ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

اُف بر تو ای زمان...

که بر هم نریختی!...

 

 اُف بر تو ای زمین....

که اهلت را نابود نکردی!...

 

اُف بر تو ای دنیا

 که نظاره کردی چه بر سر حسین علیه السلام  و اهلش آوردند ...

 

اُف بر تو ای آسمان ...

که واقعه را دیدی و بر سر زمینیان خراب نشدی!...

 

... و اُف بر من!

که باز هم  عاشورا را درک کردم و همچنان زنده ام...


ملااحمدی
۰۵ آذر ۹۱ ، ۱۹:۴۳
راستش هربار که میخواهم درباره ی او چیزی بنویسم نمیتوانم!

سال ها میگذرد و هرسال چند خط و چندپاراگراف و گاهی یکی دو صفحه برایش نوشته ام و قلم را رها کرده ام!

از بس که میترسم آنچه مینویسم جفای به او باشد. از بس که او را بزرگ میدانم و هرچه میخواهم درباره اش بگوبم را کم میدانم. از بس که برایش عظمت قائلم و وقتی به صرافت نوشتن می افتم، نمیدانم از کدامین بُعد وجودی اش و از بوستان کدامین دُرّهای گفتارش گل بچینم. آن قدر که میترسم به خورشید شخصیت ش نزدیک شوم ...

آن قدر خودم را و گذشته و آینده ی خودم را مدیون این مرد إلهی میدانم که میخواهم ذره ای هم که شده حقی که بر گردنم دارد را أدا کنم ، اما نمیدانم چگونه! یعنی در واقع نمیتوانم. هرکاری که میخواهم بکنم توقف میکنم و هر سخنی میخواهم بکنم به سکوت واداشته میشوم...

این مرد آنقدر بر گردنم حق داشت و آنقدر خودم را وابسته به او میدانستم و آنقدر سایه ی نورانی ِ وجودش بر سرم را لازم میدانستم و آنقدر تکیه گاهم بود که پس از کوچ کردنش ، تنها واژه ای که به حقیقت میتوانست حالم را وصف کند یک کلمه بود : «یتیم شدن» !

من حقیقتاً یک بار یتیم شدن را و تکیه گاه و سایه ی بالاسر از دست دادن و تحیّرِ ناشی از بی چاره گی را حس کردم. هیچوقت فراموش نمیکنم ساعتی را که با دوستان طلبه در حال گفت و خنده بودیم که ناگهان صدایی به گوشمان رسید که طوفان غصه را با خود همراه داشت. ناگهان انگار که این مُهری باشد که بر دهان ها کوفته میشود ، همه را ساکت کرد و چهره ها را بُهت زده.... هیچکس نمیتوانست این خبر را به بقیه بدهدو تنها راه چاره را در این دیده بودند که یک قاری قرآن بیاید و آیه های ابتدائی ِ سوره الرّحمن را بخواند و صدایش را همه ی طلبه هایی که مدت ها غصّه ی کسالت و بیماری استادشان را با خود همراه داشتند، صدا را بشنوند و بدانند آنچه نباید رخ میداده را ... این منتشر شدن صدا همانا و فرورفتن تمام حوزه و طلبه های حاضر (که در آن ساعت کم و بیش دویست نفری میشدند) در بُهت همانا ، که نیم ساعتی همه بُهت زده فقط یکدیگر را نگاه میکردند و هرکس خودش را به کاری مشغول کرده بود. یکی به قرآن خواندن ، یکی به گوشه ای نشسته و بهت زده خیره شدن به یک سو ، دیگری زانو را بغل گرفتن و زار زار اشک ریختن و یکی دیگر هم که هنوز نمیخواهد باور کند چه اتفاقی افتاده ، حیران تمام شبستان اصلی مسجد را قدم زدن و اطرافیانش را متحیّرانه نگاه کردن به امید اینکه کسی بیاید بگوید این خبر واقعیت ندارد و .... ساعتی که آن حوزه ی بزرگ و تاریخی هیچگاه به خود ندیده بود.

. . . . . . . . 

ملااحمدی
۲۹ آبان ۹۱ ، ۱۵:۰۱
واقعه ای در گوشه ای از تاریخ رخ میدهد و آنقدر با عظمت و عمیق و دارای ابعاد گوناگون است که همه ی آینده را تحت الشعاع قرار میدهد ؛ بگونه ایکه پس از چهارده قرن هنوز که هنوز است ، از طرفی ابعاد عرفانی و اخلاقی اش نو به نو در حال کشف شدن است ، و از دیگر سو ابعاد تازه و تاریکی از جریان تاریخی اش در حال روشن شدن است، از نگاه سوم داغ آن بر قلوب شیعیان تازه است، و از منظری دیگر متفکران زمانه هم در زمینه های گوناگون تاریخی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و... ابعاد تازه ای از این جریان مهم را بررسی میکنند. اینها همه، گذشته از اهمیت ِ حقیقی ایست که این واقعه ی بزرگ از ابتدای خلقت تا آن روز و از آن رو تا برپائی ِ قیامت برخوردار بوده و هست. این چند کتاب مختصر، فقط آغازیست بر شناختی اجمالی از جریان عاشورا و سیره ی فکری و رفتاری حضرت اباعبدالله علیه السلام....


  

  

 


توضیحات مربوط به هریک از کتاب ها در ادامه ی مطلب

ملااحمدی
۲۸ آبان ۹۱ ، ۰۲:۲۵ ۱ نظر
هرچه فکر میکنم این «شما»ها را  نمیفهمم!

« ... و خداوند ما را در زمره ی شما محشور گرداند ؛

از خدایتعالی میخواهم که دوران شادی و فرج شما را به من نشان دهد ؛

...و در قیامت، این حقیر را در معیت شما  محشور کند و در زمره ی رسول الله صلی الله علیه و آله در یک جمع قرار دهد؛

... و معرفت به شما را از من سلب نکند ؛

آنچه من را به خدا نزدیک میکند، محبت شما ست و دوری از دشمن شما»

این را میدانم که هرچه هست، مخاطب ما برای چنین عباراتی ، چهارده نور مقدس است که از اهلبیت رسول خدا هستند و خصوصیت ویژه شان اینست که «معصوم» اند و مولای عالم اند ؛ تمام عالم هستی، ریزه خور خوان کریمانه ی وجود مبارک همین چهارده نور مقدس اند؛ همانان که واسطه ی فیض الله تعالی بوده و تجلی گاه نهائی ِ  اسماءوصفات الهی هستند ...

این را میفهمم (اگر به فهم آید) که این عبارات را به ایشان میتوان گفت. این شما ها را به همینان میتوان گفت. اینهایند که محبت شان ، سبب تقرّب إلی الله است و اینانند که باید در انتظار دیدن دوران شادی و فرج شان بود؛ اینانند که انسان باید آرزو کند در زمره شان محشور شود و اینانند که باید در پیشگاه الهی التماس کنیم که نور «معرفت»شان را از ما سلب نکند... آخر معرفت اینها پر طاووسی است که کسب آن، مردافکن است!

اینرا میدانم که چهارده نفر در عالم خلقت یافت میشوند که میتوان این عبارات بالا را بهشان خطاب کرد...

اما...

حیرت من آنجاست که ما اینها را خطاب به کسی میگوییم که مسلماً یکی از آن چهارده نور مقدس نیست! مشکلم هم اینجاست که انکارش هم نمیتوانم بکنم!... اگر روایت و سند معتبری نداشت، بسادگی کنارش میگذاشتم، اما نمیشود! حضرت شمس الشموس علیه السلام به شیعیانشان «امر» فرموده اند که این عبارات را در زیارتنامه ، خطاب به خواهر بزرگوارشان بیان کنیم!

بلی ، آنکه باید این ها را خطابش کنیم ، سیده ی جلیله ی معظّمه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها است!...

این را نمیفهمم که جایگاه این شخصیت تا چه حد در این هستی والا و بالا و متعالی است که باید تعبیراتی را در موردش بکار ببریم که فقط درباره ی چهارده نفر در این عالم میتوان آنگونه سخن گفت!...

بعد هم ما اینها را صرفا به شخص ایشان که نمیگوئیم، تمام خطابهایمان « شما » است!... یعنی ایشان را در کنار همان چهارده نور مقدس میگذاریم!... و این یعنی ایشان را ملحق به همان چهارده نور میدانیم!...

و این یعنی چه؟!.... نمیفهمم!... این را دیگر نمیفهمم!... نمیفهمم این «شما»ها یعنی چه!

و درد هم آنجاست که همان امام، جناب علیّ بن موسی الرضا علیه السلام فرمود: «هرکس او را درحالیکه به حق وی «معرفت» دارد زیارت کند، بهشت بر او واجب است» این یعنی باید نسبت به او معرفت داشت. و «میشود» معرفت داشت ... اما مگر میشود عارف به او شد؟! وقتی میدانیم که معرفت به حقیقت آن ذوات مقدسه صلوات الله علیهم أجمعین اساساً امکان ندارد، و بعد هم ایشان را ملحق به همان بزرگواران میکنیم، آیا میشود گفت که عرفان به ایشان ممکن است؟!... از سوی دیگر هم اگر ممکن نبود که حضرت نمیگفتند «عارفاً بحقّها»... !

پس این «عارفاً بحقـّها» چگونه است؟!

نمیدانم، شاید همین که «بفهمیم» که جایگاه آن بانوی بزرگ آنقدر متعالی است که به گنجایش فهم بشر معمولی نمیآید و آن را «نمیفهمیم» ، شاید همین هم مصداق «عارفاً بحقـّها» باشد!...

خدا و اولیائش عالم اند!

ملااحمدی
۲۷ شهریور ۹۱ ، ۲۲:۴۱
یک ؛ هزار و چهارصد سال قبل

سفره ی افطار پهن شده ؛ مهمان پس از نماز مغرب ، وقتی سفره را میبیند، اشک از دیدگانش جاری میشود:

« برای من در یک طَبـق، دو نان و خورش حاضر نمودی ؟! مگر نمیدانی من متابعت از برادر و پسر عمّ خود رسول خدا میکنم؟! ... بخدا سوگند افطار نخواهم کرد تا از این دو خورش ، یکی را برداری»

و صاحبخانه مجبور میشود از میان دو خورشت یعنی « شیر و نمک» ، اولی را بردارد!! مهمان هم نمک را بهمراه کمی نان جو میخورد.

مهمان ، حاکم ِ جامعه ی اسلامی است!

 

دو ؛ هزار و چهارصد سال بعد

 وزارت فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی ایران» ، بعنوان پرچمدار ترویج ِ «فرهنگ اسلامی» و در راستای اهداف متعالی نظام اسلامی ایران (حیات طیبه) تصمیم میگیرد تا با برگزار کردن یک مراسم گردهم آئی در راستای این هدف متعالی حرکت کند. و برای گردهم آوردن ، چه کسانی بهتر از فعالان ارزشی فضای مجازی که با تقویت و نیرو دادن به آنها بتوان این فرهنگ غنی را گسترش داد و ضمنا ، جریان سازی ِ خبری قابل قبولی هم داشته باشد؟!

هنوز سه روز از سال روز ِ آن سفره ی افطار دو خورشت ِ هزاروچهارصد سال قبل نگذشته؛ سفره ی افطار پهن شده است و دوازده نوع غذا بهمراه خورشت، بر سر سفره قرار دارد تا هرکس هراندازه که میل دارد، تمایل فرماید!... زرشک پلو مرغ ؛ باقالی پلو با گوشت ؛ چلوکباب ؛ جوجه کباب ؛ ماهی ؛ قیمه ؛ فسنجون ؛ کوفته ؛ حلیم بادمجون ؛ دلمه فلفل ؛ ماکارونی؛ آش رشته و البته به همراه چند مدل دِسر ساده مثل سالاد کاهو ؛ سالاد ماکارونی ؛ سالاد کلم؛ ماست و ...!!


سه ؛ هزار و چهارصد سال قبل

سفره ی شام پهن شده است و صاحب مجلس که از سرمایه داران بزرگ منطقه هستند، استاندار را دعوت کرده است. جامعه ی اسلامی است و دعوت کننده ، متدین و اهل دین. پس استاندار دعوت را قبول میکند. خبر که به حاکم جامعه ی اسلامی میرسد، پیغام میدهد:

«به من گزارش دادند که مردی از سرمایه داران بصره ، تو را به میهمانی خویش فراخواند و تو به سرعت به سوی آن شتافتی؛ خوردنی های رنگارنگ برای تو آوردند و کاسه های پر از غذای پی در پی جلوی تو نهادند. گمان نمیکردم مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمدانشان  بر سر سفره دعوت شده اند؛ اندیشه کن در کجایی و بر سر کدامین سفره میخوری! پس آن غذائی را که حلال و حرام بودنش را نمیدانی دور بیفکن و آنچه را به پاکیزگی و حلال بودنش یقین داری مصرف کن.»

 

چهار؛ هزار و چهارصد سال بعد

جلسه تا شب ادامه پیدا میکند و صاحب خانه از مهمان دعوت میکند که برای شام بماند. مهمان هم با اشتیاق قبول میکند. سفره ی شام پهن میشود ؛ نان و پنیر بهمراه چای ، تمام خورشت ِ این سفره  است...

صاحب خانه، حاکم جامعه ی اسلامی است و مهمان، فرمانده ی بلندپایه ی نظامی!

 

پ . ن 1 : مخاطب اصلی این نوشتار ، مسئولین ِ وزارت ِ  ارشاد ِ به حساب اسلامی هستند که مثلا میخواهند فرهنگ اسلامی را ترویج کنند!! که اگر قرار باشد اینگونه فرهنگ را ترویج کنند، همان بهتر که نکنند! یعنی زحمت بکشند فقط زحمتی نکشند!... همچنین دیگر دولتمردان ِ دولت اسلامی ِ امروز و فردا ...

 

پ . ن 2 :  شخصا اذعان میکنم که اگر بودم، معلوم نبود چگونه رفتار میکردم، آیا اعتراضی میکردم یا خیر؟! اما به عنوان یک توقع ایده آل و آرمانگرایانه، آنچه که از شیعیان مولا انتظار میرفت ، این بود که لااقل اعتراضی به این سفره میکردند...

ملااحمدی
۲۴ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۳۹ ۱ نظر

«ما اول هستیم که آفرینش با ما آغاز شده و آخر هستیم که هستی با ما پایان میپذیرد؛ فرمان روایانی هستیم که امر ما را همه ی موجودات اطاعت میکنند؛ ما نوری هستیم که ملائکه را روشنی میبخشیم.... جایگاه نور خدایتعالی در ماست و معدن آن به سوی ما ؛ اول ما چونان آخرمان است و آخرمان هم مانند اولمان. »

سخت نیست، ناممکن است معرفت ِکسی که تجلّی أتمّ و أکمل أسماء و صفات إلهی است. آنچه سخت است، اینست که بخواهیم قطره ای از دریای ناب ِ وجودش را که مرواریدی از «مَرَج البَحرَینِ یَلتَقیان» است را بشناسیم.

هرچه باشد ضیافت الله است و خدا باید تمام خدائی اش را به رخ عالم بکشد. مخلوقات بر سر خان کریمانه ی خدای عالم ارتزاق میکنند. وقتی «لیس کمثله شیء» ، پس باید این مهمانی با همه ی آنچه «ضیافت» نامیده میشود، تفاوت داشته باشد. به اندازه ی تمام ِ تفاوتی که بین خدا و غیر او هست!...

­سفره ی ضیافت الله بر عالم گسترده شده؛ اما کائنات از همان ابتدا گنجایش تمام سخاوت و کرامت الهی را ندارند. باید پانزده روز بگذرد تا آرام آرام این ظرفیت حاصل شود و آنگاه که ماه کامل میگردد، خدای عالـَم حالا تجلّی میکند و  کرامت ، جلالت، عظمت و اُبهّت خود را به رخ کائنات میکشد. میوه ی جان ِ رسول الله و هدیه ی خاصّ خدایتعالی برای أشرف ممکنات ، «حسن بن علی» علیهماالسلام عرصه ی ناسوت را با وجودش نورانی میکند.

چه میتوان گفت درباره ی وجود مقدسی که رسول الله صلی الله علیه وآله او را بخشی از وجود نورانی خودش میداند که از جان او طهارت یافته، پس کمتر از نور چشم برای رسول عالمیان نخواهد بود.

برای آنکه ولیّ الله الأعظم است، فرقی نمیکند چه سنی داشته باشد، «محل هبوط وحی» است و «خزینه دار ِِ علم الهی». پس در همان خردسالی میشود برهان نبوّت برای جدّش رسول خدا صلی الله علیه وآله. اینست که به مادر جلیله و بزرگوارش اقتدا میکند و میشود وسیله ی مسلمان شدن امتی!...

............


ملااحمدی
۱۴ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۲۹

برده داری ، از مسائلی است که همیشه وجدان آدمی را به درد آورده .دو اصل «آزادی» و «کرامت انسانی» که از اساسی ترین حقوق اولیه ی هر انسانی است، در همان  وهله ی اول ِ برخورد با این مسأله ، متعارض با این رسم دیرینه ی بشری مینماید.

اما آنچه که انسان را به شگفت وامیدارد ، اینست که این حکم (جواز برده داری) که قبل از اسلام رواج داشته، توسط اسلام هم إمضاء شده. ( همچون بسیاری از احکام دیگر که توسط اسلام تایید شد و فقط حدود و ثغورش تغییر کرد. مثل اصل معامله و بیع و خیارات و ...)  و این درحالیست که ما مدعی هستیم هیچ تفکری به اندازه ی اسلام نتوانسته اصول کرامت و آزادی انسان را آنگونه که باید، مورد اهتمام قرار دهد. و معتقدیم نگاه اسلام به انسان، یک نگاه متعالی است.

حال مسأله ایکه مطرح میشود اینست که درباره ی احکام برده داری در اسلام چه میتوان گفت؟ ابتدا لازم میدانم عرض کنم که تمام آنچه در این نوشتار میآید، با رویکرد ِ درون دینی است. بدین معنا که ما با فرض پذیرش تمام مبانی فکری ِ اسلام و تشیع به بحث از این موضوع میپردازیم. دلیل آن هم روشن است. زیرا ما درباره ی دیدگاه اسلام و رویکرد آن به این موضوع سخن میگوییم و لذا چاره ای نداریم جزاینکه در پارادایم و چهارچوب همین تفکر پژوهش کنیم تا بتوانیم بخوبی نگاهش به این موضوع را بفهمیم.

بنابراین در ابتدای سخن ، مسأله ی برده داری را از دیدگاه های گوناگونی که در چهارچوب اندیشه ی دینی میگنجند بررسی میکنیم و  سپس با تبیین دیدگاه صحیح که مبتنی بر آیات و روایات است، بسراغ فهم چرائی این حکم در اسلام میرویم تا درحدی که عقل سلیم اجازه میدهد، بر حکمت وجود این حکم و همچنین چالش های مربوط به این موضوع واقف شویم.

یک مسلمان در برخور با این موضوع ، دوگونه رفتار میتواند داشته باشد: یا به کلی از اساس تایید این حکم توسط اسلام را بدلیل غیراخلاقی بودن انکار خواهدکرد و یا اینکه وجود آن در اسلام را تایید میکند و بمعنای اخلاقی بودنش میداند. و این حالت دوم، خودش دو فرض دارد: یا وجود این حکم مختص آن زمان میداند و ادامه این حکم تا امروز را نفی میکند و یا اینکه معتقد میشود این حکم از همان ابتدا ثابت بوده و بهمان صورت تا امروز ادامه دارد. پس در این باره سه نوع رویکرد میتوان داشت: .....



ملااحمدی
۲۲ تیر ۹۱ ، ۱۷:۳۲ ۱ نظر
یکی از اموری که روزمرگی ِ علمی را از زندگی ام میگیرد ، درس تفسیر آیت الله جوادی آملی است. دریائیست که هرکس به اندازه ی توان و ظرفیت خودش از آن بهره میگیرد...

حکایت نکته های کوتاه و در عین حال ظریف و لطیف ِ سیاسی و اجتماعی و... ایکه در بین سخنانش اشاره میکنند، مفصل است که اگر قرار باشد هردفعه یکی را نقل کنم و تفصیل ، حوصله سرخواهد رفت!

اما چندی پیش در درس شان، نکته ای گفتند که حیف دانستم از خیرش بگذرم!

بحث از آیه 63  سوره مبارکه فرقان بود که در اوصاف «عبادالرحمن» است:

« و عبادُالرّحمن الّذین یَمشونَ علَی الأرض هَوناً و إذا خاطَبهُم الجاهلونَ قالوا سَلاماً»

«عباد الرحمن آنانند که در زندگی، خط مشی شان رفتار سبکبارانه ، بزرگوارانه ، و با سکینه و وقار است؛  بگونه ایکه وقتی جاهلان با ایشان رفتار سبک و جاهلانه و سبکسرانه میکنند، اینان عاقلانه و فرشته وار پاسخ شان را میدهند : سلام علیکم»

چهار روزی میشد که حول این آیه صحبت میکردند. آما آنچه اینجا میخواهم به آن اشاره کنم، همین چند جمله از صحبت امروزشان بود که نقل به مضمون میکنم، بعضی عبارات هم عین بیان ایشان است:

 

« این آیه مضافاً بر نقش توصیفی ایکه درمورد «عبادالرحمن» دارد، یک جنبه ی انشائی هم دارد. یعنی به داعی ِ امر  نازل شده و صبغه ی امر هم در اینها هست. یعنی امر میکند که باید اینگونه بود و این اوصاف را داشت. لذا این  «قالوا سلاما نسبت به جاهلان ِ عالَم»  ، باید خط مشی همه ی ما باشد. هم سیاسیون، هم در جامعه و هم بخصوص در رسانه های ما و بالاخص رسانه ی اسلامی و ملی باید اینگونه باشد. حالا اهل جهالت نسبت به مسئولین ما توهین میکنند، حتی جسارت را بدانجا میرسانند که نعوذبالله کاریکاتور  پیامبرمان صلی الله علیه وآله وسلم را هم میکشند! اما این دلیل نمیشود ما هم جاهلانه رفتار کنیم و مثل خودشان مثلاً کاریکاتور مسئولین شان و... را بکشیم و برای خنداندن چهار نفر آنها را به سخره بگیریم. این صحیح نیست. صداوسیمای ما باید رفتار فرشته منشانه و بزرگوارانه داشته باشد. وقتی ما اینگونه رفتار میکنیم، عقلاء عالم هم شعور دارند، این را میبینند و میفهمند که حتی رسانه های ما وصف «عبادالرحمن» دارند. خداوند هم قطعا شاهد است و جبران میکند... »

 

****

داشتم فکر میکردم به ظرافت عجیب معارف والای قرآنی که حتی نسبت به دشمنان هم اینگونه نظر میدهد. این اوج اخلاق مداری ایکه مدعیان عالم باید در مقابلش لنگ بندازند!  و فکر میکردم به هنر تطبیق آنها با مثال های امروزی که از پس هرکسی مثل ایشون بر نمیاد . نکته  دیگری هم که به ذهنم آمد اینکه احتمالا ایشان این برنامه ایکه درموردش سخن گفتند را هم اتفاقی دیده اند. آنقدر وقتشان شریف هست که نوبت به تلوزیون نرسد. چون اگر بیشتر موفق میشدند این رسانه ی بحساب ملی را ببنند، موارد بسیار مهم تر و خیـــلی بیشتری از تعارض برنامه هایش با معارف اسلامی و قرآنی را گوشزد میکردند. رفتار فرشته گونه که پیشکش، در بسیاری موارد لااقل رفتارهای معمولیِ مسلمان وار را هم از این رسانه ی بحساب اسلامی و ملی شاهد نیستیم . هم در محتوا و هم در صورت ....

کلا رسانه ی ما حالا حالاها از معرکه عقب است!

 

پ.ن 1 : بعضی ها بیهوده ذوق نکنند! این آخری که گفتم هیچ ربطی به منصوب بودن رئیس رسانه ی ملی توسط مقام معظم رهبری ندارد. که این درد دیگرست که رهبری کارگزاران شایسته برای مَناسب گوناگون ندارند و در این مورد بشدت تنهایند! و این خود سخن مفصل دیگری میطلبد!

پ.ن 2 :  اول اینکه آن «سلامٌ علیکم» که در آیه آمده یعنی خداحافظ نه آنچه در ابتدای برخورد با دیگران گفته میشود که نشانه ی تکریم و تهیت باشد. جاهلان تهنیت و تکریم ندارند. دوم هم  اینکه این برخورد عبادالرحمن را گفتند رفتار «فرشته منشانه» است، خودش بحث تفسیری دیگری داشت که اگر قرار به بیان آن باشد، دیگر حوصله ی خواننده سر میرود!

ملااحمدی
۱۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۴:۳۰

فیلم سینمائی «زندگی خصوصی» در کنار تمام نقائص و مشکلاتی که داشت، بخوبی توانست طرز فکر و سیر تحول یک روشنفکرِ حزب الهی را به تصویر بکشد. البته مسلماً عقد موقت و متعه، هیچ ربطی به این مسأله ندارد. بلکه مقصود نویسنده در این مقام، دیدگاه های نظری ایست که چنین شخصی با گذشت زمان تحت تأثیر عواملی دچار آنها میشود.

یکی از ویژگی های مهم این طرزفکر (منورالفکری ِ حزب الهی)  اینست که همیشه «زمان حال» را یک ملاک برای دینداری میداند! درحالیکه دوست دارد دین داشته باشد (که انگیزه ی این دینداری هرچیزی میتواند باشد!...) درهمین حالت میخواهد به خیال خویش از زمانه عقب نیفتد و از مقتضیات زندگی امروزی نیز برخوردار باشد. صاحبان این اندیشه، فقط کسانی نیستند که با دینداری مخالف اند! بلکه هرآنکس نوعی تعارض بین دین و دنیا مشاهده کرده (که ناشی از مغالطه ای ناخودآگاه است) خودش را قانع میکند که رفتارهای دینی اش را با خواست ِ زمانه تطبیق دهد و به قول معروف : هم خر را میخواهد و هم خرما را...!


ملااحمدی
۱۶ فروردين ۹۱ ، ۱۱:۱۸

حکایت ، حکایت آزادی است!...

حکایت آزادی بیان که وقتی نباشد ، آزادی اندیشه هم نخواهدبود!...

حکایت، حکایت ِ مقایسه ی ایران اسلامی با حکومت های فعلی در سراسر جهان نیست ؛ که اگر باشد، هیچیک از آنها به پای ایران اسلامیمان هم نمیرسند... در آزادی روح و اندیشه و شرافت و ...

حکایت ، حکایت جامعه ای است که کم کم دارد مرکزیت تمدن بزرگ اسلامی را به عهده میگیرد!... حکایت مسؤولیت بزرگیست که این جامعه و این کشور برگردنش هست. حکایت آن چیزیست که شایسته ی ایران اسلامی است.

حکایت آزادی ، نه آن آزادی ایکه روشنفکران دین گریز غربی قرن ها سنگش را بر سینه زدند و حالا پس از آنهمه ، جز حیوانیت در عرصه ی فردی و اجتماعی، و جز خفقان و سانسوریسم حرفه ای در عرصه ی سیاسی و رسانه ای هیچ چیز برایشان نمانده!... حکایت لیبرالیسم نیست، که جز حیوانیت ، هیچ در پس ندارد!...

حکایت مدینه ی فاضله ی نبوی است. آن مدینه فاضله ای که در قرآن حکیم، شد یک جامعه ی مثال زدنی! همان مدینه ایکه...


ملااحمدی
۱۸ اسفند ۹۰ ، ۱۶:۱۶ ۴ نظر