ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

آیت الله مجتبی تهرانی رضوان الله علیه در شش سال پایانی عمر شریف خود ، جلسات درس اخلاق شان که در ماه مبارک رمضان برگزار میشد را ، به مناسبت ارتباط وثیقی که در این ماه بین «عبد» و «ربّ» ایجاد میشود ، به موضوع «دعا» که بهترین و کامل ترین تجلّی این ارتباط است اختصاص میدادند. ایشان این موضوع را مبتنی بر آیات و روایات و با استمداد از مبانی عمیق اعتقادی و عرفانی شیعه ، با بیانی ساده و شیوا در ابعاد گوناگون بررسی و تحلیل میکردند. اما به حق میتوان ادعا کرد اوج این جلسات ، جلسات شب های قدر بود که در مسجد جامع بازار تهران برگزار میشد و ایشان براساس روایات ، قدم به قدم ، به مخاطبین شان تعلیم میکردند که در این شب چگونه باید دعا کرد و دقیقا چه خواست و... و سپس با نفس حقی که داشتند ، و روضه و مناجاتی که زمزمه میکردند ، قدم به قدم روح تشنگان وصل را با خود همراه میکردند....

آنچه در ذیل می آید ، چکیده ایست از آنچه ایشان در شب های قدر ِ یکی از سال های اخیر بیان فرمودند و یکی از دوستان به تنظیم آن پرداخته است. این نوشتار قبلا در نشریه ی پرسمان منتشر شده است ؛ اما به دلیل اهمیت آن ، اینجا نیز بازنشر میشود...

میدانم بسیار شنیده‌ای که قدر را باید قدر دانست، قدرِ آدمی را قدر می سازد، قدر است که قدرشناسمان می‏کند و در قدر، توان تغییر تقدیر است.

تمامی اینها، معرفت ناب شیعی است؛ اما نمی‌شود بزرگی چنین توصیفاتی از شبی کند و راه رسیدن به این عظمت‌ها را نگوید؛ زیرا این مکتب، مکتب نور و حکمت است؛ مکتب آل الله است و من سال‌ها دنبال این بودم که دریابم راه رسیدن به این معارف چیست و آن را تنها در کلام تربیت شدگان همین مکتب یافتم.

قلب رمضان

در بین ایام و لیالی ماه مبارک رمضان، شب‏های قدر، از نظر اجابت دعا، مورد تأکید خاص قرار گرفته‌اند؛ حتّی در روایتی امام صادق علیه‏السلام فرمود: «قَلْبُ شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ»1؛ یعنی آن شبی که از نظر آثار در پذیرش درخواست‏های عبد توسط ربّ، برجسته‏ترینِ شب‏هاست، شب قدر است.

در شب قدر، چگونه دعا کنیم؟

شخصی به خدمت امام صادق علیه‏السلام و می‏گوید: آقا! من دعا می‏کنم؛ ولی دعاهایم به اجابت نمی‏رسد؛ چه کار کنم؟ حضرت می‏فرماید: تو باید از جهت دعا وارد شوی و دعا کنی. تو راه دعا را گم کرده‏ای. اگر از خدا تقاضا کنی، امّا از همان راه دعا، اگرچه گناهکار هم باشی، جوابت را به تو می‏دهد.

بعد حضرت به او دستورالعمل می‏دهد؛ ابتدا مسئله حمد و ثنای الهی را مطرح می‏فرماید که خودش بحث جداگانه دارد و بعد این جمله را دارد: «ثُمَّ تَعْتَرِفُ بِذُنُوبِکَ ذَنْبٍ ذَنْبٍ»؛ یعنی پیش خدا که رفتی، به یکایک گناهانت اعتراف کن و بگو بد کردم. و هر مقدار که یادت می‏آید چه کردی را اقرار کن و بعد می‏فرماید: آن چیزهایی را که بر تو پوشیده است، اجمالاً اعتراف کن و بعد آن جا عذرخواهی کن و بگو حالا از ما چشم‏پوشی کن.

در مرحله بعد، باید در دلت تصمیم بگیری که دیگر گناه نکنی؛ عذرخواهی کن و پوزش بطلب و بعد هم در دلت - نه زبانت - واقعاً بنا بگذار که دیگر این کارها را نکنی. پوزش هم که می‏طلبی، با حالت پشیمانی و صدق نیت و با خوف و رجا باشد.

مرحله نهایی، این است که طلب مغفرت را با این دعا تکمیل کنی و بعد به سراغ سایر خواسته‌هایت بروی و آن این که از خدا کمک بخواه که مطیع او شوی!

حضرت می‏فرماید: حالا که می‏خواهی با خدا حرف بزنی، بگو خدایا! من معذرت می‏خواهم از گناهانم؛ من از تو می‏خواهم که از من بگذری و توبه‏ام را بپذیری و امّا تنها خواسته‏ات این نباشد و از خدا فقط نخواه که از گناهانت بگذرد؛ بلکه در دعاهایی که این شب‏ها می‏کنید، از خدا بخواهید که خدا کمکتان کند که سال آینده مطیع خدا باشید.

درباره طلب مغفرت، نباید تصور شود که امری سخت است؛ نه، بلکه فقط یک توجه کافی است!

آن‏وقت مطمئن باش که او هم می‏گذرد. من یقین دارم و اصلاً اعتقادم این است که آنهایی که امشب «یک توجه» به خدا کرده‏اند، همه آنها آمرزیده هستند و با همین یک توجه که «خدایا ما بد کردیم»، همه چیز تمام می‏شود و او هم کار را تمام می‏کند. پس اوّل، معذرت‏خواهی کن؛ بعد هم طلب کمک کن که سال آینده دیگر من این‏طور عمل نکنم و بگو خدایا! تو خودت دستم را بگیر. این روش دعا کردن را به ما یاد داده‏اند.

بنابراین، در بهترین ایام و بهترین موقعیت‏ها که دعا به اجابت می‏رسد، آن هم در حالی که خودش مرا دعوت کرده و گفته است بیا و من هم آمده‏ام و سرافکنده هم هستم، اعتراف هم ‏می‏کنم به این که من بد کرده‏ام، تصمیم می‏گیرم که دیگر بد نکنم. اینها همه مقدمه این است که بتوانم از خدا درخواست کنم.

اینجاست که خطاب می‏رسد حالا چه می‏خواهی و درخواستت چیست؟

چه بخواهیم ؟

ما چون مخلوقیم، همه تنگ‏نظریم؛ یعنی چون محدودیم، خدا را هم مثل خودمان فرض می‏کنیم؛ امّا این تصور اشتباه است. در معارف ما آمده که آن چه را که به ذهنت می‏آید، از خدا بخواه؛ امّا به این بسنده نکن و بگو: خدایا! اینهایی که به ذهن من می‏رسد، همین است؛ امّا سال آینده ما نمی‏دانیم چه گرفتاری‏هایی ممکن است برای ما پیش بیاید و یک چیزهایی هست که ما به آنها محتاج می‏شویم و الآن به فکرمان هم نمی‏آید؛ پس اکتفا کردن به این گرفتاری‏هایی که در ذهنمان هست یا احتیاجات فعلیه‏ای که الآن داریم، اشتباه است.

از دیگر سو محدود بودنمان نیز برایمان اضطرابی سخت حاصل می‏کند و شاید هر سال به این می‌اندیشیم که غیر از این حاجات فعلی‌مان چه بخواهیم. با دیدی کلان و کلی می‏توانیم تمام خواسته هایمان را در دو خواسته مختصر، ترمیم گذشته و ترسیم آینده، خلاصه کنیم؛ اما حقیقت این دو امر چیست؟

ترمیم گذشته

همه ما در سال گذشته، گناه‏ها و خطاهایی مرتکب شده‏ایم و حالا اگر انسان بخواهد بهترین ترمیم شامل حالش شود، تنها راهش، استغفار و پناه بردن به غفاریت خداوند است.

از طرف دیگر، مقام غفاریت خداوند موجب پدید آمدن ستاریت خاصّ خداوند - ستارالعیوب بودن - می‌شود؛ اما غفاریت خداوند، سه گونه ستاریت را به دنبال دارد که عبارتند از:

 

1.       برطرف کردن تبعات گناه

اوّل آن‏که وقتی خداوند ما را می‏آمرزد، نمی‏گذارد تبعات گناه، دامنگیر ما شود. تبعات گناه ما، همان جهنم و عقوبت الهی است. در این قسم از ستاریت خاصّ الهی، خداوند نمیگذارد که تبعات معصیت، دامنگیر فرد گناهکار شود و او پس از مرگ، عذاب شود.

 

2.       پوشیدن معصیت از شاهدان

اگر کسی مرتکب گناه و خطا شود، تمام موجوداتی که در ارتباط با او بوده‏اند، چه فرشتگان رقیب و عتید و چه زمین و زمان و حتّی اعضا و جوارح وی، از گناه او مطلع میشوند. در قرآن آمده است: روز قیامت، دست و پا و زبان ایشان، برضد آنها به کارهایی که کرده‏اند، گواهی میدهند؛ زیرا از اعمال او مطلع هستند و قسم دوم از ستاریت ناشی از غفاریت آن است که خداوند به موجوداتی که از این معصیت آگاه هستند، می‏فرماید دیگر برضد او گواهی ندهید.

 

3.       امحاء گناهان

اما ما امشب از خدا، چیز دیگری می‏خواهیم و آن این‏که نه تنها این گناهان به ما زیان نرسانند و این شاهدان برضد ما شهادت ندهند؛ بلکه از خدا می‏خواهیم که این معصیت‏ها را محو کند. سخن امشب ما با خدا این است: خدایا! امشب مرا پاک کن و این پلیدی‏ها را از وجود من دور ساز و مرا تطهیر کن! این، نوع سوم از ستاریت ناشی از غفاریت است که نوع کامل و اتمّ آن است.

معاویه بن عمار می‌گوید: امام صادق علیه‌السلام فرمود: هنگامی که بنده مؤمن خالصانه توبه کرد، اوّلین اثرش این است که مورد محبّت خدا قرار میگیرد و خداوند، ستاریت خود را در دنیا و آخرت، شامل حال او می‏کند. من عرض کردم چگونه؟ حضرت فرمود: خداوند ابتدا به رقیب و عتید خطاب میکند که عیوب او را فراموش کنید؛ سپس به اعضا و جوارح میگوید: شما هم فراموش کنید و پس از آن به زمین نیز می‏گوید: آن چه را که بر روی تو معصیت کرد فراموش کن!2 چنین بنده‏ای، روز قیامت، وقتی خدا را ملاقات می‏کند، هیچ موجودی برضد او شهادت نمی‏دهد!

ترسیم آینده چیست؟

در باب «آداب ضیافت و میهمانی» روایات بسیاری داریم. بعضی روایات به نحو کلّی دعوت به میهمان‏نوازی می‏کنند. پیغمبر اکرم صلّی‏الله‏علیه‏وآله می‌فرماید: کسی که ایمان به مبدأ و معاد دارد، باید خوب مهمان‏نوازی و اکرام کند.3 در وصیتهایی که علی علیهالسلام در شب بیست‏و‏یکم به فرزندش کرد، اموری را فرمود که یکی از آنها این بود:

میهمان‏نواز باش4 و حتّی حضرت نسبت به قاتل خود نیز سفارش کرد که از او به خوبی پذیرایی کنید.
خصوصیات زیادی در بحث میهمان‏نوازی و میهمان‏داری بیان شده است که نمونه‏هایی را عرض میکنم. امام صادق علیهالسلام می‌فرماید: مبادا به میهمانی که در خانه تو وارد شده، بگویی آیا امروز چیزی خورده‏ای یا خیر؛ بلکه هر چیزی داری، پیش او بگذار و از او پذیرایی کن! حدّ اعلای جود و سخاوت این است که میزبان آن چه را دارد، در کاسه اخلاص گذاشته، نزد میهمان بگذارد.5

نقل شده که اگر میهمان خواست برود، او را در رفتن، کمک نکن و کرم در این است که هر چه میهمان بیشتر مصرف کند، صاحب‏خانه بیشتر خوشحال شود. علی علیهالسلام می‌فرماید: هر چه میهمان بیشتر مصرف کند، خوشحالتر میشوم.6 پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: اگر میهمان، خودش خواست برود، او را احترام کن و تا در منزل، او را همراهی کن.7 اینها همه از آداب الهی است؛ چون تمام این دستورهایی که انبیا و اولیا میدادند -‏ اعمّ از الزامی و غیر الزامی - همه دستورهای الهی بوده است.

اهل معرفت می‏گویند: ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی است. ماه رمضان، خانه میهمانی خداست. ماه رمضان، ظرف زمان و مکان میهمانی خدا از بندگانش است. این محل، محل پذیرایی میهمانهاست و این مقطع زمانی، مقطع پذیرایی خدا از انسانهاست. ماه رمضان، ماهی است که شما به میهمانی خدا دعوت شده‏اید. شما در این ماه، مورد کرامت خاصّ الهی قرار میگیرید.

آیا امکان دارد که خدا به انبیا و اولیا بگوید که به مردم بگویید این‏گونه میهمان‏داری کنید؛ امّا خودش به گونه‏ای دیگر میهمان‏داری کند؟ مگر میشود خدا آداب ضیافت را به من بفرماید و خودش عمل نکند؟ آیا قبیح نیست که در این ماه رمضان که خدا مرا به خانه خودش میهمان کرده، از من سؤال کند چه چیزی همراه خودت آورده‏ای؟!
من میهمان شخصی کریم شده‏ام و چیزی هم به همراه ندارم؛ نه حسناتی دارم و نه قلبی سلیم. آیا وقتی کسی در خانه کریم میهمان میشود، توشهاش را نیز همراه خود میبرد؟ چه زشت است این عمل! امشب همهما دست‏خالی آمدهایم و میخواهیم دست پر برویم. اِطعام این میهمانی چیست؟ اطعام این میهمانی در خطبه پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده است؛ «برکت، رحمت و مغفرت». تمام خیرات عالم از این سه چیز نشأت میگیرد. پس هر چه بخواهی، در این سه گنجانده شده است.

پی‌نوشت‌ها:
1.
مجلسی، بحارالانوار، ج 55، ص 376.
2.
همان، ج 6، ص 28.
3.
همان، ج 59، ص 292.
4.
همان، ج 43، ص 202.
5.
همان، ج 72، ص 455.
6.
غررالحکم، ص 377.
7.
بحارالانوار، ج 72، ص 451


مطالب مرتبط:

تاریک و روشن

سختی ، تقدیر ، صبر ، فرج

زمانی که باید برای دعاکردن غنیمتش بدانیم

ملااحمدی
۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۱۷


1.    اولین بار ، وقتی که نامه ی تاریخی شهید مطهری رضوان الله علیه را میخواندم ، متوجه شدم که دکتر شریعتی دو نفر را وصیّ محتوائی ِ آثارش قرار داده و از آنها خواسته که آثارش را تصحیح کرده و اشتباهات محتوائی آن را تصحیح و حذف و جرح و تعدیل کنند؛ مرحوم علامه محمدتقی جعفری رضوان الله علیه و استاد محمدرضا حکیمی.

 

 

این برایم خیلی جالب بود. اولین معنایش این بود که خود ایشان در اواخر عمرشان به این واقعیت پی برده اند که کتاب هایشان مشتمل بر بسیاری اشتباهات اعتقادی هست و به همین دلیل دو نفر که از فضلاء علوم دینی و از دوستانش هم بوده اند را وصیّ قرار داده و از ایشان خواسته است که اشتباهات اعتقادی ایکه در کتاب هایش هست را به صلاحدید خودشان تصحیح یا حذف کنند.

 

 

 

2.          شهید دکتر بهشتی رضوان الله علیه در صفحه 97 کتاب «شریعتی ، جستجوگری در مسیر شدن» میگویند: «در قسمتى از نوشته هاى دکتر که سال ها پیش مطالعه مى کردم در حاشیه آنها از این یادداشت ها بطور مکرر نوشته ام که دکتر در اینجا یک اندیشه اى را دوست داشته، دلش مى خواسته که این اندیشه، اندیشه مستند اسلامى باشد. بعد رفته و این آیات یا روایات را پیدا کرده و خواسته آنها را طورى معنا کند که سند اسلامى اندیشه هاى دلخواه خودش باشد . ما به طور کلى این شیوه را شیوه صحیحى نمى دانیم و معتقدیم که انسان وقتى مى خواهد دنبال اسلام شناسى برود، مى تواند با اندیشه هاى گوناگون براى فهم قرآن برود، ولى وقتى دنبال فهم قرآن رفت، اول باید تحقیق کند که قرآن کدام اندیشه را تأیید مى کند، بعد بگوید که اندیشه قرآنى این است ولو این اندیشه براى خودش اندیشه اى نباشد که از لحاظ استدلال و عقل قابل پذیرش باشد. انسان اگر بخواهد اسلام شناسى بکند ، باید بدون پیش داورى به سراغ اسلام برود  هر چند که درباره همه مکتب ها همین طور است؛ ولى این مسئله خصوصاً در مورد اسلام که مکتب وحى است دقیق تر مى باشد . در مواردی (متأسفانه سال ها فاصله شده و نمونه هایش یادم نیست، اما در آن کتاب یادداشت کرده ام) به نظر مى رسید که دکتر این طور باشد. در دیدارهاى مأنوس کننده اى که گه گاه با مرحوم دکتر شریعتى داشتیم، این نکات را با صداقت و صراحت و برادرانه با ایشان در میان گذاشتم و در ایشان هم مقاومتى ندیدیم  برعکس آنچه در مورد او مى گویند که یکدنده بود و روى آراى خود پافشارى مى کرد. یادم مى آید که یک بار مفصل با ایشان صحبت کردم و ایشان پذیرا بودند. برادر عزیزمان آقاى خامنه اى در مورد دیگرى نقل کردند که درباره موضوعى با دکتر بحث کردند و ایشان پذیرا بودند.»

 

 

همچنین در صفحه ی 118  همین کتاب میگویند « یادم مى آید در ماه رمضان سال 53 یا 54 که حسینیه ارشاد را بستند؛ قبل از بستن حسینیه و تعطیلى سخنرانیهاى دکتر و دستگیرى او، در همان بالاخانه اى که قدرى بالاتر از حسینیه به صورت حجره ی طلبگى است و دکتر در آن زندگى مى کرد قرار گذاشته بودیم. به آنجا رفته، مقدار زیادى صحبت کردیم؛ در آن دیدار من مى دیدم که دکتر صمیمانه مى گوید، من نمى گویم که در اندیشه هایم نقص نیست؛ اشتباه و لغزش نیست؛ هست !چرا شماها کمک و همکارى نمى کنید تا نقصها برطرف شود و آن چه هست خالص تر و کامل تر عرضه شود؟ گفتم خب، اشکال کار در این است که شما یک سخنرانى مى کنید و منتشر مى شود، بعد ما باید شروع کنیم روى لغزشها بحث کردن. ایشان گفت: خوب ، قبل از انتشار سخنرانى هم مى شود این تبادل نظر را داشته باشیم...»

 

 

 

3.          گذشته از این که اصلاً چه معنی دارد که شخصی (هرچند بزرگوار) در طول زندگی هرآنچه میتواند بنویسند و سخنرانی کند و کتاب تولید کند و در آخر عمر به دونفر دیگر بسپرد که به تصحیح آن همه آثارش بپردازند (!) ، این موضوع برایم سؤال شد که پس چرا آن دو بزرگوار چنین نکردند؟ با توجه به کثرت مخاطبینی که آثار مرحوم شریعتی داشت ، به جا بود وقت میگذاشتند و این کار بزرگ را انجام میدادند. اما چرا چنین نکردند؟!...

 

 

چندسال پیش کتابی  به دستم رسید از مؤسسه ی انتشاراتی مرحوم دکتر شریعتی (متأسفانه در حال حاضر در دسترس نیست تا نام و مشخصات دقیق آن را بگویم) که در آن از استاد محمد رضا حکیمی نقل کرده بود که ایشان به یکی از نزدیکان گفته بودند «دلیل اینکه بنده کتب دکتر شریعتی را تصحیح نکردم این بود که پس از مطالعه ی بخش هایی از برخی کتب ایشان به این نتیجه رسیدم که کتاب هایشان عاری از اشکال است و نیازی به تصحیح بنده ندارد.» !! حقیقت اینست که از این موضوع حیرت کردم. چراکه خود بنده شخصا در کتب مرحوم شریعتی با مطالبی برخورد کرده بودم که در تضاد با معارف و معتقدات اسلامی بود و از طرفی هم استاد حکیمی را فاضل برجسته ای میدانستم که با مبانی و معارف اسلامی آشنایی و تسلط خوبی دارند. لذا چنین سخنی از چنان شخصیتی بسیار بعید می نمود. بخصوص اینکه خود مرحوم شریعتی هم به اشتباهاتشان اعتراف داشته اند ؛ و این ، بر تعجبم می افزود!

 

 

 

4.          دو سال پیش در نمایشگاه کتاب تهران توفیق شد و استاد محمدرضا حکیمی حفظه الله را در گوشه ای نشسته ، دیدم. فرصت را غنیمت شمردم و اطراف را که خلوت دیدم خدمت شان رفتم و پس از عرض سلام و ارادت ، از ایشان سؤالی را پرسیدم که مدت ها ذهنم را درگیر کرده بود. وقتی صحت سخن ِ نقل شده از آن کتاب را از ایشان جویا شدم ، ایشان با حیرت تکذیب کردند و دلیل تصحیح نکردن را اینگونه بیان کردند که « به دلیل مشغله ی زیاد فکری و علمی و... فرصت بررسی کتاب های ایشان را نیافتم» (نقل به مضمون) بعد از این سخن ، از ایشان راهنمایی خواستم درباره ی مطالعه ی کتب مرحوم شریعتی و ایشان که فهمیدند طلبه هستم ،گفتند « تا زمانیکه مبانی اعتقادی ات محکم و قوی نشده است ، به سراغ کتاب های دکتر شریعتی نرو» و در توضیح، بیان زیبا ، قوی  و گیرای دکتر را گفتند که اگر انسان حواسش نباشد ، ناخواسته مبانی اعتقادی اش بصورت اشتباه و غلط شکل میگیرد.بعد هم خاطره ای گفتند مبنی بر اینکه خود استاد شهید مطهری رضوان الله علیه که معروف بودند به مخالفت با ایشان ، قرار بود یک هیأت علمی تشکیل دهند از مجموعه ای اندیشمندان داخل کشور برای تبیین شخصیت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و گسترش آن ؛ که در این هیأت ، مرحوم شریعتی را هم دعوت کرده بودند و وقتی من از این موضوع تعجب کردم، ایشان گفته بودند که انتقادات علمی ما به جای خودش هست ؛ ولی دلیل نمیشود که از متفکری چون آقای شریعتی استفاده نکنیم... (متأسفانه به دلیل تجربه ی تلخی که از ضبط صدایشان داشتند، اجازه ضبط کردن صدا  را به بنده ندادند و فقط اجازه دادند از سخنانشان یادداشت برداری کنم و در آخر هم خودشان یک بار یادداشت را مرور کردند تا اشتباهاً مطلبی را ننوشته باشم!)

 

 

 

 

 

5.        شهید آیت الله بهشتی – که رضوان خدا بر او - در وصف مرحوم شریعتی تعبیری دارند بسیار شعف آور:

 

 

«دکتر شریعتی چنین کسی بود ؛ که آرائش ، اندیشه هایش ، برداشت های اسلامی اش ، برداشت های اجتماعی اش ، در حال دگرگونی و در مسیر «شدن» بود. چون انسان ، موجودی در حال شدن است. و نه فقط انسان ، بلکه همه ی موجودات عالم ، واقعیت هایی شدنی هستند. ولی انسان ، در میان همه ی موجودات ، شدنش شگفت انگیز تر است ؛ ای انسان! تو سراپا «شدنی» ... » (صفحه 28 همان کتاب)

 

 

 

 

 

ملااحمدی
۲۹ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۳۷

 

1.    «گفتمان اصولگرائی ، که ترجمان دیگری از گفتمان امام و انقلاب و رهبری است...» این گزاره که پس زمینه ی فکریِ خیلی از اصولگرایان هست- را شاید بتوان بزرگ ترین اشتباه این روزهای این طیف دانست. البته صحیح است که هیچ کس چون کیهان بر این موضوع اصرار نداشته ، اما میتوان ادعا کرد که غالب اصولگرایان چنین تصوری دارند. تصوری نسبتاً انحصارگرایانه نسبت به گفتمان و اندیشه ی امام و انقلاب و رهبری! گرچه هیچگاه جرأت تصریح به آن را نداشته باشند.

و منتخب شدن حجت الاسلام روحانی نشان داد که این انحصار ، هیچ واقعیتی ندارد. اینکه شخصی خارج از چهارچوب اصولگرائی و بعنوان کاندید مستقل وارد رقابت ها شود و از حمایت اضطراری ِ (1) اصلاح طلبان هم برخوردار شود ، و اکثریت آراء را کسب کند ، نشان از آن دارد که در نگاه مردم مان ، گفتمان امام و انقلاب و رهبری هیچ انحصاری به اصولگرائی ندارد و دایره ای بس وسیع تر از این دارد. و بزرگ ترین اشتباه آنانکه بر این موضوع اصرار دارند، همینجاست که گفتمانی به این وسعت را محدود کنند و از این طریق ، خطری برای این اندیشه ایجاد شود.

بنابراین ، میتوان یکی از برکات این انتخاب را ، توسیع دایره ی گفتمان امام و انقلاب و رهبری ، و در حقیقت واقعی شدن این گفتمان دانست. 

2.    واقعیت اینست که طی سالهای اخیر ، بخشی از بدنه ی اجتماعی ایران هرچند اقلیت- بر اثر مجموعه عواملی که مجال ذکر آنها نیست ، نوعی احساس غریبه گی با نظام اسلامی میکردند! و این ، در حقیقت بر اثر بیگانگی ای بود که با دولت اصولگرا احساس میکردند. اینکه در این میان مقصر چه کسی بود ، دولت ، رسانه های بیگانه ، سیمای ملی ، مجموع اینها یا ...  را کاری نداریم. اما اگر اندکی ژرف بنگریم ، این واقعیت را خواهیم یافت.

و منتخب شدن ِ آقای روحانی باعث شد این احساس غریبه گی که واقعیت خارجی هم نداشت ، از میان برود و این بخش از جامعه ، بار دیگر خود را بخشی از این نظام اسلامی بیابد. و در ضمن، مشکلاتی که این حس غریبه گی میتوانست در دراز مدت ایجاد کند هم منتفی شود. به این بیان میتوان ادعا کرد در واقع نظام اسلامی ما در این برهه ، به گونه ای نیاز داشت به ریاست جمهوری شخصی مثل حجت الاسلام روحانی تا ذیل آن ، برخی شکاف های بوجود آمده را ترمیم کند. 

3.    آنچه در حال حاضر کشور ما به آن نیاز دارد ، از طرفی استقامت بر اصولی است که بعد از سی و چهار سال فراز و نشیب ، امروز ما را به این اوج رسانده است و از دیگر سو ، تجدید نظری در شیوه های مدیریتی کشور جهت اصلاح کاستی ها و تسریع پیشرفت هایی که تا به امروز وجود داشته. به تعبیر دیگر ، همان «اصولگرائی اصلاح طلبانه» ، به عنوان خصیصه ای که مقام معظم رهبری مدّظلّه العالی- طی سالیان گذشته بارها بر آن تأکید داشته و آن را یکی از لوازم مدیریت کشور اسلامی مان دانسته اند. گرچه شاید قدری برای قضاوت زود باشد ، اما با قدری تأمل در گذشته و اکنون حجت الاسلام روحانی و نگاهی به شخصیت و اندیشه های ایشان ، میتوان گفت ایشان تا حدی این خصوصیت را دارا هستند. گذشته از دیگر شواهدی که بر این مطلب میتوان إرائه کرد ، براساس آنچه که در بالا اشاره شد ، منتخب شدن ایشان در این زمان ، خود به تنهایی میتواند دلیلی بر این مدعا باشد. 

و این ، وجه دیگری از برکتی است که ریاست جمهوری ِ شخصیتی چون حجت الاسلام روحانی میتوانست برای کشورمان داشته باشد.

 

این سه نکته را صرفاً به عنوان نمونه عرض کردم با این هدف که به دوستان اصولگرا تذکری باشد ؛ که این انتخاب گرچه اولویت خواست شما نبوده است ، اما بدین معنا نیست که با منافع و مصالح دراز مدت و کوتاه مدت نظام اسلامی مان در تعارض است. بلکه اگر قدری عمیق تر بنگریم ، چه بسا فقط همین انتخاب میتوانسته مصالح نظام اسلامی مان را تأمین کند. عسی أن تُکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لکم ...

 

میگویم «حمایت اضطرای» از آن جهت که به تصریح برخی از خود اصلاح طلبان ، جناب آقای روحانی کاندیدای واقعی آنها نبود. بلکه اجماع بر شخصیت ایشان ، صرفا برای اعاده ی حیثیت از اصلاح طلبی بود.


این یادداشت در سایت الف

ملااحمدی
۲۸ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۱۰

امید دارم
به رحمت او
که بی کران است
و نا امیدی ام
در برابر رحمتش
صفر

ملااحمدی
۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۲

انسان ، ذاتاً نمی داند...

1)   حقیقت اینست که ذات انسان با نیستی ها ساخته شده است؛ مجموعه ای از نیستی هاگردهم آمده اند و انسان را ساخته اند!...

تنها هستی ِ وجود ِ انسان که به همه ی آن نیستی ها اجازه ی هست شدن داد ، همان روح ِ الهی اوست؛ و دیگر هیچ

غیر از این ، هرچه که هست ، در واقع نیست؛ اینکه نیست، نه اینکه عدم هست، بل یعنی هستی ِ توأمان با نیستی هست! این که میگویم، یعنی «نقص ِ تامّ » یا همان «تمامیت ِ نقص»!...

 

2)   هگل که میگفت «هستی در حقیقت همان نیستی است» و بر این مبنا ، تز و آنتی تز و سنتز را ساخت؛ نه معنای «هستی» را فهمیده بود و نه معنای «نیستی» را ؛ که حقیقت هستی چیزی نبود که او از آن سخن میگفت و آن چیزی که او از آن تعبیر به «نیستی» میکرد، نیستی نبود؛ یعنی بود، اما از جنس ِ نیستی ای بود که بالاتر گفتم انسان با آن ساخته شده است؛ این نیستی ، چیزی جز نمودی از هستی ، چیزی نیست ؛ و چون جز این «نمود» هیچ دارائی ندارد، پس میتوان گفت «در حقیقت نیست»

 

3)   وقتی انسان «مجمع الجزایر نیستی ها» هست ، بالطبع آنچه از آثار و لوازم «هستی» هست را هم ندارد؛ مگر آن بخش ازآثار و لوازم که مربوط به همان بُعد وجودی اش که هست (یعنی همان روح الهی) میشود. پس «دانستن» که از لوازم «هستی» هست را هم ندارد، مگر دانستن ِ مربوط به همان بُعد ِ هستی اش ( که اصلا هم از جنس این دانستنی های متعارف و معمول ِ ما نیست)  

 

4)    انسان آنقدر درگیر نیستی های وجود ِ نیست ِ خودش هست ، که از آن بُعد هستی اش که رنگی از «هست» دارد هم به کلی غافل شده است و «دانستن» ِ دانایی هایی که از آثار و لوازم این بُعد هست را هم انگار نمیداند! توجه و التفات به این دانایی ها هم «سی مرغ» میطلبد که مرد افکن است؛ پس میتوان گفت انسان دانستنی های این مرحله از هستی هایش را هم در واقع نمیداند؛ إلا ما خرج بالدلیل

 

5)   بعد از همه ی اینها ، انسان چاره ای نمی بیند جز اینکه بازگردد به همان سخن ابتدایی و این اعتراف که «ذاتاً نمی داند» ؛ هیچ نمیداند؛ آن چیزهایی که خیال میکند میداند هم در حقیقت منسوب ِ دانستن نیستند. و آن چیزهایی که حقیقتاً باید بداند تا از نیستی به هستی پا گذارد را هم نمیداند ؛ چون اساساً جنس شان دانستنی نیست، بل یافتنی است؛ و تا وقتیکه در پی دانستن شان هست، نخواهد یافت شان ؛ که راهی است به ترکستان!...

 

6)   اینها را گفتم که بگویم «ندانستن» از لوازم ِ وجودی ِ انسان است؛  و دانستن و یافتن ِ این حقیقت ، خود مرتبه ای از دانستن و یافتن است. و حال که دانست که هیچ نمیداند، پس در پی ِ تکیه گاهی است که نیستی های وجودی اش در تجلیات گوناگون از جمله دانستنی ها را با تکیه بر آن جبران کند.

 

7)   شخصاً هرچه که فکر کردم ، به جز «توکل و توسل» تکیه گاهی ندانستم ؛ البته شاید بتوان پس از این دو مرحله ، «تعقل» را نیز به آنها ملحق کند؛ آنهم فقط از آنجهت که راهی است برای تجلی ِ آن دو ؛ و فقط هم ذیل آن دو هست که «تعقل» در معنای حقیقی اش معنا و مفهوم می یابد.

 

پ . ن 1 : «هستی» ها و «نیستی» های این نوشتار ، بخشی در معنای «ماهیت» است و برخی دیگر در معنای «وجود» ؛ که آن که با اینها آشنا باشد و در سخن دقیق شود، خواهد دانست کدامیک در کدامین است. و «دانستن»های این نوشتار هم ، گاهی در مفهوم ِ فلسفی اش به کار رفته ؛ که باز آشنای با آن ، این را خواهد دانست.


پ . ن 2 : این نوشتار در دسته ی شَطَحیات جای میگیرد؛ پس اگر خواننده چیزی دست گیرش نشد، بر نویسنده خرده نگیرد.



ملااحمدی
۰۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۰۷ ۱ نظر
1.    چندی پیش به مناسبتی با ژست مفتخرانه یکی از دوستان میگفتم درحالیکه مراجع فعلی هنوز درگیر این مسأله هستند که حکم فقهی ِ شطرنج چیست ، مرجع تقلیدی دارم که از اساسی ترین مؤلفه ی لازم در بازی شطرنج برای بیان نکته ای سیاسی وام میگیرد و میگوید « کسی که وارد عرصه‌ى سیاست میشود، باید مثل یک شطرنج‌باز ماهر هر حرکتى را که میکند، تا سه تا چهار حرکت بعد از او را هم پیش‌بینى کند. که اگر چنین نکند ناشیانه رفتار کرده است » اینجا و این جمله خود به تنهایی میتواند نشان از هشیاری او و همراهی اش با مقتضیات زمان (البته بر اساس اصول و مبانی) و در یک کلمه «روشن فکری»اش نسبت به دیگر بزرگواران زمانه باشد.

2.      امروز پیامکی رسید با این محتوا که «مراجع رایتل رو تحریم کردن! » در وهله ی اول کمی برایم غیرقابل باور بود ، اما وقتی خبر خبرگزاری ها را خواندم و دست خط مبارک چهار مرجع تقلید بزرگوار را دیدم، هزارویک نکته ی با ربط و بی ربط ذهنم را درگیر خودش کرد. از حدس ِ دلیل فقهی ِ صدور این حکم گرفته تا منشأ احتمالی صدور و انتشار آن ، تا تبعاتی که ممکن است این خبر در جامعه داشته باشد و غیره

اما از همه ی اینها که بگذریم، یکی از چیزهایی که برایم یادآوری شد، احکامی بود که زمان مشروطیت توسط مرحوم آخوند خراسانی (رضوان الله علیه) که در نجف مستقر بودند صادر میشد و در تضاد کامل بود با آنچه که مرحوم شیخ فضل الله نوری – که درود و رحمت خدا بر او باد-  درباره ی مشرطیت و لوازم آن موضعگیری میکردند. با اینکه خود آخوند خراسانی ایشان را به عنوان یک مجتهد مسلّم، برای نظارت و مدیریت امور جاری سیاسی-اجتماعی به ایران فرستاده بودند! نکته ی بسیار مهم در این اختلاف نظر هم ، شناخت روشن و از نزدیک ِ مرحوم شیخ فضل الله نوری – که درود و رحمت خدا بر او باد- نسبت به جریانات فکری و مبانی دیدگاه های منورالفکران زمانه بود و خلأ این مؤلفه ، همان چیزی بود که باعث میشد مرحوم آخوند در نجف فتاوای متضاد نظر ایشان داشته باشند.

و باز یاد فتوای تاریخی و الهی ِ تحریم توتون و تنباکو توسط میرزای بزرگ شیرازی (رضوان الله علیه) افتادم که چقدر به موقع و دقیق و هشیارانه صادر شد ؛ و بلایی که بر سر استعمار آورد، تلخی اش برای همیشه در کام و خاطرش ماندگار شد. و ناخودآگاه آن را در ذهنم مقایسه کردم با تبعات تبلیغاتی ایکه این فتوای مراجع بزرگوار میتواند داشته باشد.

3.     حقیقتاً خود را در حدی نمیدانم که بخواهم نسبت به فتوای مرجعی اظهار نظر کنم ؛ اما با این اتفاق بهتر توانستم پی ببرم به اهمیت «دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد» که حضرت روح الله – سلام و صلوات بیکران الهی بر او- بسیار بر آن تأکید داشتند.

4.     در این میان حکم مرجع بزرگوار دیگری را دیدم که درباره ی رایتل نظری متفاوت داده بودند. اینجا  و تمام آنچه لازم بود در پاسخ دیدگاه مقابل به آن توجه شود را خلاصه وار بیان کرده بودند. کمی خیالم آسوده شد !

ملااحمدی
۰۱ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۵۷

امروز  دوشنبه ؛ 11 سال از هجرت رسول خدا به مدینه میگذرد و  28 روز از ماه صفر... دیگر حکومت اسلامی ِ نوپا آنچنان خودش را تثبیت کرده که در حال دفاع برون مرزی است...چندروز پیش ، به امر پیامبر (ص) سپاهی برای مقابله با سپاه روم روانه شده و ایشان تاکید بسیار کرده اند که حتما بجز افرادی که خودشان معین میکنند، همه در این سپاه حضور داشته باشند اسم چندنفر را هم برده اند که حتما در مدینه نمانند و حتما در سپاه حضور داشته باشند. سپاهی به فرماندهی  اُسامةبن زید  19 ساله...! (1) ابوبکر ، عمربن خطاب ، عثمان ، ابوعبیدةبن جراح ، سعدبن ابی وقاص ، سعیدبن زیاد و قتادةبن نعمان از جمله اینان هستند که میبایست حضور میداشتند..(2)همانان که بعدا با شنیدن خبر شدت گرفتن بیماری حضرت به مدینه بازگشته و جریان تاریخ را به انحراف کشیدند!...

رسول خدا صلی الله علیه و آله ، تا چندروز پیش ، در خانه ی امّ سلمه بستری بودند. اما عایشه آمد و درخواست کرد ایشان را به خانه ی وی ببرند... که از شدت بیماری، با کمک أمیرالمؤمنین و فضل بن عباس به آنجا منتقل شدند...(3)  (اینکه چه دلیلی داشت عایشه چنین تقاضایی کند، خود مجالی دیگر میطلبد!)

از صبح امروز تا چندروز دیگر، در شهر رسول خدا ، پشت سرهم وقایع و جریاناتی رخ میدهد که بعنوان لکه های سیاهی در تاریخ بشریت ، جریان تاریخ را به انحراف میکشاند و یکی پس از دیگری ، آنقدر بر دوش ولیّ زمان و حجّت خدا أمیرالمؤمنین علیه السلام سنگینی میکند و کار را بدانجا میرساند که حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) فرمودند :
«بر سر من مصائبی آوار شد که اگر بر روز وارد میشدند، روز تبدیل به شب میشد!...» 


1) تاریخ طبری ؛ 3 ؛ 54
2) طبقات إن سعد ؛2 ، 190
3) تاریخ طبری ؛ 3 ؛ 58

مطالب مرتبط :

ملااحمدی
۲۲ دی ۹۱ ، ۱۵:۵۱
به یاد دارم اوائل که در مراسم های امامزاده علی اکبر چیذر (رزمندگان شمیرانات) شرکت میکردم ، گاهی جمعیت شرکت کننده آنقدر کم بود که حسینیه ی اصلی ِ امامزاده یعنی محل اصلی مراسم تا نیمه هم پُر نمیشد! اما حالا بعد از گذشت سالها خداروشکر با مدیریت و نوکری خوبی که حاج محمود کریمی (که به حق میتوان عنوان پرافتخار «مداح» را برای او برگزید) داشته ، حسینیه که هیچ، دیگر در عادی ترین حالت، حیاط امامزاده هم مملوّ از جمعیت میشود و گاهی هم خیابان و...

این سالهای اخیر اما ، هرساله منتظر یک ابداع در سبک و روش سینه زنی بوده ایم.  واقعا هم این مداح به خوبی توانسته با خلاقیت خوبی که داشته ، ابداعات نو و تازه ای در سبک ها داشته باشد. سبک هایی که از طرفی هم در شأن مجالس اهلبیت علیهم السلام بوده است و هم اینکه آنچنان قابلیت داشته اند که توانسته مخاطب جوان ِ تنوع پسند را با خود همراه کند.

اما امسال ، با ابداعی که داشته اند حقیقتاً توانستند ما را غافلگیر کنند! آنچنان که اولین بار وقتی با آن روبرو شدم، برای لحظاتی فقط بی حرکت ایستادم و بُهت زده شروع کردم اطراف را نظاره کنم! در میانه ی سینه زنی که مداح «واحد» میخواند و این، حلقه ی واسط میان سبک «سنگین» و «شور» است، ناگهان دمّام ( نوعی طبل سنتی ایرانی[1] ) و سنج همراه با مداح شروع میکند به تولید کردن صدایی که شیوه ی عزاداری ِ مردم مناطق جنوبی کشور را برای انسان تداعی میکند. این نوا در کنار همراهیِ هم آهنگی که سینه زن با مداح و دمّامه زن دارد ، و ترکیب همه ی اینها با هم ، طنینی زیبا و هنرمندانه و دلنشین ایجاد میکنند که هم ذکر اباعبدالله علیه السلام و عزاداری ایشان است و هم زیبا و هنرمندانه . نکته ی مهم در اینجا ، همراهی خوبی است که سینه زنانِ عزادار با مداح و دمّامه زن دارند. قبلا با دوستان مزاح میکردم و میگفتم که میتوان این مجلس را بلاتشبیه، یک سمفونی ِ دو سه هزار نفره دانست! ازبس که مستمعین هماهنگی دارد. حالا که دیگر سخنی نمیماند!... گاهی با خودم فکر میکنم میتوان حاصل این مراسم را مصداقی برای «هنر اسلامی» دانست!

اینها همه در جای خود قابل ستایش اند. اما چه بهتر که از منظری دیگر و کمی عمیق تر به این موضوع بنگریم:

ملااحمدی
۱۶ آذر ۹۱ ، ۰۲:۰۱ ۲ نظر
این موضوعی است که معمولاً از آن غفلت شده است. شاید به خاطر عادی بودنش نسبت به یک امام معصوم و شاید هم بخاطر تکراری و کلیشه ای شدن و شاید هم توجه زیاد به دیگر ابعاد مسأله و مغفول ماندن این بُعد!

اینکه مردان ِ یک قوم جنگ کنند و در سخت ترین شرایط و تا آخرین قطره ی خون به پای آرمان شان  بایستند و به فجیع ترین وضعیت ممکن به شهادت برسند ، اینها را شاید بتوان به سادگی هضم کرد (که البته به سادگی نمیتوان، و ما فعلا از ابعاد حیرت انگیزش میگذریم) اما اینکه در حین این نبرد و در تمام مصیبت های بعدش ، اهل و عیال این مردان هم چونان مرد به پای همان آرمان ها ایستادگی کنند و ذره ای اظهار ضعف در آنها نکنند و هیچ شکایتی نکنند و برعکس ، رفتارهای عزت مندانه و مردانه ی حیرت انگیزی داشته باشند ، هضم کردن و تحلیل این بُعد ماجرا چندان ساده نیست.

این تازه زمانی است که رفتارها و فرمایشات حضرت زینب صلواةالله و سلامه علیها را لحاظ نکنیم. چون میتوان گفت ایشان در دامن پنج نور مقدس تربیت شده اند و جز آنچه تاریخ به خود دید از ایشان توقع نمیرفته است.همچنین درباره ی امام سجاد علیه السلام چون امام معصوم اند. ولی درباره ی دیگر اهل بیت اباعبدالله علیه السلام از زن و کودک ، نه تنها هیچ موردی نقل -  حتی نقل ضعیف- نشده است که یکی از زن ها و یا حتی کودکان، از تمام این فجایع و سختی ها و ... شکایتی کرده باشند یا مثلا ذره ای در آن آرمان ها تشکیک یا تزلزل یا تردید یا کوتاهی کرده باشند، بلکه برعکس، از هریک از ایشان هرچه نقل شده ، آنچنان بزرگ منشانه و غیرت مندانه و ادب محورانه و ژرف نگرانه و مردانه بوده است که جز حیرت هیچ سخنی برای انسان نمیگذارد!

گاهی آدم نسبت به برخی مسائل فقط میتواند سکوت کند و تحیّر! تصور میکنم این یکی از آن موارد است که جز تحیّر و طرح سوال کاری نمیتوان کرد. نیاز به پژوهشی عمیق و وسیع در سیره و رفتار تربیتی حضرت اباعبدالله علیه السلام دارد که انسان کمی بفهمد چگونه چنین خانواده ای تربیت شده است. اما به هرجا که برسیم ، میتوان این را به صراحت یک معجزه از معجزات اباعبدالله علیه السلام دانست که در کنار دیگر ابعاد جریان عاشورا ، بر عظمت آن می افزاید. اینکه تعداد زیادی از زن و کودک را اینگونه تربیت کند و تا مرز عصمت عصمت پیش ببرد. تازه اگر نگوییم در این جریان به عصمت اکتسابی نرسیدند.....

 

پ.ن : اینکه صفت «مردانه» را به عنوان یک نکته ی مثبت به کار بردیم ، برخی ساده اندیشان ِ ظاهرنگر نگویند که این حکایت از تفکر مردسالارانه میکند! مقصود ما ، اشاره به استقامت و استواری و محکم بودنی است که یک مرد داراست.

 

ملااحمدی
۰۹ آذر ۹۱ ، ۱۱:۱۱

زمین و آسمان ها به ستوه آمده بودند!...

عــالــَم آرام و قرار نداشت و اهل آن ناله میکردند!...

زمین میخواست اهلش را نابود کند  و دنیائی از نو بسازد!...

ملائکه ی الهی صدای گریه شان بلند شده بود ،...

به خدای عالـَم شـِکوِه بردند از مصیبت أعظمی که درحال رخ دادن بود!...

ناگاه خداوند با وعده ای  راستین همه را آرام کرد :

حجاب ها را کنار زد ، شخصی را نشانشان داد که در حاله ای از نور ایستاده و نماز میخواند...

فرمود:

با این «قائم» ، انتقام خون حسین علیه السلام را خواهم گرفت...

(امام صادق علیه السلام)

 

متن بالا ترجمه ای آزاد از این حدیث شریف است:

إنَّ الْحُسَیْنَ ع لَمَّا قُتِلَ عَجَّتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَیْهِمَا وَ الْمَلَائِکَةُ فَقَالُوا یَا رَبَّنَا ائْذَنْ لَنَا فِی هَلَاکِ الْخَلْقِ حَتَّى نَجُدَّهُمْ عَنْ جَدِیدِ الْأَرْضِ بِمَا اسْتَحَلُّوا حُرْمَتَکَ وَ قَتَلُوا صَفْوَتَکَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِمْ یَا مَلَائِکَتِی وَ یَا سَمَاوَاتِی وَ یَا أَرْضِیَ اسْکُنُوا ثُمَّ کَشَفَ حِجَاباً مِنَ الْحُجُبِ فَإِذَا خَلْفَهُ مُحَمَّدٌ ص وَ اثْنَا عَشَرَ وَصِیّاً لَهُ ع وَ أَخَذَ بِیَدِ فُلَانٍ الْقَائِمِ مِنْ بَیْنِهِمْ فَقَالَ یَا مَلَائِکَتِی وَ یَا سَمَاوَاتِی وَ یَا أَرْضِی بِهَذَا أَنْتَصِرُ لِهَذَا قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ  (الکافی ، ج 1 ، ص 534 ، ح 19 )


ملااحمدی
۰۵ آذر ۹۱ ، ۱۹:۴۹ ۱ نظر