سیمرغ کائنات ...
«ما اول هستیم که آفرینش با ما آغاز شده و آخر هستیم که هستی با ما پایان میپذیرد؛ فرمان روایانی هستیم که امر ما را همه ی موجودات اطاعت میکنند؛ ما نوری هستیم که ملائکه را روشنی میبخشیم.... جایگاه نور خدایتعالی در ماست و معدن آن به سوی ما ؛ اول ما چونان آخرمان است و آخرمان هم مانند اولمان. »[1]
سخت نیست، ناممکن است معرفت ِکسی که تجلّی أتمّ و أکمل أسماء و صفات إلهی است. آنچه سخت است، اینست که بخواهیم قطره ای از دریای ناب ِ وجودش را که مرواریدی از «مَرَج البَحرَینِ یَلتَقیان»[2] است را بشناسیم.
هرچه باشد ضیافت الله است و خدا باید تمام خدائی اش را به رخ عالم بکشد. مخلوقات بر سر خان کریمانه ی خدای عالم ارتزاق میکنند. وقتی «لیس کمثله شیء»[3] ، پس باید این مهمانی با همه ی آنچه «ضیافت» نامیده میشود، تفاوت داشته باشد. به اندازه ی تمام ِ تفاوتی که بین خدا و غیر او هست!...
سفره ی ضیافت الله بر عالم گسترده شده؛ اما کائنات از همان ابتدا گنجایش تمام سخاوت و کرامت الهی را ندارند. باید پانزده روز بگذرد تا آرام آرام این ظرفیت حاصل شود و آنگاه که ماه کامل میگردد، خدای عالـَم حالا تجلّی میکند و کرامت ، جلالت، عظمت و اُبهّت[4] خود را به رخ کائنات میکشد. میوه ی جان ِ رسول الله[5] و هدیه ی خاصّ خدایتعالی برای أشرف ممکنات[6] ، «حسن بن علی» علیهماالسلام عرصه ی ناسوت را با وجودش نورانی میکند.
چه میتوان گفت درباره ی وجود مقدسی که رسول الله صلی الله علیه وآله او را بخشی از وجود نورانی خودش میداند که از جان او طهارت یافته، پس کمتر از نور چشم برای رسول عالمیان نخواهد بود[7].
برای آنکه ولیّ الله الأعظم است، فرقی نمیکند چه سنی داشته باشد، «محل هبوط وحی» است و «خزینه دار ِِ علم الهی»[8]. پس در همان خردسالی میشود برهان نبوّت برای جدّش رسول خدا صلی الله علیه وآله. اینست که به مادر جلیله و بزرگوارش اقتدا میکند و میشود وسیله ی مسلمان شدن امتی!... [9]
پنج نور مقدس اند که تمام عالم ریزه خور خوان ایشان اند و او ، چهارمین ِ آنهاست. آسمان ها و زمین به یُمن وجود او پا به عرصه ی وجود گذاشته اند ، اینست که «حسن» نامیده شد. «لأنّ بإحسانِ الله قامَت السَّماواتُ و الأرضون[10]» جدش رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم که نامش را چنین نهاد، دلیل نامگذاری را هم روشن ساخت: «چراکه با احسان خدایتعالی آسمان ها و زمین برخاسته اند» و «حسن» هم ، محل تجلّی و ظهور تامّ إحسانِ الهی است. خدا خودش را و إحسان خودش را در او به نمایش گذاشته. پس نام خودش را ، «حسن» را برای او شایسته دانست[11] !....
او «طیّب» است که تمامِ طهارت و پاکی مدیون اوست. چه، که از مادری چونان فاطمه صلواةالله و سلامه علیها زاده شده. «زکیّ» میخواندند او را، که کامل ترین مصداق «قد أفلح من زکّیها»[12] بود. جانِ رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم به او وابسته بود.[13] پس «سبط» خواندند وی را . پس از همه ی اینها، مردم او را به «تقیّ»[14] میشناسند که هرچه تقوا هست، از او نشأت گرفته. اما از هرچه که بگذریم، سخن دوست خوش تر است. مهم اینست که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم او را چگونه خطاب میکرده. او سرور عالَم است، پس پیامبر آخرالزمان بود که او را شناخت و لقب «سیّد» را برایش شایسته میدانست.[15] آقا ، سرور و مولای تمام کائنات... این آقائی آنقدر متعالی ست که خود ایشان فرمودند که این کودک ، «سیادت» را از خودم به ارث برده است[16]!...
این پسر آنچنان محبوب جدّش رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم است که دیگر زبانزد عام و خاص شده. تاآنجا که حتی در نمازش هم بارها این محبت را نشان میدهد!... [17] این محبت صرفاً محبتی از سرِ همخونی نیست ؛ جایگاه این کودک در عالم هستی آنچنان با عظمت است که حتی جد بزگوارش و پدرش أمیرالمؤمنین علیه الصلوة والسلام وی را خطاب میکنند: «بأبی أنتَ و اُمّی»[18] !!...
«عبد» بود که بیست و پنج مرتبه با پای پیاده به حجّ رفت و این عبودیت چنان جلوه کرد که شد مظهر صفت جود و کرَم و سخاوت إلهی و دو مرتبه تمام زندگی اش را در راه خدا بخشید به فقیر[19] !... وقتی کنیزی به او شاخه گلی هدیه میکند، وی را آزاد میکند و در پاسخ کسی که از این صحنه به حیرت می افتد، میفرماید «خدایتعالی ما را چنین تربیت کرده... »[20] حقیقت اینست که این کرامت روح تنها نسبت به بشر نبود. او حتی درمقابل یک سگ نیز لقمه های غذایش را بطور مساوی تقسیم میکند و در پاسخ متعجبین میفرماید: «حقیقتاً حیا میکنم از خدایتعالی که جانداری مرا بنگرد، من در حال خوردن باشم و او را إطعام نکنم[21]» اینجا معلوم میشود چرا خدا میخواهد مهمانی اش را به تولد مبارک او زینت داده و کامل کند!...
او تنها یک عابدِ زاهد نیست که صرفا در زندگی شخصی اش انسانی الله محور باشد. همین عبودیت ، در عرصه های گوناگون حیات طیبه ی این انسان کامل تجلی میکند. آنچنان که وقتی سخن از شجاعت و جنگ ورزی هم میشود، باز «حسن بن علی» علیهماالسلام نزد عام و خاص شناخته شده است. آنگاه که در نبرد فتنه خیز جمل محمدبن حنفیه (فرزند دیگر أمیرالمؤمنین علیه السلام از جناب اُمّ البنین سلام الله علیها) نمیتواند به مرکز فتنه، یعنی شتر حامل عایشه دست یافته و از پای درش بیاورد، امام حسن علیه السلام ، همان عابد زاهد است که سلاح را بدست گرفته و زمانی از نبرد بازمیگردد که سلاحش آغشته به خون ِ شتر عایشه است!... و کیست که نداند این خصیصه هم بازگشت میکند به مادر بزرگوار او، حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها. [22] اوست که در عرصه ی سیاست در مقابل معاویه ی مکار، کیاست به خرج داده و صلحی را رقم میزند که باعث میشود بزرگ ترین تهدید برای اسلام، تبدیل شود به بزرگ ترین فرصت! صلحی که مقدمات قیام حسینی را فراهم میآورد. این صلح آنچنان اهمیت دارد که پیامبر آخرالزمان در سالهای طفولیت وی بشارت آن را توسط این کودک میدهد. [23]
تجلّی اسم «علیم» خدایتعالی در این انسان بزرگ هم که زبان را به لکنت می اندازد. از همان طفولیت گرفته تا دوران کودکی و جوانی و... آنقدر به تعدد در این عرصه جلوه کرد که خضر نبیّ دربرابرش خضوع کرده [24]و هرگاه دوستان و حتی دشمنانش از پاسخگوئی به سوالات علمی و... عاجز میشدند، به ایشان پناه میبردند. او عقل مجسّم است. تاآنجاکه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «لو کان العقلُ رجلاً لکان الحَسَن» اگر قرار بود عقل در لباس یک انسان ظاهر شود، قطعا آن انسان، حسن بود...[25]
از دیگر سو، همین انسان آنگاه که قرار است در پیشگاه إلهی به نماز بایستد، چنان مبهوت عظمت، جلالت و اُبهّت خدایش میگردد که وقتی هنوز وارد نماز نشده و درحال وضو گرفتن است، « إرتعَدَّت مفاصلُه و اصفرّ لونه[26]»قبل از آغاز نماز است که «تمام بدنش به لرزه می افتد و رنگ چهره ی مبارکش زرد میشود»!... سخن بهشت و دوزخ که میشود، پریشان گشته و چونان مارگزیده به خود میپیچد، وقتی یاد مرگ می افتد اشک مبارکش جاری میشود ، آنگاه که یادی از قبر و صحرای محشر و صراط میشود، گریه میکند. و زمانیکه سخن از حضور در پیشگاه إلهی به میان می آید، فریاد میکشد، ضجّه میزند و بیهوش میشود!...[27]
الحق که خدایتعالی باید به چنین مخلوقی مباهات کند. و الحق هموست که میتواند در آن روز عظیم ، «یومَ تُبلی السرائر» روزیکه تمام پرده ها و حجاب ها بر می افتد، در آن روز بزرگ بشود زینت عرش إلهی[28]... و نه تنها عرش إلهی ، که جنّت فردوس هم به حضور این شخصیت با عظمت و برادرش حسین علیه السلام افتخار میکند.[29]
اینها همه که گفتیم و شنیدیم و محظوظ شدیم و لذت بردیم ، قطره ای از دریای فضیلت و عظمت حضرت «أبامحمد حسن بن علی» علیهماالسلام هم نیست. اما عرصه ی سیمرغ نه جولنگه ماست. پس به حُسن ختام، سخن را پایان میبریم با این کلام ناب نبوی صلی الله علیه وآله وسلّم :
«خدایتعالی من و علی علیه السلام را از نور خود آفرید. وقتی اراده فرمود کائنات را خلق کند، نور مرا شکافت و از آن، آسمان ها و زمین را آفرید و بخدا قسم شرافت من از آسمانها و زمین والاتر است. سپس نور علی علیه السلام را شکافت و از آن عرش و کرسی را آفرید. و بخدا قسم شرافت علی علیه السلام از عرش و کرسی متعالی تر است. پس از آن، نور حسن علیه السلام را شکافت و از آن، ملائکه و حورالعین را خلق کرد. وبخداقسم حسن برتر از ملائکه و حورالعین است. آنگاه نور حسین را شکافت و از آن لوح و قلم را آفرید. وبخدا قسم حسین از لوح و قلم برتر است.....[30]»
لینک این مطلب در نشریه ی پرسمان
[1] از بیانات نورانی امام حسن علیه السلام ؛ نوادرالمعجزات، 103، ح 8 – دلائل الإمامة ، 168، ح 13
[2] از حضرت رضا علیه السلام نقل شده که ذیل این آیه شریفه (دو دریا را درهم آمیخت تا به هم پیوستند و در یک جا جمع شدند) فرمود: «مقصود از دو دریا ، حضرت امیرالمومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها میباشند.» و درباره ی ادامه ی این آیه شریفه که «یخرج من بینهما الؤلؤ و المرجان» (از میان آن دو دریا –و حاصل جمع شدنشان- لؤلؤ و مرجان خارج میشود) (الرحمن ؛ 19-20-22) فرمودند «مقصود ، حضرت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هستند» (دو گوهر گران بهای عالم خلقت و ثمره ی پیوند نبوّت با امامت) تفسیر برهان؛ج4؛حدیث2
[3] هیچ چیزی به خدا شباهت ندارد.
[4] نبیّ أعظم صلی الله علیه و آله: «أماالحسن فإنّ له هیبتی و سؤددی » بحارالانوار؛ جلد 43 ؛ صفحه263
[5] نبیّ أعظم صلی الله علیه و آله : «أنت َ تفاحتی...»بحارالانوار؛ جلد 43 ؛ صفحه333
[6] نبیّ أعظم صلی الله علیه و آله : «هذا هدیةٌ من ربّ العالمین لی» همان.
[7] نبیّ أعظم صلی الله علیه و آله: « هو ولدی و الطاهر من نفسی و ضِلعٌ من أَضلاعی، هذا سبطی و قرّة عینی» . همان
[8] زیارت جامعه کبیره
!!)92Fdiv>[9] تفصیل حکایت: جلد 43 بحارالانوار ؛ صفحه 333
[10] بحارالانوار ، جلد 43 ؛ صفحه 253
[11] «علی و حسن إسمان من أسماءالله» همان.
[12] حقیقتاً آنکه نفس خویشتن را تزکیه و پاکیزه گرداند، به فوز و نجات رسیده (الشمس ، 15)
[13] نبیّ أعظم صلی الله علیه و آله : «أنت ... مُهجَةُ قَلبی» (بحارالانوار ، جلد 43 ؛ صفحه 333)
[14] ... أمّا ألقابه فکثیرة ٌ التقیّ و الطیب و الزکیّ و السیّد و السبط و الولیّ . و أکثر هذا الألقاب شهرة ً التقیّ (بحارالانوار ، جلد 43 ؛ صفحه 255)
[15] لکن أعلاها رتبةً و أولاها به ما لقبه به رسول الله حیث وصفه به... أنّه قال: «إبنی هذا سیّد» همان
[16] أماالحسن فإنّ له سؤددی و هیبتی (بحارالانوار ، جلد 43 ؛ صفحه 263)
[17] اشاره به جریان بالارفتن امام حسن علیه السلام بر شانه ی جدّش در حین سجده و طولانی کردن سجده توسط ایشان، آنچنان که اصحاب گمان بردند بر ایشان وحی شده است!!... (بحارالانوار ، جلد 43 ؛ صفحه 293)
[18] تفسیر فرات الکوفی ؛ صفحه 79 ؛ ذیل آیه 54 سوره مبارکه آل عمران
[19] بحارالانوار ، جلد 43 ؛ صفحه 339
[20] در ادامه اشاره میکنند به آیه 86 سوره مبارکه نساء که «هرگاه به شما تحیّت گفته شد، پس پاسخ را بهتر از آن بدهید» المناقب ؛ ج 4. 14 - بحارالانوار ، جلد 43 ؛ صفحه 343
[21] مقتل الحسین للخوارزمی ، جلد 1 ؛ صفحه 101 -102
[22] أمیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به محمدبن حنفیه میفرماید «ناراحت مشو ؛ تو پسر علی هستی و او پسر نبیّ» و مسلماً تفاوت این دو ، به مادرشان است... (مناقب آل أبیطالب لإبن شهرآشوب ؛ ج 4 ؛ ص 21 فصل فی سیادته و أخلاقه)
[23] کشف الغمه ، ج 1 ، ص 519
[24] کمال الدین ؛ 313- إرشاد القلوب ؛ ج2؛ 291
[25] القطره ، ج 1 ؛ حدیث 166
[26] بحارالانوار ، جلد 43 ؛ صفحه 339
[27] همان
[28] بحارالانوار ، جلد 43 ؛ صفحه 293 .
[29] فأوحی الله إلیها أنّی قدزیّنتُک باالحسن والحسین فزادت الجنة سروراً بذلک (همان – فردوس الاخبار ، ج2 ، ص 314 ، رقم 3421)
[30] حضرت در ادامه به بیان کیفیت خلقت نوری ِ حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها میپردازند که بدلیل تفصیل و عمق و عظمت مطالب، از ذکر آن میگذریم!... (تفسیر برهان؛ ج4؛ ص 122؛ ح 14 – بحارالانوار. ج 36. ص73. ح24 )