داستان آزادی
حکایت ، حکایت آزادی است!...
حکایت آزادی بیان که وقتی نباشد ، آزادی اندیشه هم نخواهدبود!...
حکایت، حکایت ِ مقایسه ی ایران اسلامی با حکومت های فعلی در سراسر جهان نیست ؛ که اگر باشد، هیچیک از آنها به پای ایران اسلامیمان هم نمیرسند... در آزادی روح و اندیشه و شرافت و ...
حکایت ، حکایت جامعه ای است که کم کم دارد مرکزیت تمدن بزرگ اسلامی را به عهده میگیرد!... حکایت مسؤولیت بزرگیست که این جامعه و این کشور برگردنش هست. حکایت آن چیزیست که شایسته ی ایران اسلامی است.
حکایت آزادی ، نه آن آزادی ایکه روشنفکران دین گریز غربی قرن ها سنگش را بر سینه زدند و حالا پس از آنهمه ، جز حیوانیت در عرصه ی فردی و اجتماعی، و جز خفقان و سانسوریسم حرفه ای در عرصه ی سیاسی و رسانه ای هیچ چیز برایشان نمانده!... حکایت لیبرالیسم نیست، که جز حیوانیت ، هیچ در پس ندارد!..
حکایت مدینه ی فاضله ی نبوی است. آن مدینه فاضله ای که در قرآن حکیم، شد یک جامعه ی مثال زدنی! همان مدینه ایکه.....
« پس از آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله از ثواب های حیرت انگیز جهاد فی سبیل الله در مقابل مشرکان برای مومنان بیان فرموده بود، و پس از آنکه زنان را از حضور در جبهه ی جنگ معاف نمود ، زنان مسلمان مدینه در مسجد تجمع و تحصن کردند و « در اعتراض به این حکم رسول خدا » صدا بلند کردند که چرا ما را از ثواب های جهاد محروم میکنید؟! و چرا این حق را از ما میگیرید؟! که در پاسخشان رسول خدا صلی الله علیه و آله (نه دستور دادگاهی شدنشان را دادند، و نه دستور به خفه کردن و فیلتر کردن صداهایشان ، بلکه) با ملاطفت تمام ، از ثواب های حیرت انگیز کارهای زنانه در خانه سخن گفته و زنان را آرام نمودند.»
سخن از چنین جامعه ی آرمانی ایست که مردمانش آنقدر در بیان عقائدشان آزادند که حتی نسبت به حکم شخص رسول الله اعتراض میکنند (گرچه به اشتباه) و ایشان هم هیچ خرده ای در اصل حرکت بر ایشان نمیگیرد....!
آری ؛ حکایت ، حکایت سیره ی رهبرمان است که حتی وقتی یک دانشجو یا یک کارگردان در ملأ عام میخواهد صریح ترین انتقادها را به شخص ایشان بکند، آزادست و ایشان هم با سعه ی صدر ، به سخنانش گوش میدهند و باز براساس همان سیره ی نبوی ، بسیار ساده پاسخ منطقی شان را میدهند و هیچ محکومیت و دادگاهی شدن و.... ای در کار نیست.
و بازهم حکایت ، حکایت مظلومیت رهبرمان است که از طرف دوستان نادان و کارگزاران ناشایست آسیب میبیند و علاوه بر آن ، تمام خطاهای آن کارگزاران هم بنام شخص ایشان میخورد... حکایت فقدان کارگزاران شایسته است...!
وقتی که چند رسانه ی کاغذی و مجازی ِ کاملا ارزشی و انقلابی و دلسوز ، که هیچ شکی در انحرافی نبودن و فتنه ای نبودن و ... آنها نیست ، به دلائل واهی (که انتقاد به رئیس قوه ی مقننه ، هرچند انتقاد تند ، اما سازنده یکی از آن دلائل باشد) فیلتر و توقیف میشوند ، و زمانیکه چند نویسنده که باز هیچ شکی در انقلابی بودن و انحرافی و فتنه ای نبودنشان نیست ، بخاطر ارائه ی تحلیل هائی هرچند اشتباه تحت پیگرد قضائی قرار میگیرند تا قلم هایشان خاموش شود (که نمیشود!) ، این یعنی جامعه ی ما فرسنگ ها از آرمان های رهبرمان و از مدینه ی فاضله ی نبوی فاصله دارد و این یعنی.......
در حال حاضر در ایران اسلامی، «حکومت اسلامی» حاکم است. اما این کافی نیست ، مرحله ی بعدی برای شکل گیری تمدن بزرگ اسلامی، تشکیل جامعه ی اسلامی است و جامعه ی اسلامی بدون وجود «آزادی بیان» آنچنانکه درخور شأنش هست، شکل نمیگیرد!... حالا کار ما در این حکومت اسلامی به کجا رسیده که باید به حرکت های سانسوری دستگاه قضا در مورد فعالان حزب الهی جنگ نرم و عرصه ی سایبری اعتراض کنیم و برایش بیانیه صادر!...
بعدهم فقط همین میماند که چند تارنمای بی تاروپود و رسوا و حقیر مثل بالاترین و دیگرباش و ... بیایند با تیتر چشم کورکن ِ « اعتراض یک بلاگر ارزشی بر نبود آزادی در ایران» این نوشتار را بازنشر کنند و بشویم آب به آسیاب دشمن ریز و بی بصیرت و ...
معذرت میخواهم ، اما شده ایم چوب دو سر طلا!!.... از طرفی معاندین و مخالفان ما را حقوق بگیر جنگ نرمی میخوانند و از دیگر سو هم باید مراقب سخن گفتنمان باشیم تا نکند آقایان مسؤولین بالای چشمشان ابرویی باشد و از درجه ی عصمت ساقط شوند!!.. حکایت غریبی است که حتی نویسنده ی همین خطوط هم باید مراقبت کند یک وقت چیزی نگوید که به مزاق برخی خوش نیاید و باعث فیلتر شدن وبلاگ و مورد پیگرد قضایی قرار گرفتنش نشود ..... که اگر شد اینگونه، باز جای تعجبی نیست!...
نمیدانم کی قرار است بفهمیم که انتقاد سازنده به مسؤولین رده دوم نظام اسلامیمان (هرچند که منسوب مقام معظم رهبری باشند) مساوی با انتقاد به رهبری نیست!... که اگر هم بود، باز از دیدگاه ایشان بسیار مطلوب بود. یادم آمد کلام نورانی آن روح الله بزرگ را که فرمود «تخطئه از الطاف خفیه ی الهی است»... رضوان الله علیه