نوشتاری خواندم اندر دلائل رأی ندادن!...
راستش دلم برای نویسنده سوخت! با آنکه هیچ نمیشناسمش، ولی غم و غصه از نوشته اش سرریز است!... و در عین حال، خیرخواهی و دلسوزی برای نظام و انقلاب!... و در کنار اینها ، تلاش برای عقلانیت در انتخاب راه...
دوستی که خاطرش برایم محترم و عزیز بود، پیشنهاد کرد نقد آن را بنویسم. خاصیت نقد اینست که موجب إطاله ی کلام میشود. چون باید سخن اصلی بخوبی واکاوی شود تا بتوان برآن نقدی وارد کرد. گرچه این را اصلا نمیپسندم، اما چاره ای نیست! در ادامه برخی نکات مهم تر را میگویم:
اولین سخن ، خودش دلیلی بود بر این عقلانیت: وقتی که شرکت نکردنش در انتخابات را « به احتمالِ قریب به یقین » قلمداد کرده بود. این یعنی مشغول یک دوره ی درگیری ِ ذهنی است که هنوز این درگیری ها او را به نتیجه ی ثابت و محکم نرسانده و این یعنی بنا دارد «عقلانیت» را بعنوان روش خود برگزیند. همچنین در آخر هم که تقاضای اظهارنظر از دیگران میکند! این خیلی مهم است.
اما....