ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن . . . . . مگر آنکه شمع رویش به رهم چراغ دارد

ره رو

اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است، پـس کـامـل شدن در این عصـر ، جـز بـا تـمـسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست.
و حـال که از او چـونـان خـورشـیـد پـشت ابـر بـایـد بـهـره بـبـریم ، تـنـها "راه" جاودانه گی ، طی کردن مسـیـر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

سیاست بی پدر و مادر !

۱۱ آبان ۸۸ ۱۵ ۱۰
 

مقصود بنده این بود که در این وبلاگ تمام آنچه را منعکس کنم که در نظرم مهم ترین مسائل زمانه و روز را شامل میشود. حال، چه سیاسی باشد، یا فرهنگی ، یا مذهبی و یا هر موضوع و مسأله ی دیگری که در این عصر و زمانه و خصوصاً در شرائطی فعلی و « امروز » با اهمیت مینمود.

شاید لازم باشد در مورد فلان مسأله ی مهم اعتقادی مثل جبر و اختیار یا قضا و قدر ویا ... سخن گفته شود.ممکن است زمانی دیگر شرائط ، بحثی در مورد -مثلاً- صهیونیست، مسیحیت صهیونیست، ایدئولوژی آرمگدون ، فراماسونری، فمینیسم ،هولوکاست ویا... مسائلی از این قبیل را اقتضا  کند. ممکن هم بود در موقعیتی قرار میگرفتیم که مطالبی صِرفاً سیاسی ارائه میشد. یا در موقعیتی دیگر مباحث مربوط به اندیشه ی سیاسی اسلام؛...

خلاصه غرض اصلی گرداننده ی این وبلاگ ، هر موضوعی که بگونه ای مربوط به حوزه ی «اندیشه» بود را شامل میشد.

حال، از قضا آنچه که در این شرائط درهمِ سیاسی و رسانه ای ضرورت دیدم، ارائه ی برخی تحلیل های سیاسی و بیشتر حول مسأله ی مهم «ولایت فقیه» بود.

 

 مروری کوتاه بر شرائط سیاسی چند ماه اخیر:

داستان از این قرار بود: پس از نهمین انتخابات ریاست جمهوری که در دور دوم انتخابات، تعداد آراء یک شخصیت نه چندان شناخته شده بر یکی از معروف ترین و محبوب ترین چهره های انقلاب غلبه کرد، جوّ تازه ای بر فضای سیاسی و رسانه ای کشور حاکم گردید....

 از مهم ترین شاخصه های رئیس جمهور جدید این بود که سابقه ی عضویت در هیچ حزب و گروه و تشکل سیاسی را نداشته و مستقیماً از متن مردم برخاسته بود....

برای دور بعدی انتخابات که 22 خرداد سال جاری برگزار شد، به علل مختلفی که این نوشتار را گنجایش نیست، رقابت با این کاندید کاری بسیار سخت مینمود. تمام احزاب اصلاح طلب برای مقابله با وی و فقط برای اینکه او رأی نیاورد باهم متحد شده بودند. اتفاقاً برای اولین بار گروههایی از اصولگرایان هم با اصلاح طلبان هم کلام شده بودند. و نکته ی قابل توجه این بود که در تمام طول این چهار سال و برخلاف تمام تبلیغات، مقام معظم رهبری از حمایت های مستمر و أکید خود از دولت وقت و رئیس جمهور دست بر نداشتند.

پس از تمام تبلیغاتی که علیه دولت نهم صورت گرفت (بخصوص در تبلیغات انتخاباتی و ماهها قبل از آغاز وقت قانونی انتخابات) از سوی اصلاح طلبان یک نفر بعنوان منجی کشور (و تضمین زنده ماندن جریان اصلاحات) معرفی شد. وی که شخصیتی نسبتاً خوش سابقه (بدون سابقه ی خراب) بود، یک نمره ی درخشان در پرونده ی سیاسی اش داشت: نخست وزیری زمان هشت سال دفاع مقدس و حمایت رهبرکبیر انقلاب از نخست وزیری وی.(که تحلیل این مسأله مجالی دیگر میطلبد)

« مهندس سید میرحسین موسوی خامنه» با چهره ای کاملاً انقلابی و با شعار إحیاء ارزشهای انقلاب و امام ، پا به عرصه ی تبلیغات ریاست جمهوری گذاشت. وی که ظاهری کاملاً متدیّن داشت و از قضا از سلاله ی ائمه ی اطهار علیهم السلام هم بود، یکی از نمادهای مقدس مردم دین مدار ایران یعنی رنگ سبز را بعنوان نماد تبلیغاتی اش برگزید. هرجا میرفت شال سبز بر دوش وی نمایان بود و از امام و انقلاب و ارزشهای اسلامی سخن میگفت. خود را حامی سرسخت ولایت فقیه معرفی کرده بود و از سوی دیگر بسیار بر عملکرد دولت نهم خرده میگرفت. با شدیدترین تعابیر عملکرد، مواضع و سیاست های دولت نهم را مغایر با اصول اسلام و انقلاب مینامید و وعده ی نجات کشور را میداد. قانون گریزی، دروغ گوئی، ریا و بسیاری از صفات رذیله را به دولت مذکور نسبت میداد و آرمان بازگشت به قانون و صداقت و ارزشهای انقلاب را وعده ی تحقق میداد.

همه چیز بر وفق مراد پیش میرفت؛ دیگر همه وی را بعنوان یک شخصیت انقلابیِ صادقِ قانون مدار،با قدرت مدیریتی بسیار(در حوزه ی سیاست خارجی ، اقتصادی، فرهنگی و...) که کاملاً پایبند به اصول اساسی اسلام و انقلاب و اصل رَکینِ «ولایت مطلقه ی فقیه» بود میشناختند. که قرار است چونان یک منجی، روزگاری بر مسند ریاست جمهوری تکیه بزند و خرابه ای که از دولت قبل تحویل گرفته را آباد کند.

بسیاری از مردم دین مدار، انقلابی، کشور دوست، حامی ولایت و... بالاترین مصلحت برای وضعیت فعلی کشور را ریاست جمهوری وی میدانستند. با تبلیغاتی که از سوی رسانه های کاغذی و سایبری انجام گرفته بود، دیگر بسیاری از حامیان وی تقریباً مطمئن بودند که وی رأی میآورد.

انتخابات در روز 22 خرداد برگزار شد. در حرکتی بی سابقه، 40 میلیون نفر(بیش از 85 درصد واجدین شرائط) در انتخابات شرکت کردند.همانگونه که تحلیل گران و مراکز آمار داخلی و خارجی معتقد بودند، محمود احمدی نژاد (رقیب آقای موسوی) با اختلاف 11 میلیمونی پیروز انتخابات شد. ملت ایران در شوق و شعفِ این حضور و ناظران خارجی در حیرت به سر میبردند.

اما ناگهان در این میان در کمال ناباوری آقای موسوی با انتشار بیانیه ای نتیجه ی انتخابات را «شعبده بازی و صحنه آرائی» نامید!!...

داستان تازه از اینجا شروع شد. آن مرد خوش سابقه به راهش ادامه میداد، بسیاری از مردم هم سخنش را باور کردند، به خیابان ها ریختند... داستان ادامه پیدا کرد و به سر کشور آمد آنچه که آمد.(چند سطر و چند صفحه و چند کتاب محدود نمیتواند ابعاد و عمق فاجعه را بیان کند؛ این تاریخ است که باید به قضاوت بنشیند.)

نهایتاً کار بدانجا کشید که بسیاری از کسانیکه به وی رأی داده بودند، از کار خود پشیمان شدند. بسیاری از جوانان روشن ضمیر و خوب ما سرخورده شدند و کم کم از همه چیز بریدند. عالَم سیاست را بسیار سیاه و بی اصالت نامیدند و ...

 

شیرینی آن حضور بر کام ملت تلخ شد و شد آنچه نباید میشد...

 

*****

 

یکی از دوستان بزرگواری که از این وبلاگ دیدن کرد، با ملاحظه ی موضوع غالب مطالب که حول مسائل جاری سیاسی بود، برآشفت!

 وی که از قضا به موسوی رأی داده بود و اتفاقاً از خانواده ی «هنرمندان» هم هست، بخاطر روحیه ی لطیفِ هنرمندی ای که داشت(به قول رهبری) ، حوادث چندماهه ی اخیر (که در بالا اشاره ای به آن شد) برایش بس گران تمام شده بود.

پیغام داده بود «خودت را اذیت نکن، دعوای بیهوده ی ما هیچ مشکلی را حل نمیکند. ما هرچه در این پایین بر سرو کله ی خود بکوبیم، سودش را کسانی دیگر میبرند و پولها و قدرت را آن بالا بین خود تقسیم میکنند.» او از دروغ های بسیار مدعیان صداقت و قانون گریزی های مکرّر مدعیان قانون مداری به ستوه آمده بود، این همه برایش غیر قابل تحمل بود و «سیاست بازی» را با «سیاست مداری» اشتباه گرفته بود. فرمایش کرد: «سیاست پدر و مادر ندارد؛ ممکن است در کمال ناباوری ناگهان ببینی ورق برگشته و همه چیز تغییر کرده و تو، چنته ات خالی شده» . از باب خیرخواهی و در کمال صداقت پیشنهاد کرد:«وقت با ارزش خودت را بیهوده بر سر این مسائل هدر مده و عمرَت را صرف این مسائل بی فایده مکن.» (نقل به مضمون)

به وی حق میدهم. من هم اگر جای او بودم چه بسا نگاهی بسیار بدبینانه تر پیدا میکردم. مسائل اخیر آنقدر تلخ و بدترکیب بودند که به حق میتوان بر آن نام «فتنه» گذاشت. من هم اگر بودم در این حوادث دوام نمی آوردم و بسیاری امور را انکار کرده و بسیاری دیگر را معتقد میشدم.

و این خوددلیلی دیگر است بر تلخ شدن کام شیرین مردم و دوست داران انقلاب. دردی که ایشان در پی حوادث اخیر در سینه احساس کرده اند، بنده هم حس میکنم. نه تنها من، که بسیاری از جوانان و ایران دوستان هم کامشان تلخ شده. دیگر بحث فلان حزب و گروه و فلان کاندیدا نیست؛ بحث مبانی اسلام و انقلاب و ارزش هاست که هر ارزش مداری را

 

اما در باب فرمایشات ایشان چند نکته خطاب به این دوست محترم به عرض میرسانم:

 

1)این سخنان شما مرا به یاد هنرمند دیگر این کشور انداخت. آنگاه که مجید مجیدی در دیدار با رهبری، درد دل ها کرد و از تاریکی های زمانه به ایشان شکا یت ها برد. پاسخ ایشان به این شکایات آن هنرمند، بسیار دلنشین و پرمغز است. پیشنهاد میکنم قبل از هرچیز آنرا مطالعه ای بکنید.

 

2) رابطه ی ما جوانان نسل سومی با عالَم سیاست چیست و چگونه باید باشد؟

دوست محترم! حقیقت اینست که عالمِ فرهنگ و اندیشه و سیاست دو طرف دارد: یک طرف آن مردمِ عامه هستند . و در طرف دیگر « خواصّ » جامعه و نخبگان هستند که افکار و جهت فکریِ عامه ی مردم را اینان هدایت میکنند.

شما هرکجای تاریخ را بنگرید، در هر حادثه ی مهمی دو گروه نقش آفرینی کرده اند. گروهی مردم معمولی که مؤلفه ی اصلی قدرت مادی هستند. و گروه دیگر، عده ای محدود و قلیل که هدایت فکری و عملی عامه ی مردم را در اختیار داشتند.

اگر ما خودمان هدایت فکری خود را در اختیار نگیریم، دیگران خواهند آمد و همانگونه که خود تشخیص میدهند و صلاح میدانند افکار ما را جهت دهی میکنند و از ما در جهت اهداف خودشان بهره برداری میکنند. و آنگاه که دیگران بیایند، حوادثی همچون فتنه ی جمل پیش میآید که عده ای «عابدِ بی بصیرت»(!!) را در مقابل امام زمانشان قرار داد. ویا جریان صلح امام حسن علیه السلام که مردمِ «بی بصیرت» ناگهان پشتِ امام زمانشان را خالی کردند و وی را تنها گذاردند. ویا واقعه ی عاشورا که مردمِ «بی بصیرت» در مقابل امام زمانشان ایستادند و وی را بعنوانی یک شخص غیرمسلمان(!!) به شهادت رساندند. اما خواهر مکرّمه ی همان امام در طول اسارت، آنچنان روشن گری کرد که بعنوان تنها «خواصّ» روزگار خویش (به تبعیت از امام زین العابدین علیه السلام) ناگهان زمین بازی تغییر کرد وبا خون آن امام، برای همیشه ی تاریخ چراغ راهِ «بصیرت» را به بشریت هبه کرد!...

و یا در زمانه ای دیگر کار را بدانجا میرساند که در جامعه ی شیعی- اسلامیِ ایران که «دین» با گوشت و خون مردمش آمیخته است، ناگهان مرجع تقلید شیعیان ، شیخ فضل الله نوری (رضوان الله علیه) در مقابل همین عامه ی «بی بصیرت» به دار آویخته میشود و هیچ فریادی بلند نمیشود!

.... وقِس علی هذا، دیگر وقائع تاریخی را خودت بنگر...

راستی می بینی؟! تمام فجایع تاریخ، از دردِ «بی بصیرتی» مردم زمانه است. هرگاه انسانهای جامعه ای عقل خود را بدست عده ای دیگر سپردند، خود بدنبال تحصیل بصیرت نرفتند کع هدایت افکارشان را بعهده بگیرند، لکه ی سیاهی در تاریخ ثبت شد. وچه بسیار است لکه های سیاه در تاریخ بشریت...!

دوست گرامی! اگر تو بخواهی سیاست را رها کنی، سیاست تو را رها نمیکند. حتی سکوت تو در حوادث هم، خود آبی است به آسیاب یکی از طرفهای درگیری در عالَم سیاست. حال ممکن است از قضا آن طرف حق باشد و یا باطل؛ ایندیگر در اختیار تو نیست.

اینرا به یاد داشته باشید: شما در قبال سکوت و یا هر موضع دیگری که بگیرید، مسئولید. تاریخ موضعگیری شما را ثبت خواهد کرد و آیندگان از شما سؤال خواهندکرد.آیا جواب قانع کننده ای دارید؟!...بسم الله...

 

3) نگاهی بیندازیم به دیدگاه دین به سیاست و سیاستمداران:

«السّلام علیکم یا اهلبیت النبوه و مَوضِعَ الرساله...وساسَةَالعباد...» این عبارت، فقرات ابتدائی زیارت جامعه ی کبیره است که به أمر امام هادی علیه السلام، دوازده امام (علیهم السلام) را با عباراتش زیارت میکنیم. به بیان این عبارات، یکی از خصائص ائمه ی دین علیهم السلام «سیاستمداری و گرداندن امور بندگان» است.

این، سخن شرع است؛ تازه یکی از سخنان شرع درین باب. نگاهی به سیره ی امامان معصوم وجود رابطه تلازم میان دین و سیاست را بیشتر روشن میکند. اما عقل در باب رابطه ی تنگاتنگ دین با سیاست، استدلالهای آنچنان محکمی دارد که به بیان آنها نیازی نیست. مهم ترین سخن در ادله ی اثبات «ولایت مطلقه ی فقیه» بیان شده.

دوست محترم! بزرگترین سیاستمداران عالَم، الهی ترینِ آنها و نزدیکتریرنشان به خداوند است ... و این «ترین»ها که میگویم، از باب مسامحه است که هیچ نیست که بتوان با آنان مقایسه اش کرد.

آری؛ آن کلام نغز و پرمحتوا که از دهان پاک شهید آیت الله مدرس علیه الرحمه خارج شد و فریاد زد «سیاست ما عین دیانت ماست»، از مبانی بسیار محکمی برخوردار است.

دوست گرامی! این عبارات را یکبار دیگر مرور کن:

« اگر انس و جن جز برای عبادت خلق نشده اند و اگر علی علیه السلام که «صراط مستقیم» است، تنها "راه" رسیدن به این هدف متعالی است؛ پس کامل شدن در این عصر، جز با تمسک به ولیّ الله الأعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) امکانپذیر نیست. و حال که از او چونان خورشید پشت ابر باید بهره ببریم، تنها "راه" رستگاری، طی کردن مسیر «ولایت» است که نائبانش آنرا روشن کرده اند.

و امروز که «ولیّ فقیه» بعنوان تنها حجت الهی این مسیر را «راه بر»ی میکند، ما نیز برای رستگاری چاره ای نداریم جز اینکه تبعیت کرده و این جایگاه را «ره رو» باشیم. »

نگاه ما به مقوله ی سیاست نه یک نگاه بدبینانه ، که نگاهی بس مقدس است.

البته آری؛ سیاستِ سیاست بازانی همچون معاویه ی ملعون که نگاهی ماکیاولیستی به سیاست دارد، آنچنان کثیف و حرامزاده است که هیچ آب کُری آنرا پاک نمیکند. و این سیاست است که پدرومادرش هم همچون آن ملعون دومی حرامزاده هستند و مانند خود معاویه، 5 پدر بر سر فرزندیَش نزاع میکنند!! (بخوان و رد شو!)

و بر این مبنا معتقدیم تنها سیاست اصیل و پاک و بی آلایش در این عصر و تمام دنیا که منشعب از سیاست و ولایت امامانِ معصوم است و اصالت دارد، همین است که «ولی فقیه» فعلی آنرا رهبری میکند. واین، از روی تعصب کورکورانه نیست، بلکه بر اساس اصولی عقلی و شرعی است که خود سخنی مفصّل دارد.

 

4) چه باید کرد؟! گریزی از بازی در عالَم سیاست نیست. حالا یا در لباس عامی ؛ ویا در لباس خواصّ؛ اما درین زمانه که علم و تکنولوژی و هنر و فلسفه ظالمانه به پای سیاستِ سیاست بازان ذبح میشود، در این وانفسای روزگار چه باید کرد؟ چگونه تشخیص دهیم موضعگیریمان در جهت حق است؟

وحال شما پیشنهاد خیرخواهانه ی مرا بررسی کنید؛ ضرر ندارد:

میتوان با ریختن پایه ای مستحکم در حوزه ی مبانی سیاسی اسلام و شناسائی زمینِ بازی در جهت تطبیق مصادیق با مبانی (جریان شناسی)، تاحدودی آن «بصیرت» لازم را تحصیل کرد.

ومطمئن باشید این کار نه تنها هدر دادن عمر نیست، بلکه خود عبادتست و مرگ در حین تحصیلش شهادت...

 

 

الّلهمّ إنّا نَرغَبُ إلَیکَ فی دَولةٍ کریمه تُعِزّ بها الإسلامَ و أهلَه و تُذِلّ بها النّفاقَ و أهلَه...

 

۸۸/۰۸/۱۱
ملااحمدی