یکى از مباحثى که در جهانبینى عرفانى مطرح است، مسئلهاى است که فلاسفه از آن با عنوان «نظام احسن» یاد مىکنند. موضوع براى فیلسوفان اینگونه مطرح است که آیا نظام خلقت موجود، بهترین نظام است؟
🔸 معنى نظام احسن این نیست که در مقابل این نظام، نظام دیگرى وجود داشته باشد و آنوقت ببینیم آیا این نظام بهتر است یا آن؛ بلکه معنایش اینست که ببینیم بهترین نظام ممکن چیست؟ آیا این نظام خلقت، نیکوترین نظامِ ممکن است یا اینکه نظامى احسن از این نظام هم ممکن بوده خلق بشود و حالا نشده؟
🔸 فلاسفه با ادلّۀ قاطع بیان مىکنند که نظامى احسن و اکمل از نظام موجود ممکن نیست و محال است؛ هرچه را که انسان «احسن» فرض کند، یک خیال بیش نیست و تازه فرضِ یک امر محال است. یعنی اثبات میکنند که حتی امکان تصور نظام خلقتی برتر و بهتر و کاملتر از این نظام هم ممکن نیست.
🔹 اما عرفای الهی از منظر دیگری به مسئله میپردازند. آنها سخنشان «تجلّى» است. در نظر عارف، تمام هستى و تمام جهان یک جلوۀ حق است.
🔺 چنانکه حافظ میگوید، تمام جهان مظهرى از حُسنِ روى اوست:
حُسنِ روى تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقشی در آیینهی اوهام افتاد
🔺یا در تعبیرهاى دیگرى که از خود حافظ خواندیم، «پرتوِ حسن» است:
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلى دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
🔺 یک «کرشمه» است:
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشى کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
🔹 بنابراین در شهودى که عارف، تمام هستى را یکجا به عنوان یک جلوه از ذاتِ کاملالصفاتِ حقتعالى مىبیند، اصلًا عالَم خلقت یعنى «خدا در یک آئینه». اگر فرض کنیم عارفى در عالم نقص ببیند معنایش این است که در خدا نقص دیده! چون عالم در نظر عارف درست مثل صورتی است که منعکس در آئینه است و از خودش چیزى ندارد، هرچه هست همان است، تمامْ آن است.
📖 شهید آیتالله مطهری ؛ عرفان حافظ ؛ ص ۸۴