1- تاریخ چه میگوید؟
حُمَیدبنمُسلم أزدی میگوید روز هفتم محرم 61 از طرف
عبیداللهبنزیاد نامه ای به عمربنسعد (لعنةالله علیهما) رسید با این محتوا که
«از رسیدن آب به حسین و اصحابش مانع شو و اجازه نده حتی قطره ای از آن را بنوشند.»
پس عمربنسعد پانصد سوار را به سوی شریعهی فرات فرستاد تا مانع رسیدن جبهه ی
اباعبدالله علیه السلام به آب شوند. (تاریخ طبری،ج5،ص412 – أنساب الاشراف
بَلاذری،ج3،ص389 – الکامل فی التاریخ ابن اثیر،ج2،ص556( پس
از این جریان بود که وقتی تشنگی به خیام اباعبدالله علیه السلام فشار آورد، حضرت
کلنگی برداشته و به پشت خیمه ی زن ها رفتند، نوزده گام بسمت قبله برداشتند و آنجا
را حفر نمودند. چشمه آبی زلال پدید آمد. امام و همراهانشان به قدر کافی از آن
نوشیدند و مشک های خود را پر کردند. سپس آن چشمه ناپدید شد و کسی از آن اثری ندید (مقتل
الحسین خوارزمی،ج1،ص244) احتمالاً این اتفاق مربوط به همان روز هفتم باشد. خبر
این واقعه به ابنزیاد که میرسد، در نامه ای به عمربنسعد دستور میدهد که بر حسین
و یارانش بیشتر سخت بگیرد تا در همین حد هم به آنها آب نرسد. در منابع تاریخی
معلوم نیست دقیقا چگونه، اما مشخص است که از این پس سپاه دشمن به گونه ای بر ایشان
سخت میگیرد که دیگر از این طریق هم نمیتوانند به آب دسترسی داشته باشند. (الفتوح
ابناعثم،ج5،ص91 – مقتل الحسین خوارزمی،ج1،ص244) لذا پس از آنکه باز تشنگی
در جبهه ی ارباب عالَمیان علیه السلام شدت گرفت، ایشان 50 مبارز را به همراه 20
مشک به فرماندهی برادرشان حضرت عباس بن علی (علیهما السلام) به سمت فرات فرستادند
تا آب بیاوردند. ایشان رفتند و با وجود آنکه دشمن میخواست مانع پر کردن مشک ها
شود، ولی با شجاعت حضرت قمربنیهاشم و نافع بن هلال توانستند با موفقیت مشک ها را
پر کرده و به خیام بازگردانند. (تاریخ طبری،ج5،ص412 – الفتوح ابن اعثم،ج5،ص92
- أنساب الاشراف بَلاذری،ج3،ص389) آنچنانکه از بعضی تواریخ استفاده میشود، شواهد
نشان میدهد که تا صبح روز عاشورا (البته به سختی) با جیرهبندی آب موجود بوده است.
(مقتل جامع سیدالشهداء علیه السلام،ج1،ص708) اما از آن پس دیگر تقریباً
آب تمام شده است. بنابراین جریان عطش از روز هفتم آغاز شده و در روز عاشورا به اوج
میرسد. باتوجه به شرایط بحرانی جبههی اباعبدالله علیه السلام، از ظهر عاشورا به
بعد، دیگر به شرایط بحرانی آن روز، «مسألهی عطش» هم اضافه شده است. گرچه روز
عاشورای سال 61 قمری، بلحاظ شمسی با روزهای اولیه پاییز (21 مهر) مصادف بوده است،
اما مسلماً هنوز هوا آنقدر خنک نشده است که بر تشنگی اضافه نکند؛ این موضوع، غیر
از شرایط جغرافیایی منطقه کربلا است که اساساً منطقه ای گرمسیر است؛ چنانکه بیش از
همه، درخت های نخل در آن منطقه میروید. شرایط پرتنش و اضطراب جنگ و دیگر فشارهای
روانی ایکه بر اصحاب و اهلبیت حضرت وارد میشد، هریک به تنهایی عاملی برای تشدید
تشنگی هستند. گذشته از اینها، آنچه که معروف شده است –و بلحاظ تاریخی نیز موثق
است- که در جریان میدان رفتن هریک از بنیهاشم -که بین ساعت نماز ظهر و عصر، یعنی
در اوج گرما بوده است- مسألهی عطش بیش از هر زمان دیگری برجسته شده است. این
مسأله در وقت میدان رفتن اباعبدالله علیه السلام به اوج رسیده است. چنانکه قبل از
اینکه به میدان بروند، وقتی حضرت قمربنیهاشم علیه السلام اذن میدان میخواهد، به
ایشان امر میکند که لااقل به یک مشک هم که شده، آب بیاورد، که منجر به شهادت ایشان
میشود. و باز خود حضرت قبل از اینکه به میدان برود، ابتدا به سمت شریعه رفته و
برای آب خوردن و آوردن تلاش میکنند، اما منجر به وارد شدن جراحت سنگینی به ایشان
میشود. (تاریخ طبری،ج5،ص449 – الاخبارالطوال دینِوَری،ص381) در نهایت آنچه از لحاظ تاریخی مسلّم است، اینست
که وقتی خود اباعبدالله علیه السلام به میدان میروند، تشنگی در ایشان (و اهلبیت ایشان) بیش از هر زمانی
شدّت گرفته است؛ آنچنانکه در حین نبرد، از شدت تشنگی اطراف را تیره و تار میدیده
است و. . . .
این موضوع در جریان شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام چنان
اهمیت پیدا میکند که عصر عاشورا وقتی خواهر و دختر ایشان در قتلگاه حاضر میشوند،
به قدرت ملکوتی امام، از رگ های بریدهی حلقوم مبارک ایشان صدایشان بلند شده و از
طریق دخترشان حضرت سکینه سلام الله علیها پیغامی را به شیعیان میرساند:
شِیعَتِی
مَا إِنْ شَرِبْتُمْ ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ
شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی
« ای شیعیانم؛ هرگاه آب گوارایی
نوشیدید، پس مرا یاد کنید ؛ یا اگر خبر غریب یا شهیدی به شما رسید، پس بر من گریه
کنید» (مستدرک الوسائل،ج17،ص26 – عوالم العلوم،ج11،ص958 – المصباح
کفهمی،ص741)
2- روایات شیعه چه میگویند؟
بیش از آنچه در منابع معتبر تاریخی درباره عطش در جریان
عاشورا سخن گفته شده، در روایات اهلبیت عصمت علیهم السلام به این موضوع تأکید شده
است. روایات کثیری که مسألهی عطش در روز عاشورا را یکی از عوامل شدّت ابتلاء و
سختی اباعبدالله علیه السلام و اصحاب و اهلبیت ایشان مطرح کرده و از دیگر سو ثواب
های عجیب و فوقالعاده ای برای یاد کردن شیعیان از ایشان در هنگام نوشیدن آب بیان
کرده است. مثلاً در روایتی صحیح السند نقل شده است که راوی میگوید امام صادق علیه
السلام یک مرتبه وقتی آب نوشیدند، چشمان مبارکشان خیس شد و اشک از چشمانشان سرازیر
شد و فرمودند «لعنت خدا بر قاتل حسین علیه السلام؛ هرکس در هنگام نوشیدن آب، حسین
علیه السلام را یاد کرده و قاتلش را لعنت کند «کَتَبَ
اللَّهُ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ حَطَّ عَنْهُ مِائَةَ أَلْفِ سَیِّئَةٍ
وَ رَفَعَ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ کَأَنَّمَا أَعْتَقَ مِائَةَ أَلْفِ
نَسَمَةٍ وَ حَشَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثَلِجَ الْفُؤَادِ» خداوند
سبحان برای او صدهزار حسنه مینویسد و صدهزار گناه او را پاک میکند و مقامش را صدهزار
درجه بالا میبرد و ثواب این شخص چنان است که گویی صدهزار بنده را آزاد کرده است.
او را خداوند سبحان روز قیامت، با قلبی آرام و مطمئن محشور میکند.» (کامل الزیارات،باب34،ص106،ح1)
3- اندکی تأمل
اینکه ابن زیاد ملعون از بستن راه آب چه هدفی داشته است،
دلایل متفاوتی میتواند داشته باشد. یک هدف سیاسی قطعاً داشته است که در همان نامه ای
که به عمربنسعد نوشته بود، در ادامه اش مینویسد «همانگونه که با امیرمؤمنان عثمانبنعفّان
چنین رفتار شد» این موضوع برمیگردد به زمانی که نقشه ی قتل عثمان را کشیده بودند.
همانها که بعداً پیراهن عثمان را عَلَم کردند و جنگ جمل را به راه انداختند و به
خونخواهی او (!) قیام کردند، در آن زمان عده ای را اجیر کرده بودند که خانه ی
عثمان را محاصره کنند و حتی اجازه ندهند که آب به او برسد. در این بحبوحه امام حسن
و امام حسین علیهماالسلام به دستور امیرالمؤمنین علیه السلام به دلیل جایگاه عثمان
که حاکم جامعه ی اسلامی بود، به حمایت فیزیکی از او پرداخته و حتی برای وی آب می
آوردند. اما به هرحال آنان به هدف خود رسیدند و در نهایت عثمان به قتل رسید. یکی
از مسائلی که بعدها اصحاب جمل در مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام عَلَم کردند،
همین موضوع منع آب بود. و حالا ابن زیاد ملعون برای ادامه دادن ِ آن مسیر، این
موضوع را بهانه و عنوان کرده بود. دلیل دیگری که میتوان مطرح کرد را در اظهارات
برخی علمای بزرگ اهل سنت میتوان یافت. آنگاه که امثال مقدسی و ابنهَجَر هیثمی
میگویند «اگر نه این بود که ستمگران میان حسین علیه السلام و آب حائل شده بودند و
آشامیدن آب را از وی منع کردند، به خاطر شجاعت و مردانگی زوالناپذیر او، هرگز بر
وی غالب نمیشدند» (الصواعق الُمحرِقَة،ص197 – البِدَءُ و التاریخ،ج6،ص11) که
یعنی ابن زیاد از این طریق میخواسته بر حسین علیه السلام و اصحابش فشار بیاورد و
از نیروی مقاومت آنها بکاهد. همچنین دلیل سومی را با احتمال قریب به یقین میتوان
مطرح کرد: از آنجا که حضرت به همراه خانواده های بنی هاشم و اصحاب (82 زن و بچه) به کربلا آمده بودند،
به خیال او این موضوع میتوانست اهرم فشاری بر ایشان باشد تا بلکه عطش زنان و
کودکان حضرت را وادار به تسلیم کند!... (مقتل جامع سیدالشهداء علیه
السلام،ج1،ص708) و جالب آنکه حتی یک نقل غیرمعتبر هم از هیچیک از خاندان
اباعبدالله علیه السلام در رابطه با این موضوع مطرح نشده است. و فی ذلکَ لَعِبرَةٌ
لأولی الألباب
اما از این موضوع که بگذریم، آنچه روشن است، اینست که «عطش»
در جریان واقعه عاشورا «یک مسأله» بوده است که بر ابعاد فاجعه و بحران افزوده است.
این فاجعه انقدر مصیبت بار بوده است که تا صبح قیامت بشر همین یکی را به طور خاص
هیچگاه فراموش نکند. گذشته از ابعاد ملکوتی و عرفانی یاد کردن حضرت در هنگام تشنگی، شیعه باید تا ابد
بیاموزد که هر روز، روزی چندین مرتبه در هنگام هر آب خوردنی، یاد فاجعه عاشورا و
شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام بیفتد. شیعه باید این خاطره را همواره زنده نگه
دارد تا فراموش نکند که حسین علیه السلام چرا چنان سختی ها و رنجهایی را
به جان خرید؟!...
گرچه هر موضوعی در یک حدّ خاصی اهمیت دارد و نباید بیش از اهمیت
واقعی اش برجسته اش کرد؛ اما مراقب باشیم مسألهی عطش در جریان کربلا را تحریف
نکنند. تحریف مادی به اینکه اساساً وجود آن را انکار کنند یا تحریف معنوی به اینکه
در تحلیل ها، آن را موضوعی کماهمیت جلوه دهند...