تکرار تاریخ!...
عوان فتنه صفین/ رمضان المبارک سال 40 قمری...
واپسین روزهای عمر شریف خود را میگذراند... دیگر خستگی بر جسم و روح او مستولی شده... از این جسم خسته شده و از یارانِ(!) بی روح و مرده، خسته تر...
آنان که مدّعی یاری امامشان بودند، از بیعتشان پشیبمانند! دیگر ثابت نیستند! کوفیان از همان ابتدا عهدشکنانی بوده اند که تاریخ چو آنان را به خود ندید!...
لب به شِکوِه باز کرده؛ از زحماتی که برای انتظام و هدایت و إکمالشان کشیده میگوید و از قدرندانی آنان و تن ندادنشان به آدمیّت... «شما را به خدا! آیا انتظار دارید جز من شما را ره بری کند؟! »
یادِ یاران قسم خورده میکند که در طریق وفای به عهد خود تا آخرین نفس ایستادند: «آن برادران ما که خونشان در صفّین ریخته شد ضرر نکردند که امروز نیستند تا غصه ها بخورند و شربت جانگداز اندوه را بیاشامند... کجا رفتند آن برادران من که راه مستقیم کمال را پیش گرفتند و رهسپار کوی حق شدند؟»
...علی علیه السلام به ستوه آمده، تحملش سرآمده و دیگر اطرافش را از یاران بابصیرتِ جوانمرد خالی می بیند؛ در فراق آن اصحاب فریاد میکشد: «أین عمّار، أین ابن التّیّهان، أین ذو الشّهادتین و این نظراؤهم من اخوانهم الّذین تعاقدوا على المنیّة» «کجاست عمّار؟ کو إبن التَیَّهان؟ ذوالشهادتین کجا رفته است؟ کجا رفتند آن برادرانی که پیمان برادری تا سرحدّ مرگ بستند..؟ »
وصف شجاعت علی، وصف هیبت و صلابت علی که کوه را به زانو درآورد، عالَم را در برابرش به خشوع واداشته... این همان علیست که کارش به اینجا میرسد:« ثمّ ضَرَبَ بِیدِه علی لِحیتِه الشریفة الکریمة فأطالَ البُکاء» آری ؛ ناممکن نیست که شخصیتی همچون علی علیه السلام که در بدرها و اُحدها و خیبرها و خندق ها در برابر «عَمرو بن عبدُوَد»ها آنچنان شجاعت و صلابت به نمایش گذاشت، روزی هم از تنهایی و بی غیرتیِ مدعیان یاریش، اینچنین با خود کند و بی غیرتان رورزگار در مقابلش نظاره گر باشند...!
«علی علیه السلام آنچنان با دست خود بر صورت و محاسن شریف خود میزند و گریه ای میکند طولانی» که این جنس «اشک» را تاریخ به خود ندید و نخواهد دید!...
آری او حسرت میخورد؛ افسوس میخورد... و آه میکشد: «آه؛ افسوس بر آن برادرانم که قرآن را تلاوت کردند و در عمل به آن استقامت ورزیدند و "در تکالیف اندیشیدند" و آنها را انجام دادند.»
أوان فتنه ی سبز/ شعبان المعظم سال 1430 قمری...
تاریخ تکرار میشود!... آتش فتنه بالا گرفته... این یکی گرچه امام نیست، اما نائب امام است...ولیّ مسلمین است. این بار هم علی تنهاست! تمام نخبگان و خواص به جان آبروی یکدیگر افتاده اند...دود این آتش، - نه تنها چشم خواص، بلکه- فضای جامعه ی اسلامی را نیز فرا گرفته... هرکس بر طبل خود میکوبد و "ره بر"، در میانه ی این میدان هزار سودا، صدای "أین عمار"ش به گوش هیچکس نمیرسد...یعنی میرسد؛ اما آنان گوششان را گرفته اند چونان آنان که "لَهُم آذانٌ لایَسمَعونَ بِها"
اینبار او فقط یادی از جناب "عمار" نکرد؛ بلکه نقش عمار در فتنه های زمانه ی خویش را هم به خواص و نخبگان و مدعیان ولایتمداری گوشزد میکند... بصیرت، فهم حقیقت، تبیین حقیقت برای دیگران، روشن،واضح و مبیّن ساختن حقیقت...
خواص اما، به کار خود مشغولند... شماری صریحاً به مقابله با ولیّ زمان خویش پرداخته اند؛ عده ای با تهدید و تحریف واقعیت، قصد دارند داستان حکمیت را تکرارا کنند؛ برخی هم در این میان به اصل "مشروعیت جنگ" و "تقابل حق و باطل" شک میکنند؛ از ره برشان میخواهند که آنان را از شرکت در این نبرد معاف کند!...پس سکوت میکنند...!
تاریخ تکرار نمیشود!... این بار "امت اسلامی" و "عوام"، از خواص جلو افتاده اند! این بار دیگر این "عوام" هستند که "خواص" را بسمت مسیر حق و صراط مستقیم هدایت میکنند!
دیگر جوانمردان روزگار نمی نشینند و منتظر نمی مانند که امامشان "اشک" بریزد... آری؛ اشک میریزد؛ اما جنس این اشک، با اشک مولایش در 1390 سال قبل فرق میکند.
مردان روزگار – که إناث و ذکور را در خود جای داده- بر میخیزند و در حمایت از "ره بر"شان، از جسم و جان و آبرو دریغ ندارند...
این بار اما، "مردم"، هریک چونان عمارهایی هستند که خود با بصیرت تمام ، حق را فهمیدند؛و آنرا روشن، واضح، و مبیّن برای خواص(!) بازگو کردند...
این امت عوام(!)، قدر امامشان را دانستند و میدانند و این بار امام امت، از داشتن چنین امتی قدردانی میکند...
...تاریخ تکرار نمیشود.