیّه) بر آن نوشتهاند، بلحاظ علمی از اهمّیت مضاعفی برخوردار است و جایگاه ممتازی به این کتاب داده است.
مختصّاتی که این شرح دارد، باعث میشود بتوانیم آن را یک کتاب «حِکمی» به معنای دقیق کلمه بدانیم. این مختصّات را براساس مجموعۀ دهجلدی «دروس شرح اشارات و تنبیهات» این حکیم بزرگ و با تأکید و تمرکز بر نمطهای چهارگانۀ مذکور، بیان میکنیم:
- برهان
یکی از ارکان «حکمت»، برهان و استدلال است. بیان جناب بوعلی (ره) به خصوص در این کتاب (که از آخرین و موجزترین آثار ایشان است) بیانی متقن، مبرهَن و مستدلّ است. فرقی نمیکند مطلبی که ایشان در صدد اثبات آن به شیوۀ عقلی است، چقدر عالی و دقیق باشد؛ او با تبحّری شگرف، سخن را با مقدماتی روشن آغاز و مخاطب را گام به گام با خود همراه میکند تا اینکه مخاطب خودش را با مطلب علمیِ دقیق و مهمّی مواجه مییابد و ناگزیر به پذیرش آن میشود. حضرت علامه حسنزاده آملی (ره) در شرحی که بر نقاط عطف بیان بوعلی ارائه میدهد، این گامهای ظریف را با مهارتی مثالزدنی تبیین میکند و راهِ متعلّم را در این مسیر هموار میسازد.
- رویکرد تطبیقی
اینکه تمام حکیمان مسلمان و حتی سه نظام فلسفیِ مدوّن در جهان اسلام (مشاء و اشراق و متعالیه) هیچگاه در بنیانهای معرفتشناختی و هستیشناختی یکدیگر را نقض نکردهاند و در یک افق مشترک سخن گفتهاند، گاهی از سوی بعضی از کسانی که از موضع فلسفههای مدرن غربی سخن میگویند، به عنوان یک «نقیصه و اشکال اساسی» مطرح شده است؛ چرا که «بحرانِ بییقینی و بیثباتی» ویژگی حاکم بر آن فلسفهها است که ناخودآگاه برای اهالیاش تبدیل به یک «اصلِ پیشینی در فلسفهورزی» شده است و به همین دلیل، شرط ارزشمندیِ یک نظام فلسفی را «انکار بنیانهای نظام فلسفی پیشین» میدانند.
اما از منظر حکیمان مسلمان، «حکمت» آن شعاعی از «حقیقت لامتناهی» است که حکیم به مدد تلاش نظری و تصفیهی باطنی به بارگاه آن راه مییابد و گرچه هر حکیمی از منظرگاه خود به آن حقیقت مینگرد و به اقتضای «حجاب حصول»، این اختلافمنظرها منجر به اختلافاتی در نظامهای فلسفیِ آنها میشود؛ اما اتفاقاً این یک امتیاز و نقطهی قوّت در تاریخ فلسفهی مسلمانان است که همه دارای افق مشترکی بودهاند و این امر، خود دلالتی بر حقیقتمحور و واقعنما بودنِ این سنّت فلسفی دارد.
شرح اشاراتِ علامه حسنزاده آملی (ره) در اینجاست که میدرخشد. ایشان باوجود آنکه در حال شرح کتابی در سنّت فلسفیِ «مشاء» است، اما به دلیل اشرافی که بر سنّتهای حکمی و فلسفی و عرفانی مختلف دارد، این شرح را با «رویکرد تطبیقی» و ناظر به دیگر سنّتهای فلسفی ارائه میکند و در جایجای این شرح، مضامین مشترکی که از سوی دیگر حکیمان جهان اسلام مطرح شده است، توسط ایشان بیان شده و با سخن شیخ الرئیس تطبیق میشود.
یعنی در عین حال که متعلّم در حال خواندن کتاب اشارات است، اما در اصول و بنیانها و حتی در بسیاری مضامین، با یک سنّت فلسفیِ هزارساله مواجه میشود که از فارابی آغاز شده و با فلسفهورزیِ بزرگانی چون بوعلی و شیخ اشراق و خواجهی طوسی و صدرالمتألهین و عارفانی چون محییالدین و قیصری و حتی معاصرینی همچون علامه طباطبایی (رضوان الله علیهم) در گذر زمان شکل گرفته و روز به روز تکامل یافتهتر شده است. البته مسلماً در همان لحظه، از اختلافنظرها و تفاوت مبانی غفلت نشده، اما بیتردید این دروس را میتوان نمونهای درخشان و آموزنده در عرصهی «فلسفهی تطبیقی» دانست که در عین مراقبت از مرزِ هریک از نظامهای فلسفی، آموزهها و مضامین مشترک آنها را مورد توجّه قرار داده است.
دیگر بُعد جذّاب این رویکرد، زمانی است که ایشان به لطائف و ظرائفی از عبارات شیخالرئیس اشاره میکند که نشانی از آموزههای ناب عرفانی و مطالبی که بعدها در حکمت متعالیه طرح میشوند، دلالت دارند و ارتقاء فلسفهورزیِ جناب بوعلی (ره) نسبت به فیلسوفان مشائی قبل از خودش را نشان میدهند.
- وحدت برهان و عرفان و قرآن
این شعاری بود که حضرت علامه حسنزاده آملی (ره) آن را سردست گرفت و در پاسخ به نقدهایی که مخالفانِ اخباریمسلکِ فلسفه و عرفان مطرح میکردند،در جایجای آثارش سعی کرد این وحدت و همافقی را نشان دهد. دروس شرح اشارات ایشان در این جهت نیز درخشان است. ایشان در این دروس، به خوبی تحقّق عینی این ایده که در سنّت علمی جهان اسلام، هر سه مسیر برهان و عرفان و قرآن در یک افق واحد و ناظر به یک حقیقت مشترک حرکت کردهاند را نشان داده است؛ همان مطلبی که برهان اثبات کرده است را عارفان نیز شهود کردهاند و قرآن نیز به آن تصریح کرده است. درهمتنیدگیِ این سه در دروس شرح اشارات، متعلّم را به این شعار مترقّی و تمدّنی دلالت میکند. اهمّیت مضاعف این امر زمانی روشن میشود که توجّه کنیم همهی این اتفاقات در بستر «حکمت مشاء» شکل میگیرند.
- سلوک توحیدی
جناب شیخ الرئیس در مقدمۀ کتاب «الإشارات و التنبیهات» تهذیب نفس و تصفیهی باطن را شرط لازم برای درک مطالب این کتاب میداند. حضرت علامه حسنزاده آملی (ره) نیز در خلال شرح فرازهای این کتاب، به مناسبتِ هر مطلبی از مباحث فلسفی، به طور پیوسته مخاطب را با نصایح و تازیانههای سلوکی تربیت میکند و متعلّم در بطن مباحثات فلسفی، خود را با پیوستاری از نکات ناب اخلاقی و عرفانی و سلوکی مواجه میبیند و به دلیل روحِ بزرگی که در پس این سخنان جاری است، گرمای این مکتب سلوکی را حس میکند و ناخودآگاه تأثیر میپذیرد. این را نیز میتوان نوعی بازگشت به همان ایدۀ محوری «تفسیر أنفسی آیات تکوین و تدوین الهی» دانست.