جرعه ای شَـــطَــحـــ...! *
گاهی کلافه ای!... گاهی گیجی !... گاهی شاکی هستی!... گاهی بغض میکنی!...
گاهی خسته ای!...
گاهی بی خیــالی!...
گاهی باید با خنده و قهقهه بغض ت را فرو بخوری!...
گاهی بی دلیل دلت میخواهد عربده بکشی!...
گاهی دنبال یکــــــــ نفر میگردی سرش داد بزنی!...
گاهی میدانی... میتوانی... اما نمیخواهی...! گاهی میخواهی... میتوانی... اما نمیدانی...! گاهی هم مشکل فقط توانستن است... !
گاهی باید به آنچه نمیخواهی تن بدهی...! نباید به خواسته ات تن بدهی... هزاری هم هزار دلیل منطقی پشت این خواسته ات ایستاده باشد!...
و گاهی همـــــــه ی اینها با هم....!
گاهی فقط باید عاقل باشی!... گاهی باید عقل را رها کنی!... گاهی هم در پارادوکس های عقلانی(!) گیر میکنی!... چونان حِمار در گِل!...
گاهی باید آنقدر عاقل باشی که به مرز جنون برسی!... گاهی باید دیوانه شوی!...
گاهی دیوانه ای!...
گاهی هم باید و هم نباید .... گاهی هیچ کدام... گاهی درمیان بایدها و نبایدهایت گیر میکنی!
گاهی هم میان هست ها و نیست هایت گیر میکنی!...
و آرزو!...
و گاهی همـــــــه ی اینها با هم...!
گاهی آنقدر چرت و پرت میگویی که آخرش هم نه چیزی دستگیر خودت میشود و نه چیزی دستگیر غیر خودت!
گاهی نقیضین جمع میشوند!...
گــــــــاهی همین ألآن...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«شطح» در لغت بمعنای کلمه ایست که بدان بزغاله ی یکساله را می رانند و زجر کنند و یا سرریز دیگ را گویند. و در اصطلاح ، به معنای آن چیزیست که صوفیان ئذ حال وجد ، خارج از شرع گویند ؛ منظور همان سخنان غریب و عقل گریز و نامتعارف است که گاه خلاف شرع هم میباشد ؛ به بیان امروزی : «یکســـری چرت و پرت» (!)