ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

۲۸ مطلب با موضوع «الگوی دین‌داری» ثبت شده است

[ فرایند تأثیرگذاریِ موسیقی بر جانِ انسان از منظرِ علم‌النفس فلسفی ]

منتشرشده در تیرماه 1401 در شماره سیزدهم مجله خردورزی

فایل pdf مقاله

مقدمه

«اى عزیز، بکوش تا صاحب «عزم» و داراى «اراده» شوى، که خداى نخواسته اگر بى‌عزم از این دنیا هجرت کنى، انسانِ صورىِ بی‌مغزى هستى که در آن عالَم به صورت انسان محشور نشوى؛ زیرا که آن عالم، محل کشف باطن و ظهور سریره است. و جرأت بر معاصى کم‏کم انسان را بى‏عزم مى‏کند، و این جوهر شریف را از انسان مى‏رباید. استاد معظّم ما -دام ظلّه- مى‏فرمودند بیشتر از هر چه، گوش‌کردن به تغنّیات سلب اراده و عزم از انسان مى‏کند.»[1]

جمله‌ی پایانیِ عبارت بالا احتمالاً مشهورترین جمله‌ی کتاب «شرح چهل حدیث» امام خمینی (قدّس الله نفسَه الزّکیّة) است. کتابی که ایشان در آن تلاش کردند به معرفیِ دارو اکتفا نکنند و فرایندِ درمانِ رذائل نفسانی و اکتساب اخلاق الهیّه را هم برای مخاطب هموار کنند. شاید اوّلین نکته‌ی کاربردی که ایشان برای طی منازل سلوکی بیان میکنند، ترکِ گوش‌کردن به «تغنّیات» است. منظور از «تغنّی» صدای غنائی و به تعبیر امروزی «موسیقی» است. ایشان در آغازین صفحات کتاب، به نقل از استادشان -آیت‌الله شاه‌آبادی رضوان‌الله‌علیه- گوش‌دادن به موسیقی را موجب «سلب اراده و عزم» از انسان بیان کرده و عجیب‌تر آنکه این عامل، مخرّب‌ترین عامل نسبت به اراده عنوان شده است! طبق بیان ایشان، موسیقی به‌تنهایی این ظرفیت را دارد که باعث سلبِ انسانیّتِ انسان از او شود! چرا که عزم جوهره‌ی انسانیّت است[2] و گوش‌دادن موسیقی همین عزم را در انسان ضعیف میکند!

مگر موسیقی چیست و چه تأثیری در جانِ انسانی دارد که برای کمال او چنین مانع و مخرّب است؟! موسیقی چگونه میتواند عزم و اراده‌ی انسان را ضعیف کند؟ مگر آنانکه اهل موسیقی‌اند، آدم‌های بی‌اراده‌ای هستند؟ و اگر نه، پس آن اراده‌ای که ایشان در این عبارات از آن سخن میگویند، چگونه اراده‌ای است و موسیقی کدام سطح از اراده را تضعیف میکند؟ فرایندِ ضعیف‌سازیِ اراده توسط موسیقی چگونه است؟

در این نوشتار، برای پاسخ به این سؤالات و به طور خاص بررسی «چگونگیِ تضعیف اراده توسط موسیقی» ابتدا نگاهی مختصر به «اراده و عزم» آنچنان که حکیمان متألّه آن را تبیین کرده‌اند و «جوهره‌ی انسانیّت» عنوان شده، از منظر علم‌النفسِ فلسفی خواهم داشت؛ سپس برای بررسی تأثیر موسیقی بر جانِ انسانی، به پاسخ این سؤال می‌پردازم که «موسیقی با کدام ساحتِ وجود انسان ارتباط برقرار میکند؟» و سپس به اراده بازمیگردم و سعی میکنم از خلال تحلیل ارتباطِ آن ساحت با اراده، پاسخی برای مسئله‌ی اصلی نوشتار بیابم.

ملااحمدی
۰۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۹:۴۵

منتشرشده در شماره چهارم مجلّه خردورزی

در این نوشتار تلاش می‌کنیم ابعاد مختلف مسئله‌ی «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» (که در این نوشتار گاه به اختصار با عنوان «فریضتَین» از آن یاد می‌شود) را از منظر آراء الهیاتی و فقهیِ رهبر فرزانه‌ی انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) بازخوانی کنیم. نگرش ایشان -علاوه‌بر جایگاه ممتاز ایشان در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران- از آن‌جهت برای ما مهمّ است که – به‌مثابه یک «فیلسوفِ حکمت عملی» در موضوعات مختلف اجتماعی و سیاسی بر پایه‌ی اسلام‌شناسی خویش ایده‌پردازی و نظرورزی کرده‌اند و ما برای ترسیم آینده‌ی روشن، به آراء چنین اندیشمندی نیاز داریم.

 

عناوین مطالب:

  • جهان اجتماعیِ معنابخش
  • در زنجیره‌ی تمدّن نوین اسلامی
  • مدیریّت توحیدی جامعه
  • هندسه‌ی تحقّق
  1. حفظ انسجام اجتماعی
  2. محبّت و شفقت
  3. رعایت مراتب
  4. استقامت و تکرار
  5. قانون‌مداری
  6. اولویّتِ سلطه‌ی أشرار
  • آیا «حجاب» در اولویّت است؟
  • تصریحات رهبری
  • «مسئله‌ی حجاب» در گذرِ زمان
  • «حرام سیاسی» در جهتِ سلطه‌ی أشرار

ملااحمدی
۲۳ اسفند ۰۲ ، ۱۸:۱۸

منتشرشده در شبکه اجتهاد

چندسالی‌ است که با موج نوظهوری از اظهارنظرهای فقهی از سوی برخی افرادِ حوزوی مواجهیم که تفاوت‌های جوهری با اظهارنظرهای فقهیِ پیش از این دوران دارد. مهم‌ترین ویژگی این نوع فقاهت – که البته با تسامح آن را گونه‌ای فقاهت می‌نامیم- چهار مشخّصه است:

ملااحمدی
۱۱ آذر ۰۲ ، ۱۹:۳۳

مقایسه‌ای تطبیقی میان آراء دکتر سروش و آیت‌الله مصباح یزدی (ره)

در تحلیل ابعاد قیام عاشورا

 

 

منتشرشده در شماره چهاردهمِ مجلّه‌ی تخصّصی «خردورزی»

دانلود فایل مقاله

.... «واقعه‌ی عاشورا» یکی از نقاط تقاطع این دو رویکرد فکری بود. این واقعه نه صرفاً یک ماجرای تاریخی، بلکه از منظرهای مختلف کلامی، اندیشه‌ی سیاسی و معرفت‌شناختی حاوی بصیرت‌های عمیقی برای متفکران مسلمان بوده و سرنوشت بسیاری از اندیشه‌ها را میتوان در تحلیل این واقعه به نظاره نشست؛ لذا از اهمّیت ویژه‌ای برخوردار است. در این تقاطع، دکتر سروش متأثر از اندیشه‌های فیلسوفان مدرن، حامل نگرشی منوّرالفکرانه و متفاوت از سنّت شیعی نسبت به این ماجرا بود و آیت‌الله مصباح یزدی (ره) نیز در امتداد سنّت الهیات شیعی، گاه‌گاه در آثار گفتاری یا نوشتاری‌‌شان نکاتی را بیان می‌کردند که -گرچه بدون تصریح، اما- با قدری صرافت میشد فهمید که در پاسخ به آن نگرش مطرح شده است. به همین دلیل پیگیری اندیشه‌های این دو متفکر میتواند نمونه‌ای از تقابل جریان منوّرالفکری و سنّت اسلامی در یک عرصه‌ی خاص را به نمایش بگذارد.

در این نوشتار سعی می‌کنم با بازخوانیِ دیدگاه‌های دکتر سروش در تحلیل واقعه‌ی عاشورا (در ابعاد مختلفش) و سپس مروری اجمالی بر مواجهه‌ی آیت‌الله مصباح یزدی (ره) با آنها، تقریری از این تقابل ارائه دهم. برای این غرض لازم است دیدگاه‌های هر دو اندیشمند همدلانه و به‌دور از تعصّب فهم و تقریر شود. البته اینکه دکتر سروش هیچ اثر مکتوبِ منسجمی درباره‌ی این موضوع ندارد و تمام دیدگاه‌هایش در قالب سخنرانی‌های پراکنده و مناسبتی مطرح شده، مقداری فهم منسجم و نظام‌وار اندیشه‌هایش در این موضوع را مشکل میکند و امکان ارجاع‌دهی را نیز با مشکل مواجه کرده است؛ اما راقم این سطور به عنوان ناظر سوّم در این تحقیق، سعی میکند آنچه که از تصریحات شفاهی ایشان برداشت کرده‌ را با رعایت اخلاق پژوهش و تقیّد به امانت در توصیف، تقریر کند.

ملااحمدی
۰۴ مرداد ۰۲ ، ۲۰:۰۶

اشاره

زیستِ مجازی، که برآیندِ درهم‌تنیدگیِ زندگی روزمره‌مان با فضای مجازی است، بدون اینکه خودمان حواسمان باشد، نوعی معنویّتِ قلّابی برایمان به ارمغان آورده است! در این مقاله سعی کرده‌ام بعضی ویژگیهای این معنویّت مصنوعی را از منظر حکمت اسلامی بازخوانی کرده و راه‌های فرارَوی از آن به سمت یک معنویّتِ حقیقی را  -باز از منظر حکمت الهی- بیان کنم.

این مقاله در شماره دوازدهمِ مجله‌ی تخصصی «خردورزی» چاپ و منتشر شده است. فایل pdf مجله را از طریق این پیوند دریافت نمایید.  فایل pdf خود مقاله را هم میتوانید از طریق این پیوند دریافت فرمایید. همچنین متن کامل این مقاله را در قسمت «ادامه مطلب» قرار داده ام.

 

ملااحمدی
۰۶ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۲۱

🔹 اینجا همه‌چیز در عین عادی‌بودن، شگرف است!... مردمانی از سراسر عالَم در یک نقطه جمع شده‌اند که تنها اشتراکشان، جاذبهٔ مغناطیس «حُبّ الحسین(ع)» است و به‌همین سبب، باشکوه‌ترین فضایل انسانی را به نمایش گذاشته‌اند:

🔸 میزبانانی که در طول سال، نیمی از درآمد زندگی‌شان را پس‌انداز می‌کنند تا در عرض ده روز، با افتخار و مباهات آن‌را برای زائران و میهمانانی که محبّ حسین‌اند، خرج کنند. به خواهش و التماس از زوّار درخواست می‌کنند تا شبی را نزد آنان افتخار میهمانی دهند و بعد تمام همت‌شان را خالصانه بذل میکنند تا سفره‌ای رنگین و پربار پهن کنند‌. اما خدا نکند که شب رسیده باشد و خانواده‌ای بدون میهمان مانده‌باشد؛ اوج استیصال و اضطراب را در چهرهٔ مرد خانه می‌بینی؛ که انگار از غنیمتی بس‌گران بی‌نصیب مانده است!...

🔹 مهربانانه‌ترین و شکوهمندترین فضایل اخلاقی را در مسیر حرکت به‌سمت مرکز این جهان خاکی -کربلا- می‌توانی ببینی. اینجا حقیقتاً همه با هم برادرند، به یاری هم سبقت می‌گیرند، بارِ یکدیگر را به دوش می‌کشند، آسایش خود را فدای آسایش دیگری می‌کنند، زبان یکدیگر را نمیدانند اما وقتی باهم چشم‌درچشم میشوند، با لبخندی سرشار از محبت از کنار هم رد میشوند. و بسیار زیبایی‌های دیگر که تا نباشی، حسِ نابِ درک آنها را نخواهی چشید.

🔹 اینجا هیچ قانونی وضع نشده است. همه‌چیز برمحور #محبت در گردش است. ‏تمام آنچه اندیشمندان تاریخ در باب #آرمانشهر ترسیم کرده اند، در این مسیر به‌گونه‌ای جلوه‌گر شده است. هیچ نزاع و کشمکشی بر سر منافع شخصی رخ ‌نمیدهد، اصلا «نفع» در اینجا معنای دیگری می‌یابد و همه دغدغهٔ آن حقیقت را دارند‌. حقیقتی که هرچه «من» کمتر باشد، بیشتر و عمیق‌تر درک میشود.

🔻 آری؛ حالا در این میان ممکن است به اقتضای طبیعتِ بشریِ افراد، گهگاه اشتباهات و خطاهایی هم در گوشه‌وکنار رخ دهد. اما برای آنان‌که چشمشان را به آن‌همه زیبایی و شکوه بسته‌اند و فقط این اندک نازیبایی‌ها را می‌بینند، فقط یک نصیحت می‌تواند رهگشا باشد:

همچون مگسان روی پلیدی منشین!
زنبورِ عسل باش انیسِ گل باش

 

 

ملااحمدی
۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۵:۳۰

1)

دینداری ِ ما مسلمان ها و بچه شیعه ها معمولاً با دینداری ِ ناب فاصله دارد. گاهی خیلی هم نزدیک است، اما فاصله دارد. دانستنِ چرایی اش چندان سخت نیست؛ چون به هرحال انسان است و شهوت و غضب و وهم شیطان؛ این نیروها درون انسان، دین‌داری کامل و ناب را بر انسان سخت میکنند. اما آنچه سخت است، اینست که باور کنیم خودمان هم دینداری مان خیلی ناب و واقعی نیست. حالا اگر هم نمیتوانیم دینداری خوب و دقیق و کاملاً صحیحی داشته باشیم، لااقل غرق «جهل مرکب» نباشیم که خیال کنیم دینداری مان یک دینداری کامل است و -مثلاً- الآن است که از طرف نماینده ی خدا به عنوان دین‌داری نمونه معرفی شویم و بعد از مرگ هم بعد از کمی عذاب و پاک شدن گناهان، مستقیم وارد بهشت میشویم! لااقل فریب خودمان را نخوریم! اشکال ندارد؛ ناقص باشد؛ خب سخت است کامل بودنش؛ناقص باشد؛ اما مهم تر از ناقص نبودن، اینست که گول نخوریم و «بدانیم و حواسمان باشد» که دین‌داری مان ناب و کامل نیست...


2)

مدل خاصی از دینداری را می شناسم -تازگی ها با این مدل آشنا شده ام- که بسیار خوب و زیبا و اتوکشیده است. مدلی است که از لحاظ شکلی و رفتارهای ظاهری، به دینداری ِ ناب نزدیک هم هست. اما عمیق که بشوی، می بینی از "حق" فاصله دارد. دوست دارم نام این مدل را بگذارم «دین‌داری ِ مصلحت‌جویانه»

در این الگو ، انسان به مبانی دینی کاملاً معتقد است. کاملاً هم ظواهر دینی را رعایت می کند. بسیار هم دوست دارد که یک دین‌دار ِ کامل باشد و تلاش می کند اینچنین باشد. غالب اوقات و در بیشتر شرایط هم واقعاً سعی می کند طبق دین عمل کند. چنین شخصی به دین تعلق خاطر بالایی دارد. درواقع آنقدر با دین خو گرقته است که وابسته ی آن شده است. بالاتر از این، حتی مرزبندی های خودش در دنیای واقعی را با معیار ِ دین انجام می دهد. یعنی برایش مهم است که رفتارهای فردی و روابط اجتماعی اش نیز در چهارچوب دین باشد. سعی هم میکند که ارزش آدم های اطرافش را با معیارها و ملاک های دین بسنجد...

با نگاه ابتدایی نمی توان بین این الگو با "دین‌داریِ ناب" فرقی یافت. راستش را بخواهید، خود من هم تا چندی پیش، وجهِ تفاوت این الگو با ‌دین‌داری ِ ناب را نفهمیده بودم. اما اموری مرا بر آن داشت که در این الگو کمی دقیق و عمیق شوم تا پرسش بعضی سؤال هایم را بگیرم. لذاست که متوجه آن شدم...

تفاوت ِ این مدل با دین‌داریِ ناب در موقعیت های خاص و شرایط بحرانی ای مشخص میشود که منافع ِ نسبتاً مهم ِ شخصی و قومی و حزبی و... انسان با مقتضیات دینی در تضاد قرار میگیرد. در شرایطی که اگر او بخواهد به لبّ دین عیناً عمل کند و براساس دین فکر کند و تصمیم بگیرد و سخن بگوید و قضاوت کند و عمل کند، منافع نسبتاً مهم شخصی اش به خطر می افتد. اینجا دو راه دارد: یا از منفعت خودش بگذرد و در مقابل آموزه های دینی گردن کج کند و اصطلاحاً «انقیاد» داشته باشد؛ یا اینکه از منفعت خودش نگذرد. در این صورت ِ دوم، باز دو راه دارد: یا صریح و روشن و واضح خودش را در مقابل دین قرار بدهد و یا اینکه دین را طبق خواسته ی خودش تفسیر کند. قطعاً کسیکه چنان وابستگی و اعتقاد و تعلق خاطری به دین دارد، هیچوقت حاضر نمیشود به سادگی خودش را در مقابل دین قرار دهد. بنابراین لااقل بخاطر آسودگی وجدان خودش هم که شده، راه دوم را انتخاب می کند. او در این مسیر، به خصوص وقتی مثل ما معتقد به دینی جامع باشد و آشنایی نسبتاً خوب و مطلوبی از آموزه های دینی داشته باشد، خوب موفق خواهد بود! چراکه دین مجموعه ای از آموزه های فقهی و اخلاقی و عقلی و اعتقادی است و برای اینکه یک کار جزئی را به دین نسبت بدهیم، چندان سخت نیست که از میان تمام آن آموزه ها قطعات پازلی را بیابیم که از کنار هم چیندشان توجیهی برای رفتارمان درست شود.

نام این مدل را «مصلحت جویانه» میگذارم چون این شخص دین را میخواهد. اما آنگونه میخواهد که به مصلحت ِ خودش باشد. آنگونه میخواهد که به صلاح منافع این دنیایی اش باشد. دین را مصلحت جویانه می خواهد. آن وقت هایی که به صلاحش نباشد هم به گونه ای تفسیر میکند که به صلاحش بشود. اینگونه خیالش آسوده است که هم دین دارد، و هم به منافعش می رسد. هم دنیا را دارد و هم آخرت را...!


3)

      الّذینَ اتَّخَذوا دینَهُم لَهواً و لَعِباً و غَرَّتهُمُ الحَیاةُ الدّنیا فَالیَومَ نَنساهُم کَما نَسُوا لِقاءَ یَومِهم هذا...

(اعراف ؛ 51)

آنانکه دین‌شان را وسیله بازی و خوشگذرانی گرفتند، پس در روز ِ موعود فراموش‌شان خواهیم کرد؛

کما اینکه آنان نیز فراموش کردند که این روز را درک خواهند کرد...


رکن ِ اساسی ِ چنین مدل دینداری ای، فراموش کردن ِ قیامت است. اینان نه در اصل توحید مشکل دارند؛ و نه در معاد؛ عدل الهی و امامت و... را هم قبول دارند. اما گرچه تعبّداً یا حتی عقلاً معاد را قبول دارند، اما «ایمان به معاد» در قلب شان رسوخ نکرده است. نه اینکه ایمان نداشته باشند. اما این ایمان چندان در قلب شان رسوخ نکرده است که در موقعیت های حساس و سربزنگاه و در پیچ‌های سرنوشت ساز زندگی که منافع این دنیایی با منافع اخروی(دین) تعارض می‌کند، بتوانند قیامت را برگزینند و از منفعت دنیایی شان بگذرند. چون ایمان به معاد در قلب شان کاملاً رسوخ نکرده است، ناگزیر در این لحظات معاد را فراموش می‌کنند و دین را طبق خواسته ی خودشان تفسیر میکنند. چه، که ایمان به معاد اگر حقیقتاً باشد، لااقل احتیاط در برخی امور حساس را به انسان سفارش میکند. لااقل احتیاط . . . .



پ.ن: شخصاً خودم را بسیار نزدیک به این مدل دین‌داری می بینم!... یا اللهُ یا رحمانُ و یا رحیم؛ یا مُقَلِّبَ القُلوب ؛ ثَبِّت قَلبی عَلی دینِک


مطالب مرتبط:

طبیعت انسان

تاریک و روشن

دادگاهی برای اخلاق

تصمیم منطقی کدام است؟

ملااحمدی
۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۴
قبلاً توضیح داده بودم که:

منطقی زندگی کردن، یعنی عادلانه و منطبق با نظم خلقت زندگی کردن...

یعنی انسان خوب بفهمد که در زندگی، هر موضوع و مسأله ای در چه جایگاهی دارد، کجا باید باشد، تا چه اندازه اهمیت دارد و چگونه باید با آن برخورد شود. یعنی انسان بفهمد که در هر موقعیت و شرایط خاص، دقیقا جای کدامین اصل رفتاری هست و جای کدامیک نیست. یعنی انسان یاد بگیرد زندگی اش را منطبق با  ارزشِ واقعی هر موضوعی بسازد.


قبلاً این را هم گفته بودم که:

ما آدم ها در برخی موقعیت های زندگی به چالش کشیده میشویم!

از جمله ی این چالش ها ، دو راهی هایی است که برگزیدن ِ یکی از دو راه ، از انتخاب های عادی و روزمره سخت تر است ؛ سختی ایکه میتواند به دلیل «ندانستن» باشد؛ گاهی ندانستن اینکه بر اساس چه ملاکی باید انتخاب کرد ، گاه ندانستن آخر خط هریک از دو مسیر ، گاه ندانستن راهی که قرار است با هر یک از دو مسیر طی شود ، و گاهی هم ندانستن تبعات احتمالی هریک از دو گزینه ؛ این سختی ، دلیل دیگری هم میتواند داشته باشد: «ترس» ! ترس زمانی انتخاب را مشکل میکند که دیگر ندانستن مانع نیست؛ یعنی میدانیم که بر اساس چه ملاکی کدام گزینه را به چه دلیل باید انتخاب کنیم و آخر مسیر هم چه خواهد شد ؛ اما ترس از تبعات احتمالی این انتخاب ِ صحیح را داریم. تبعاتی که ممکن است به ما ضرر بزند.


حالا میخواهم با توجه به آن دو مقدمه، مطلب سومی را بگویم:

در موقعیت های حساس زندگی که به چالش کشیده میشویم و به دلیل «جهل» یا «ترس» نمیدانیم کدام مسیر را انتخاب کنیم، انتخاب ِ صحیح آنست که عادلانه باشد. یعنی منطبق با نظام خلقت باشد. حالا معما پیچیده تر شد! از کجا بدانم نظام خلقت چگونه است و بعد از کجا بفهمم که باید با این انتخابم دقیقا در کدام نقطه ی خلقت بایستم؟!


جوابی که شخصاً برای این سوال دارم، مبتنی بر یک اصل ِ اعتقادی است:

توحید یعنی باور به اینکه «هیچکس جز " الله " نیست که در وجودش بی نیاز از غیر باشد» یکی از مظاهر اعتقاد به توحید اینست که جز همان «الله» کسی را خالق حقیقی عالَم وجود ندانیم. یعنی «توحید در خالقیت». مرحله ی بعدی اینست که وقتی فقط او خالق باشد، بنابراین فقط اوست که می تواند تدبیر حقیقی و نهایی خلقت را به دست داشته باشد. یعنی «توحید در ربوبیّت تکوینی» این بدان معناست که حتی یک برگ درخت هم بدون اذن ِ تکوینی ِ او به زمین نمی افتد. (ماتَسقُطُ مِن ورقةٍ إلا بإذن الله) وقتی اینچنین اعتقادی پیدا کردیم، طبیعتاً به این نتیجه میرسیم: حالا که آفریننده ی ما خداست و اختیار وجود ما هم به دست اوست، تدبیر زندگی ما هم استقلالاً از اوست، پس جز او کسی حق فرمان دادن و قانون وضع کردن برای روش زندگی ِ ما ندارد. این عقیده را در علم کلام میگویند «توحید در ربوبیّت تشریعی» یعنی هرکس دیگری هم که بخواهد قانونی وضع کند و برای زندگی دستوری بدهد و تعیین تکلیفی بکند، باید به گونه ای از جانب الله چنین اذنی داشته باشد. هر دستور و قانون و تعیین‌تکلیفی باید به پشتوانه ی امضای الهی باشد. و هیچکس حق ندارد بدون مجوّز از جانب او، به مخلوقات (ازجمله انسان ها) امر و نهی کند.


حالا سراغ جواب سؤال بالا میروم:

لازم نیست حتماً از همه ی نظام خلقت باخبر باشم تا بتوانیم تصمیم صحیح را بگیرم. کافی است با اعتقاد به «ربوبیّت تشریعی الهی» بایدها و نبایدهای خدا (که در قرآن بیان شده و به طور مبسوط در رساله ی عملیه و سخنان عالِمان ِ اسلام شناس منعکس شده است) را بشناسم و منطبق با آن بایدهاونبایدها تصمیم بگیرم و در دوراهی ها انتخاب کنم. در اینصورت ممکن است بازهم تفصیلاً علم به پایانِ مسیری که انتخابش کرده ام نداشته باشم. اما همینکه اجمالاً میدانم طبق «قانون خدا» عمل کرده ام، کافیست تا یقین و اطمینان داشته باشم به مقصدی روشن و خوب و خوش. وقتی چنین اطمینانی داشته باشم، دیگر ترس از عواقب این انتخاب هم معنا نخواهد داشت.

پس انتخاب ِ منطقی در دوراهی های چالش برانگیز، انتخابی است که منطبق با قانون خدا و رضایت الهی باشد. یا لااقل مخالف و متضاد با آن نباشد. حالا ممکن است این انتخاب به مذاق خیـــــلی ها خوش نیاید. یا حتی بالاتر، برای خود انسان هم تلخ باشد و دهشتناک و غیرقابل هضم.... و بسیار سخت! اما وقتی برگرفته از قانون خدا است، بنده را چاره ای از آن نیست.


پ.ن: شناخت قانون های خدا هم کار چندان ساده ای نیست. اما هرکس به اتکای قرآن و رسالۀ عملیه و کتاب های اخلاق، و با کمک عقل، میتواند تشخیص دهد. بعضی قوانین الهی هم هستند که کلیت دارند و تکلیف را در بسیاری از موارد روشن کرده اند. مثلا اینکه باید گوش به فرمان «رسول و اولی الامر» بود. یا مثلا اینکه در غیاب اولی الامر، باید گوش به فرمان «ولیّ فقیه» و «مرجع تقلید» باشیم. یا مثلا اینکه در مسایل کشوری باید تابع قانونی باشیم که مجلس و رییس جمهور وضع کرده اند. یا مثلا در مسائل خانوادگی، مرد بر زن قوامیت دارد و خانواده باید تابع این قانون باشد. و خیلی قانون های کلی دیگری که به انسان کمک می کند تا رفتار منطقی و صحیح در زندگی اش را تشخیص دهد...


رَبّنا أفرغ علینا صیراً و ثبّت أقدامَنا...


مطالب مرتبط:

حجّت

منطقی بودن

طبیعت انسان

تاریک و روشن
دین‌داری مصلحت جویانه
ملااحمدی
۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۹

کار دل، «تعلق پیدا کردن» یعنی دل ‌بستن و پیوند خوردن است. این معنا همگانی است و شامل تمام قلب ها می شود. انسان به خاطر داشتن قلب، تنهای نشانه ی اتمّ ِ بی نهایت و آیت ِ کبرای حق محسوب می شود...

ما در این زمینه آیات  و روایات بسیاری داریم؛ اما نکته ی خاصی که در آنها وجود دارد، تأکید بر این مطلب است که این ظرف محبت تنها مخصوص خود ِ خدا است. و نباید دوستی و تعلق به غیر خدا در آن راه پیدا کند. قلب ِ با ادب، مالامال از محبت به خدا و خالی از محبت به غیر است. طبق روایات اینطور فهمیده میشود که خداوند نسبت به قلب انسان، محدودیت خاصی قائل می شود که نسبت به هیچ یک از اعضاء، قوا و ابعاد وجودی او چنین حساسیتی ندارد. او از بین تمام ابعاد وجودی انسان قلب را انتخاب کرده و نسبت به آن کاملاً انحصارطلبانه می گوید: قلب باید فقط و فقط به من وابستگی داشته باشد و بس.

این بحث انحصارطلبی خدا در روایات با عنوان «صداقت در محبت» مطرح شده است. یعنی خدا محبت صادقانه را منحصراً برای خودش می خواهد؛ نه محبت غیرصادقانه و عاریتی را. توضیح اینکه ما یک «محبت کاذب» داریم و یک «محبت صادق»؛ محبت کاذب محبتی است که ریشه دار و محکم  نیست و در برخوردها و تعارضات، زائل می شود و کنار می رود. اما محبت صادق ریشه دار و محکم است و به زودی از بین نمی رود. انسان باید محبت صادقانه اش فقط و فقط مخصوص خدا باشد؛ اما اشکال ندارد که به غیر خدا نیز محبت و دلبستگی سطحی و گذرا پیدا کند؛ چون ما در بستر طبیعت قهراً  دوستی های زودگذر و کاذب پیدا میکنیم و گاهی این نوع از محبت ها، ناخودآگاه به قلب هایمان سرایت می کند؛ اما باید مراقب بود تا در دل، تنها یک محبت صادقانه و ریشه دار وجود داشته باشد و آن هم حبّ به خدا است؛ چرا که قلب تنها جای یک محبت ریشه دار است و نمی تواند چند محبت صادق را در خود جای دهد؛ زیرا محبت صادق در هیچ تعارضی زائل نمی شود و تعدد در محبت صادقانه، تعارض را به وجود خواهد آود. برای همین است که خدا نسبت به محبت صادقانه انحصارطلب است.

 

( ادب الهی ؛ دفتر اول:تأدیب نفس

آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی رضوان الله علیه )

 

پ.ن 1: وقتی در محبت ِ «ناخودآگاه» اینچنین است،  امان از وقتی که انسان کاملا ارادی و آگاهانه ریشه های محبتی را در قلبش قوام دهد!...

پ.ن 2: حقیقتاً اینگونه است که «محبت صادقانه آنچنان ریشه دار است که در تعارضات هیچ صدمه ای نمی بیند! حتی در شدیدترین تعارضات» این واقعیت، محسوس واقع شده است... عجیب است این قلب!

پ.ن 3: تازه میفهمم مشکل از کجاست! این عبارات کتاب را چونان داروی تلخی که آتش درون انسان را فوران می دهد، جرعه جرعه نوشیدم...

 

ملااحمدی
۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۴۱

خیلی مهم است؛ و خیلی سخت

که آدم هر کاری میکند -ریز و درشت- حواسش باشد که روز قیامت در پیشگاه الهی برای این کارش حجّت داشته باشد

حجت و دلیلی محکمه پسند؛ که مستند به قرآن و حدیث و رساله ی عملیه باشد.

لااقل اگر هم نمیتوانیم برای «هر کاری» ، لااقل برای تصمیم ها و عمل های سرنوشت ساز و مهم زندگی مان حجت داشته باشیم.

و خوب حواسمان باشد که اگر بر اساس حجت عقل و شرع تصمیمی گرفتیم و عملی کردیم، هیچوقت آن را فراموش نکنیم.

و هیچوقت بوی پشیمانی هم به مشاممان نرسد....


ربّنا افرغ علینا صبراً و ثبّت أقدامَنا



مطالب مرتبط:

تاریک و روشن

دادگاهی برای اخلاق

تصمیم منطقی کدام است؟


ملااحمدی
۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۳۸