ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

اشاره

زیستِ مجازی، که برآیندِ درهم‌تنیدگیِ زندگی روزمره‌مان با فضای مجازی است، بدون اینکه خودمان حواسمان باشد، نوعی معنویّتِ قلّابی برایمان به ارمغان آورده است! در این مقاله سعی کرده‌ام بعضی ویژگیهای این معنویّت مصنوعی را از منظر حکمت اسلامی بازخوانی کرده و راه‌های فرارَوی از آن به سمت یک معنویّتِ حقیقی را  -باز از منظر حکمت الهی- بیان کنم.

این مقاله در شماره دوازدهمِ مجله‌ی تخصصی «خردورزی» چاپ و منتشر شده است. فایل pdf مجله را از طریق این پیوند دریافت نمایید.  فایل pdf خود مقاله را هم میتوانید از طریق این پیوند دریافت فرمایید. همچنین متن کامل این مقاله را در قسمت «ادامه مطلب» قرار داده ام.

 

ملااحمدی
۰۶ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۲۱

(یادداشتی که به مناسبت رحلت غم‌بارِ حضرت آیت‌الله علامه حسن‌زاده آملی (رضوان‌الله‌علیه) برای سایت فکرت نوشته شد.)

 

«قسم به جان خودم، آن کس که فهم مطالب «تمهید القواعد» و «شرح قیصری بر فصوص الحکم» و «مصباح الانس» و «اشارات و تنبیهات» و «شفاء» و «اسفار» و «فتوحات مکّیه» روزی‌اش نشده، فهم تفسیرِ أنفُسیِ آیات قرآن و جوامع روایی روزی‌اش نمی‌شود.»

 

این عبارت از حضرت آیت‌الله علامه حسن‌زاده آملی (قدَّسَ الله نفسَهُ الزّکیّه) را چه‌بسا بتوان گویاترین سخن ایشان دانست که در آن از پروژه‌ی علمی و دغدغه‌ی سلوکیِ سالیان‌شان سخن گفته‌اند. همانطور که دوست قدیمی و هم‌گام سلوکی ایشان حضرت آیت‌الله جوادی آملی آن مرد بزرگ را «جامع عقل نظر و عقل عمل» معرفی نمود، می‌توان آن نقطه‌ی محوری که عمده‌ی آثار مهمّ ایشان در حولش شکل گرفته و نصایح سلوکی‌شان نیز معطوف به آن بیان شده را «تفسیرِ أنفسیِ آیاتِ کتاب تکوین و تدوین الهی» دانست. از این رو ایشان را -به لحاظ آثارشان- می‌توان مصداق تامّ «حکیمِ معرفت نفس» دانست. اهمّیت این عنوان زمانی نمایان می‌شود که احادیث کثیری که با مضمون «مَن عرَف نفسَه فقَد عرَفَ ربَّه» وارد شده‌اند و همچنین جایگاه ویژۀ «رؤیت آیات أنفُسیِ حقتعالی» که روش خاصّ اولیاء الهی در سلوک توحیدی است را مورد  توجّه قرار دهیم.

ملااحمدی
۰۵ آبان ۰۰ ، ۱۶:۵۸

معرّفی کتاب «وجوه سیاسی در اسماء حسنی»

منتشرشده در شماره 26-27 فصلنامه علوم‌انسانی اسلامیِ صدرا

اسماء حُسنای الهی چه ارتباطی به بندگان دارند؟ آیا ویژگی‌های حضرت حق و عبد ارتباطی با هم دارند؟ عارفان و فیلسوفان بزرگ اسلامی به امکانِ بهره‌مندیِ آدمیان از اسماءحسنی تصریح کرده‌اند؛ اما این بهره‌مندی چگونه و در چه ساحتی میسّر است و چگونه ممکن است در سطوح عملیِ حیات بشری مؤثر واقع شده و کارکرد داشته باشد؟ کتاب «وجوه سیاسی اسماء حسنی» در واقع پاسخی به این پرسش‌های کلان در حوزۀ خاصّ اندیشۀ سیاسی است.

اسماء الهی به‌مثابه مبنای کنش سیاسی

یکی از مسائل مهم عرفان نظری، اسماء حسنی است. تمام جهان اعم از تکوین و تشریع، مظهر اسماء حسنای الهی است. دانشمندان بزرگ اسلامی به احصاء و تفسیر این اسماء با نگرش‌های گوناگون کلامی و تفسیری و فلسفی و عرفانی پرداخته‌اند. اما از میان همۀ آن مکتوبات، هیچ‌یک به وجوه سیاسیِ اسماء حسنی نپرداخته اند. درحالی‌که اگر اندیشمندان علوم انسانی به‌طور عام و اندیشمندان علوم‌سیاسی به‌طور خاص با رویکردِ اسماء حسنی موضوعِ تحقیقات خود را پی بگیرند، به نتایج بدیعی دست خواهند یافت.

ملااحمدی
۱۸ تیر ۰۰ ، ۱۳:۳۹

نقدی بر کتاب «به‌سوی الهیات غیرمتافیزیکی» دکتر علی زاهد

منتشرشده در نشریه‌ی رسائل ؛ شماره هشتم

فایل pdf اصل مقاله

اشاره:

کتاب «به‌سوی الهیات غیرمتافیزیکی» حامل ایده‌ای بدیع برای طرح الهیاتی نو است. دکتر علی زاهد در این کتاب کوشیده است تا با رویکردی پدیدارشناسانه و در پرتو دیدگاه‌های فلسفی کارل یاسپرس و مارتین هایدگر با محوریت نگرش اگزیستانسیالیستی به وجود، دیدگاه‌های خویش را در اندیشه‌های ایشان به‌گونه‌ای پیگیری کرده و بپروراند که در آخر، امکان هم‌سخنی آنها با برهان صدیقین علامه طباطبایی(ره) فراهم آید و از این رهگذر، بتوان طرحی نو برای الهیات غیرمتافیزیکی درانداخت.

 

 

آنچه در ادامه می‌آید، بررسی و نقد پاره‌ای از مسائل و مبانی مطروحه در این کتاب است. در این مقال فارغ از همه برجستگی‌ها و نقاط مثبت این کتاب، روشن می‌شود که این اثر اولاً فاقد انسجام درونی بوده و ثانیاً بیش از آنکه یک «پژوهش تطبیقی» باشد، محصول تلفیق و «التقاط» غیرنظام‌مند چند اندیشه فلسفی با یکدیگر است.

 

ملااحمدی
۰۴ تیر ۰۰ ، ۲۳:۲۶

معرّفی و نقد کتاب «مسئله‌ی علم در ایران»

اثر دکتر موسی اکرمی

[منتشرشده در فصلنامه‌ی تخصّصی علوم انسانیِ اسلامیِ صدرا ؛ شماره 24 ]

فایل pdf یادداشت

اشاره

پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی با انتشار سری کتاب‌های «تأملات صاحب‌نظران ایرانی در باب آموزش عالی» به‌دنبال آنست که ایده‌ها و دیدگاه‌های صاحب‌نظران ایرانی که پیشتر در قالب مقاله، یادداشت و مصاحبه منتشر شده اند را در مجموعه‌ای گردآوری کند تا بستری برای توسعه گفتگوی انتقادی اندیشمندان فراهم شود.

کتاب «مسئله علم در ایران» یکی از منتشرات این مجموعه است که مجموعه یادداشت‌ها و مصاحبه‌های «موسی اکرمی» از اساتید صاحب‌نام فلسفه را در خود جای داده است. ایشان در این کتاب با طرح مسائل بنیادین در ساحت تاریخ علم، فلسفۀ علم و پاره‌ای از موضوعات مربوط به آموزش عالی، به تحلیل وضعیت موجود پرداخته است.  آنچه در ادامه می‌آید، مروری اجمالی بر عناوین مطالب کتاب به‌همراه نگاهی نقادانه به پاره‌ای از رویکردهای نویسنده در این کتاب می‌باشد:

 

ملااحمدی
۱۸ خرداد ۰۰ ، ۰۷:۰۲

 

✍️  صدرالمتألّهین شیرازی (ملاصدرا)  -رضوان‌الله‌علیه- :

در وجود انسان، لطیفه‌ای ملکوتی هست که از سنخ حقایق ربّانی است و سرّی از اسرار الهی می‌باشد. خلقتِ این لطیفه‌ی ربّانی بگونه‌ایست که قابلیّت شناخت حقیقتِ موجودات را دارد؛ البته مشروط بر آنکه هیچ حجابی از حجاب‌های ممکن، میان انسان و آن حقایق حائل نباشد؛ که بزرگ‌ترینِ حجاب‌ها، اینست که انسان به‌واسطه‌ی صورت‌های موهومِ ذهنی‌اش از مشغول‌شدن به حق‌تعالی منصرف شود...

چنانکه صاحبِ شریعت حضرت مصطفی (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) چنین فرموده: «اگر شیاطین پیوسته دوروبَر قلوبِ بنی‌آدم در طواف نبودند، قطعاً انسان‌ها می‌توانستند بر ملکوت آسمان نظر کنند.» و اشاره‌ی حضرتش که در پاسخ به سؤال «یا رسول‌الله، بر روی زمین، خدا را کجا بیابیم؟» فرمودند «در قلوبِ بندگانِ اهل‌ایمانش» نیز، به همین مطلب است. و همچنین است حدیث قدسیِ منقول از حق-جلّ‌وعلا- «نه آسمان و نه زمین، هیچ‌کدام گنجایش مرا ندارند؛ اما قلبِ بندگانِ من که اهل وَرَع هستند، گنجایش مرا و یارای به آغوش کشیدنِ مرا دارند

بنابراین اگر قلب انسان از بندِ موانع درونی و بیرونی رها شود، حقیقتِ جهانِ مُلک و ملکوت و تمام هستی آنچنانکه حقیقتاً هست، در او تجلّی خواهد کرد و در این هنگام، تمام مراتب هستی را به‌گونه‌ی بالفعل می‌یابد. پس در نهایت انسان بدانجا میرسد که ذاتِ خودش را بهشتی می‌یابد که وسعتِ آن، به قدر آسمان‌ها و زمین است!...

البته مملکتِ وجودِ عارفان الهی از این هم وسیع‌تر و بزرگ‌تر است!... چرا که آن قبلی صرفاً از جهان ناسوت بود و این یکی از جهان ملکوت. و اکنون عارفِ کامل در کسی فانی شده است که جهان در پیشگاه او به قدر ارزنی هم نیست....

 

📖 شواهد الرّبوبیّة ؛ اشراق ثامن از شاهد ثالث از مَشهد اول.

 

ملااحمدی
۰۴ خرداد ۰۰ ، ۱۱:۲۸

گزارشی مختصر از مقاله «جغرافیا و زبان»

از کتاب «فلسفه‌­ی تحلیلی چیست؟»

اثر یوهان گلوک

نویسنده در این مقاله گونه­‌های مختلفِ تلقّی «جغرافیایی – زبانی» از فلسفه‌­ی تحلیلی را بررسی میکند. یعنی این تلقّی رایج که «فلسفه­‌ی تحلیلی نوعی از فلسفه­‌ورزی است که در جهان انگلیسی‌­زبان، خصوصاً آمریکای شمالی، جزایر بریتانیا و استرالیا غلبه دارد.» نویسنده تلاش میکند نشان دهد گرچه دوگانه­‌ی تحلیلی / قاره‌­ای (که تقریری انگلیسی‌محور از فلسفه­‌ی تحلیلی است) بهره‌­ای از حقیقت دارد، اما دسته‌­بندی فلسفه به دو مقوله از دو سنخ متفاوت است و به­‌هیچ‌­روی نمی­تواند تصویری واقعی و جامع از این فلسفه ارائه دهد:

 

1- نویسنده در بخش اول ریشه­‌های آلمانی‌­زبانِ فلسفه­‌ی تحلیلی، یعنی بطور مشخص در فرگه، ویتکنشتاین و پوزیتیوسم منطقی را نشان دهد که البته تعقیب ایشان توسط نازی­‌ها باعث پررنگ­‌شدنِ حضورشان در منطقه‌ی معروف به قاره‌­ای و منجر به پیوندخوردن آنها با جهان انگلیسی‌­زبان شد.

 

2- در نقطه‌­ی مقابل، اولویّت­‌دادنِ تامّ به متفکّران آلمانی­‌زبان در شکل­‌دهی به فلسفه‌­ی تحلیلی است. حمایتگران این ایده دوگانه­‌ی مذکور را متأثر از تقابل فرهنگی و عمیق­‌تری میان علم و تجربه­‌گراییِ انگلیسی از یکسو و رمانتیسیسم و عقل‌­گراییِ آلمانی از سوی دیگر میدانند که منجر به دو نوع گرایش معرفت­‌شناختی و هستی­‌شناختی شده است. نویسنده با وجود مؤیّداتی بر این انگاره می­‌آورَد، توضیح میدهد که چنین تلقی‌­ای نیز هیچ نگاه روشنی نسبت به فلسفه­‌ی تحلیلی ایجاد نمیکند.

 

3- به دلیل مشکلاتی که دو تلقی پیشین داشتند، این انگاره مطرح شد که فلسفه­‌ی تحلیلی نوعی فلسفه­‌ورزیِ «انگلیسی-اتریشی» است؛ چراکه از طرفی فلسفه­‌ی تحلیلی طغیانی علیه کانت است و از سوی دیگر تفکر تجربه­‌گرایانه و علم­‌محورِ موجود در روح این فلسفه­، سنتی طولانی درون جهانِ آلمانی‌­زبان دارد. در این نگاه، تقابل واقعی میان یک سنتِ متعادل و واقع­‌گرایانه‌­ی اتریشی، که به تجربه‌­ی انگلیسی نزدیک و تاحدی از آن ملهَم است از یکسو، و یک سنت تاریک­‌اندیش و ایدئالیستی آلمانی که به کانت بازمی‌گردد از سوی دیگر است. نویسنده در نفی این انگاره سعی میکند تأثیرات تعیین‌­کننده‌­ی ایده‌­آلیسم آلمانی و به‌ویژه کانت در اندیشه‌­های فیلسوفان تحلیلی را نمایان سازد.

 

4- پس از پاسخ­های نقضی به قرائت­‌های بالا، نویسنده توضیح میدهد که دوگانه‌­ی تحلیلی/قاره‌­ای، علاوه‌­بر غیرصائب بودن، تفاوت‌های جغرافیاییِ مهمی درون همین حیطه‌­ها را هم نادیده می­گیرد و همچنین یک نمونه­‌های نقض مهمّ دیگری بر هرگونه تلقّی زبانی-جغرافیایی ارائه میدهد. ایشان دلایلی ارائه میدهد بر این مهمّ که چنین تلقّی­‌هایی به طور کلّی و «نه­ به دلایل تاریخی صرف» غیرقابل دفاع هستند. «پراگماتیسم آمریکایی» یک نمونه‌­ی عینی در این زمینه است. چرا که از طرفی در هیچ دسته­‌بندیِ زبانی-جغرافیایی نمی­گنجد و ازدیگرسو برای هر یک از دو طیف فلسفه­‌ی مذکور، نقشی مثبت میتواند ایفا کند. همچنین وجود و گسترش فلسفه­‌ی سنتی و سنت­‌گرا نیز دلیلی دیگر بر این امر است.

 

نکته:

آنچه از این بخش میتوان فهم کرد، «شبکه­‌ای بودنِ جریان تاریخیِ فلسفه» است. تلقی­‌های زبانی-جغرافیایی، جریان تاریخیِ فلسفه را نوعی جریانِ خطّی می­‌بیند. اما نویسنده در این مقاله به خوبی توانسته نشان دهد که جریان تاریخیِ فلسفه، متشکل از مجموعه­ای شخصیت­ها و اندیشه­‌های متکثر و متفاوت است که همه در یک شبکه‌­ی چندوجهی (هریک به­‌گونه­‌ای) به یکدیگر مرتبط و متصل هستند.

در مقام تمثیل، میتوان فیلسوفان / اندیشه‌­های فلسفی را به بازیکنان فوتبال تشبیه کرد که –مثلا- به‌­مدت نیم­‌ساعت هر یک ضربه‌­ای به توپ می­زنند و نهایتاً یکی از آنها با ضربه‌­ای توپ را وارد دروازه میکند....

ملااحمدی
۲۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۷:۳۳

🔹 اینجا همه‌چیز در عین عادی‌بودن، شگرف است!... مردمانی از سراسر عالَم در یک نقطه جمع شده‌اند که تنها اشتراکشان، جاذبهٔ مغناطیس «حُبّ الحسین(ع)» است و به‌همین سبب، باشکوه‌ترین فضایل انسانی را به نمایش گذاشته‌اند:

🔸 میزبانانی که در طول سال، نیمی از درآمد زندگی‌شان را پس‌انداز می‌کنند تا در عرض ده روز، با افتخار و مباهات آن‌را برای زائران و میهمانانی که محبّ حسین‌اند، خرج کنند. به خواهش و التماس از زوّار درخواست می‌کنند تا شبی را نزد آنان افتخار میهمانی دهند و بعد تمام همت‌شان را خالصانه بذل میکنند تا سفره‌ای رنگین و پربار پهن کنند‌. اما خدا نکند که شب رسیده باشد و خانواده‌ای بدون میهمان مانده‌باشد؛ اوج استیصال و اضطراب را در چهرهٔ مرد خانه می‌بینی؛ که انگار از غنیمتی بس‌گران بی‌نصیب مانده است!...

🔹 مهربانانه‌ترین و شکوهمندترین فضایل اخلاقی را در مسیر حرکت به‌سمت مرکز این جهان خاکی -کربلا- می‌توانی ببینی. اینجا حقیقتاً همه با هم برادرند، به یاری هم سبقت می‌گیرند، بارِ یکدیگر را به دوش می‌کشند، آسایش خود را فدای آسایش دیگری می‌کنند، زبان یکدیگر را نمیدانند اما وقتی باهم چشم‌درچشم میشوند، با لبخندی سرشار از محبت از کنار هم رد میشوند. و بسیار زیبایی‌های دیگر که تا نباشی، حسِ نابِ درک آنها را نخواهی چشید.

🔹 اینجا هیچ قانونی وضع نشده است. همه‌چیز برمحور #محبت در گردش است. ‏تمام آنچه اندیشمندان تاریخ در باب #آرمانشهر ترسیم کرده اند، در این مسیر به‌گونه‌ای جلوه‌گر شده است. هیچ نزاع و کشمکشی بر سر منافع شخصی رخ ‌نمیدهد، اصلا «نفع» در اینجا معنای دیگری می‌یابد و همه دغدغهٔ آن حقیقت را دارند‌. حقیقتی که هرچه «من» کمتر باشد، بیشتر و عمیق‌تر درک میشود.

🔻 آری؛ حالا در این میان ممکن است به اقتضای طبیعتِ بشریِ افراد، گهگاه اشتباهات و خطاهایی هم در گوشه‌وکنار رخ دهد. اما برای آنان‌که چشمشان را به آن‌همه زیبایی و شکوه بسته‌اند و فقط این اندک نازیبایی‌ها را می‌بینند، فقط یک نصیحت می‌تواند رهگشا باشد:

همچون مگسان روی پلیدی منشین!
زنبورِ عسل باش انیسِ گل باش

 

 

ملااحمدی
۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۵:۳۰

یکى از مباحثى که در جهان‏‌بینى عرفانى مطرح است، مسئله‌‏اى است که فلاسفه از آن با عنوان «نظام احسن» یاد مى‏‌کنند. موضوع براى فیلسوفان اینگونه مطرح است که آیا نظام خلقت موجود، بهترین نظام است؟

🔸 معنى نظام احسن این نیست که در مقابل این نظام، نظام دیگرى وجود داشته باشد و آن‌وقت ببینیم آیا این نظام بهتر است یا آن؛ بلکه معنایش اینست که ببینیم بهترین نظام ممکن چیست؟ آیا این نظام‏ خلقت، نیکوترین نظامِ ممکن است یا اینکه نظامى احسن از این نظام هم ممکن بوده خلق بشود و حالا نشده؟

🔸 فلاسفه با ادلّۀ قاطع بیان مى‏‌کنند که نظامى احسن و اکمل از نظام موجود ممکن نیست و محال است؛ هرچه را که انسان «احسن» فرض کند، یک خیال بیش نیست و تازه فرضِ یک امر محال است. یعنی اثبات می‌کنند که حتی امکان تصور نظام خلقتی برتر و بهتر و کامل‌تر از این نظام هم ممکن نیست.

🔹 اما عرفای الهی از منظر دیگری به مسئله می‌پردازند. آنها سخن‌شان «تجلّى» است. در نظر عارف، تمام هستى و تمام جهان یک جلوۀ حق است.

🔺 چنان‌که حافظ می‌گوید، تمام جهان‏ مظهرى از حُسنِ روى اوست:
حُسنِ روى تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقشی در آیینه‌ی اوهام افتاد

🔺یا در تعبیرهاى دیگرى که از خود حافظ خواندیم، «پرتوِ حسن» است:
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلى دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

🔺 یک «کرشمه» است:
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشى کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

🔹 بنابراین در شهودى که عارف، تمام هستى را یک‌جا به عنوان یک جلوه از ذاتِ کامل‌الصفاتِ حق‌تعالى مى‏‌بیند، اصلًا عالَم خلقت یعنى «خدا در یک آئینه». اگر فرض کنیم عارفى در عالم نقص ببیند معنایش این است که در خدا نقص دیده! چون عالم در نظر عارف درست مثل صورتی است که منعکس در آئینه است و از خودش چیزى ندارد، هرچه هست همان است، تمامْ آن است.

📖 شهید آیت‌الله مطهری ؛ عرفان حافظ ؛ ص ۸۴

ملااحمدی
۲۴ مهر ۹۶ ، ۲۰:۰۲

1

آمار فراوانی مدرک داوطلبین انتخابات مجلس شورای اسلامی که منتشر شد، با نگاه یک تحصیل کرده ی حوزه علمیه، آمار کسانیکه با مدرک حوزوی اقدام به ثبت نام کرده بودند توجهم را جلب کرد: «6 درصد»

وظیفۀ مجلس، قانونگذاری است و این یعنی کسانی که به کرسی هایش تکیه میزنند، باید دارای سطح مطلوبی از اطلاعات و قدرت تحلیل برای قانونگذاری باشند. قانونگذاری برای هرآنچه که مربوط به امور جاری و راهبردی کشور است. از آن دسته قوانینی که به امور فنی و مهندسی و تکنولوژیک مربوط میشود که بگذریم، حداقل 50 درصد قوانینی که مجلس شورای اسلامی با آنها سروکار دارد، از سنخ مسائلی هستند که علوم انسانی با آنها سروکار دارند.


2

مسلّماً یکی از ارکان اسلامیت نظام، قوانین کشور است که مسیر حرکت نظام را تعیین میکنند. بنابراین آنچه لحاظ کردنش در وضع قوانین لازم است، اسلامی بودن قانون است. اسلامی بودن دو معنا دارد: یک وقت میگوییم «این قانون در تضاد با آموزه های اسلام نیست.» اما یک وقت میگوییم «این قانون برآمده از منظومه فکری اسلام است.» تفاوت این دو گزاره، خود به اندازه یک مقالۀ پژوهشی سخن دارد. اما در مثال، چیزی است شبیه تفاوت کیفیت آب شُرب لوله‌کشی ِ درون شهری (که پس از کلی تصفیه و اضافه کردن کلر و... بازآوری میشود) با آب ِ زلال ِ برآمده از چشمه ای از دلِ کوه ِ سبلان است. که یکی فقط گذران زندگی است و تأمین نیازهای ضروری و حداقلی زندگی ، و دیگری علاوه بر نیازهای ضروری، هرآنچه از املاح معدنی که لازم است را برای بدن تأمین میکند. پس از گذشت حدود چهاردهه از انقلاب اسلامی، هرآنچه از قوانین در مجلس شورای اسلامی تصویب میشود، غالباً (اگر نگوییم همه) از سنخ آن قوانینی هستند که «در تضادّ با آموزه های اسلام نیستند» یعنی تا امروز معمولاً کار مجلس شورای اسلامی ما ، بیشتر شبیه «أکل میته» بوده است!... درحالیکه آنچه برای جامعه سازی و حرکت به سمت تمدن اسلامی نیاز داریم، قوانینی هستند که «برآمده از منظومه فکری اسلام» باشند.


3

کسی میتواند قوانین برآمده از منظومه فکری اسلام را وضع کند که ابتدا منظومه فکری اسلام را خوب شناخته باشد. و این یعنی شناختی جامع، کامل و همه‌جانبه نسبت به اسلام. و این یعنی تقریباً در حد «اجتهاد» نسبت به دین شناخت پیدا کرده باشد. نتیجۀ منطقی این سخن آنست که ما در شرایط ایده‌آل نیازمند این هستیم که تعداد قابل توجهی «مجتهد» به مجلس راه پیدا کنند.

تا زمانیکه تعداد قابل توجهی از تحصیلکرده های سطح عالی حوزه به مجلس شورای اسلامی راه پیدا نکرده باشند، بستر لازم برای انتقال معضلات، مسأله ها و مشکلات کشور به متن حوزه های علمیه فراهم نمیشود و تا زمانیکه این اتفاق نیفتد، هیچگاه در متن حوزه های علمیه انگیزه لازم برای ورود به حوزه های جدید مطالعاتی پیدا نمیشود.


4

این عدد بسیار کم ِ داوطلبین ورود به مجلس، میتواند نشان از در عمل سکولار بودن ِ تحصیلکرده های حوزه های علمیه باشد، میتواند نشان از دغدغه نداشتن اساتید و بزرگان حوزوی نسبت به مسائل جاری کشور باشد (که باعث میشود نسبت به ترغیب شاگردانشان به ورود در این عرصه ها کوتاهی کنند)، میتواند نشان از این باشد که مشکلات و معضلات جاری قانونی ِ کشور آنگونه که باید به متن حوزه راه پیدا نکرده و اندیشمندان حوزوی را به چالش نکشیده است، میتواند نشان از آن باشد که اعتماد به نفس لازم برای ورود به این عرصه ها در میان حوزویان ایجاد نشده باشد، میتواند نشان از این باشد اساساً نیاز ورود به این عرصه در میان حوزویان مطرح نشده است؛ و میتواند نشان از آن باشد که در بدترین احتمال (و البته کمی واقع‌بینانه) اصلاً ورود به این عرصه برای عموم حوزویان چندان صورت خوب و مطلوبی نداشته باشد و بعضاً از ترس فضای عمومی حاکم، چنین جرأتی پیدا نکنند!... همچنین میتواند محصول مجموعه ای از این دلایل باشد.

 هرچه که باشد، لازم است از طرف عموم دل‌سپردگان به نظام اسلامی و همچنین در سطح کلان از جانب مسؤولان و متنفّذان کشور، این موضوع به طور جدی به عنوان یک «مطالبۀ جدی» برای عموم حوزویان و تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران برنامه های حوزوی مطرح شود.

 

ملااحمدی
۰۸ دی ۹۴ ، ۱۳:۵۹